عکاسِ کنفرانس
خواب عجیبی میشه. که ببینی 40 سالته و روی تخت بیمارستانی... اگه خوش شانس باشی اتاقت یه پنجره داره و گاهی میبرنت دم پنجره ... آدمارو از دور ببینی.... ترافیک اتوبان هارو ببینی و دود سیگاری که از اعصابخوردی از ماشینای مردم بیرون میره.
یه نیشخند تلخ بزنی که چقد الکی حرص میخورن ! خودت چقد الکی حرص خورذی!
اگه از اول میدونستی قراره به این زودی تموم شه چی میشد ؟
اول و آخر که همه میدونن تموم شدنیه. اما یادشون میره...
امروز کنفرانس IPM بود.. کلی آدمِ خفن و علمی طور بودن منم عکاسیِ مراسمو یه عهده داشتم... ملت تحقیقات اخیرشونو توضیح میدادن واسه هم منم که کلا" نمیفهمیدم چی میگن. زیادی خفن بود!
گوشیمو درآورده بودم و قتایی که عکس نمیگرفتم اینستاگرام چک میکردم. عکسای مردمِ مختلف و دنیاهای مختلف.
هرکس که سعی میکرد یه یه چیزی بنازه... تضاد جالبی بود! صحنه ی روبه رو از تحقیقات علمی و تو گوشیم از تفریحات افراطی و پر تجمل.
---------------------------------
دیشب داشتم فکر میکردم که دیگه حوصله ی تلاش و جنگ و اینا رو ندارم! دیگه حوصله ندارم شبا برم بدوم و آخر هفته ها برم کوه یا صبحای زود برم دانشگاه و تا آخر شب بمونم.
حوصله ندارم که کمخوابی داشته باشم که شبی چند ساعت بخوابم... که دلم واسه عزیزام تنگ شه از شدت کار.
بالاخره باید زنده بود!
چه بهتر که خوب زنده بود.
فعلا وقتِ خستگی نیست. ماها بیشتر ناامیدیم تا این که خسته باشیم.
چیزی که امروز تو اون آدما یا تمام آدمایی که میشناسم دیدم اینه که تنها چیزی که به زندگی هدف/نشاط/غرور/ذوق/امید/...... میده, تلاشه!
نه این که لزوما" علمو جلو ببری نه این که لزوما ورزشکار خفنی باشی یا راه بیفتی به آدما کمک کنی,
تلاش کن. فقط همینه که به همه چیز معنی میده.
یه چیزایی باشه که براشون از خوابت بزنی, از تفریحات اضافیت بزنی و از این حرفا دیگه خودتون بهتر میدونین.
فرسایشی هم نشه البته! تعادل!
قدرت تو حفظ کردنِ تعادله.
بعد از یه ساعت و نیم تو ترافیک رسیدم خونه و خیلی خستم ولی انگار امروز اون تلنگری که نیاز داشتمو برام داشت.
برو و بتون
همین :)
- ۹۴/۰۶/۰۴