کوچه تنگه
چند وقت پیش دوتا از دوستام که تازه با هم آشنا شده بودن، خبر نامزدیشونو بهم دادن. اولش جاخوردم!
آخه مگه چند وقت بود که همو میشناختن؟ از اون موقع تاحالا هروقت با هم دیدمشون خیلی آقا و خانوم طور بودن اصن انگار خیلی وقته که همو میشناسن.
امروز فرصتی شد که ناهار رو با شادومادبخورم. درواقع من چیزبرگر میل میکردم و ایشون قهوه!
زیاد حرف زدیم از این که چطوری فهمیده She is the one یا این که از کجا مطمئنه که عجله نکرده. حرفای خوبی میزد.
مثلا وقتی ازش پرسیدم واسه آینده برنامت چیه و از کجا مطمئنی به اون میرسی؟ گفت: "وقتی یه چیزی رو میخوای بالاخره به اون هم که نرسی به یه تقریبی ازش که میرسی! همونم خوبه."
ولی بهترین قسمت اینجا بود که میگفت: "هرچیزیو از هرجایی میشه درست کرد. کلا من اعتقاد ندارم که دیر میشه و فرصتش میگذره."
دیگه میگفت اون هم شده یه وقتایی اعتمادبهنفسشو از دست بده یا گم شه ولی خودش درست شده..
- ۹۴/۱۰/۰۷