آقای مربّع

سلا....م : )

آقای مربّع

سلا....م : )

آقای مربّع
بایگانی

۲۱ مطلب در اسفند ۱۳۹۳ ثبت شده است

خوشا من !

دوشنبه, ۱۸ اسفند ۱۳۹۳، ۱۱:۰۳ ب.ظ
کسی دوست داره با من این آخر هفته بیاد جمعه بازار؟ میگن خیلی جای محشریه! میگن همه مدل آدمی هست و هممممه جور چیزی پیدا میشه... 
کسی دوست داره پنجشنبه ها با من بیاد کوه؟ که تو راه حسابی عرق بریزیم ولی به شوق رسیدن ادامه بدیم! اون بالا یه لیوان چایی ...
کسی دوست داره دو سه روز تو هفته بمونیم تا آخر شب دانشگاه به گوشه درس بخونیم و رو پروژه ها کار کنیم... وسطاش بریم یه نوشیدنی داغ بزنیم و گپ بزنیم... شبای دانشگاه حرف نداره!
کسی دوست داره دو هفته ای  یه بار بریم یه جای جدید کشف کنیم؟ جاهایی هست که همیشه دربارشون شنیدیم و هیچوقت نشده خودمون بریم؟ برای شروع کافه نادری...
کسی دوست داره گاهی بریم پیاده روی طولانی ؟ بریم خیابون گردی... بریم انقلاب بریم ولیعصر... آدما رو ببینیم و دنیامون بزرگ شه...
کسی دوست داره گاهی بریم بسکتبال بازی کنیم؟ شده دو نفری اصن... وسطش حرف بزنیم و از آرزوهامون بگیم و کلی خیالبافی کنیم؟
کسی هست پایه باشه خودمون شروع کنیم به یاد گرفتن؟ کس دیگه ای هم هست که فکر کنه استادامون فقط به فکر خودشونن و فوق العاده بی ادبن؟ بی ادب :)) با حس تلفظ شه ! خودمون مقاله بخونیم خودمون پروژه شروع کنیم ...
کسی دوست داره چند وقت یه بار یکم تو زندگیمون صرفه جویی کنیم و بریم به یه سری آدما کمک کنیم؟ 
کسی هس بیاد گاهی یه جایی که بشه یه آتیش درست کنیم و بشینیم دورش گپ بزنیم؟ 
کسی هست بیاد 3 شب در هفته بریم ورزش کنیم؟ بدن درد بعد ورزش چه کیفی میده ! :))
کسی هست بیاد یه روز بزنه به سرمون ول کنیم بریم شمال لب دریا چایی بخوریم و برگردیم ؟؟ 
کسی هست پایه باشه دو هفته vegetarian  بودنو تجربه کنیم؟؟ 
کسی دوس داره چند وقت یبار بریم کتاب بخریم؟ دفتر یادداشت بخریم؟ گلدونای کوچیک بخریم؟
-----------
که موقع کار رادیو گوش کنیم
که همیشه پشت ماشین یه فلاسک چایی با چند تا لیوان باشه
که چند وقت یبار آشپزی کنی... 
مسجد دانشگاه عجیب دنجه !
یا رانندگی نصفه شبا.... یا غروب آفتاب رو تو کتابخونه بودن
که صبح زود نیمرو با نون داغ و یه لیوان شیر و عسل روی میز باشه...
که قابل پیشبینی نباشی!
که گوشیش زنگ بخوره! تو باشی...
که هنر رو با صفر و یک ترکیب کنی عنش در بیاد.
که تو یکی دیگه لاشی نشی! شایدم لاشی تر.
که ببینی دنیای بقیه چطوریه؟ 2 ماهی نگذره که توش یه آدم جدید نشناخته باشی...

خلاصه که
یک همیشگی هیجان انگیز !
----------------------------------
داده ی پرت همسایه رو خوشم میاد ازش! 
به تمام اصولی که ما توشون زندانی شدیم خندیده(ریده) :))
اندر مزایای داده های پرت
#داده آباد

  • آقای مربّع

هشت - پگاه

شنبه, ۱۶ اسفند ۱۳۹۳، ۱۱:۲۳ ب.ظ
دوست دارم :)





  • آقای مربّع

هفت - PLC

شنبه, ۱۶ اسفند ۱۳۹۳، ۰۱:۳۸ ب.ظ

میشه سقوط رو از آخر به اول رفت.

میدونی چی میشه؟

اوج !


  • آقای مربّع

شش - عمو داریوش

جمعه, ۱۵ اسفند ۱۳۹۳، ۰۳:۳۹ ق.ظ

هممم

 Listening To One Man's Dream هروقت دیدید من دارم به این گوش میکنم ینی : خبری در راه است...

  • آقای مربّع

پنج - راسل

پنجشنبه, ۱۴ اسفند ۱۳۹۳، ۰۱:۰۰ ق.ظ

امشب بیشتر از همیشه خودم بودم. 

انقدر خودم نیستم که میترسم وقتی برگشتم نشناسه منو هیچکس!

خیلی نزدیکم... شاید یه قدمیش.

حس کونگ فو پاندا رو دارم ! 

قطره ها سردشون بود تو مرز یخ زدن بودن اما وظیفشونو یادشون نرفته بود. 

زاینده رود جریان داشت.

من بهتر از اینم.

  • آقای مربّع

چهار و نیم - گریگوری

چهارشنبه, ۱۳ اسفند ۱۳۹۳، ۰۲:۳۱ ب.ظ
- اگه از این پ.ر.ی.و.د.ی درومدم یکی از حرفایی به خودم خواهم زد اینه : یاد گرفتم هیچ ضعیفیو قضاوت نکنم.
- یه استاد داریم این آقا دقیقا" همون آدمیه که من نمیخوام باشم!
- رضا که جاوچلنج اول شد! :) کیییف کردم ! به خیلیا نشون داد : حقیقت نه به رنگ است و نه بو - نه به های است و نه هو !
-دکتر کوچولو که میگفت اینجور وقتا آدما فکر میکنن انگار که یه چیزی گم شده توشون و دیگه نمینونن خفن باشن.
- قبلنا دلم میخواست آدم علمی خفنی باشم و توی جاهای خفن مثل IPM یه پژوهشگر باشم... از نزدیک که به دستش آوردم خوب بودا خیییلی هم خوب بود ولی wasn't quite the one انگار... دلم خواسته رییس جمهور بشم. :دی
- هیچوقت فرق املت و نیمرو رو حفظ نمیشم!!
- یه صفحه رو باز کنی و توی هر خط یه جمله که با "من بهتر از اینم که..." شروع میشه بنویسی.
  • آقای مربّع

چهار - نرسیده به اصفهان

چهارشنبه, ۱۳ اسفند ۱۳۹۳، ۰۲:۱۴ ق.ظ
بدن به شدت مایل به نظمه :)
------
هیچوقت هوای تهرانو به تمیزی امروز ندیده بودم... یه باد خیلی خفیف داره میاد اما یه روزه که داره میاد... بادش پشتکار داره! اون همه آلودگی اون همه کثیفی به سادگی الان نیستن
شهر قشنگه آدما مهربون بودن امروز.
همین میدونی خودش چقدر امروز اینجارو جای بهتری کرده بود؟ این همه خنده رو دلا بود.

چیزای کوچیک تفاوتای بزرگ ایجاد میکنن
 
  • آقای مربّع

سه - G

دوشنبه, ۱۱ اسفند ۱۳۹۳، ۱۱:۱۹ ب.ظ
تو زندگیم هیچوقت انقدر پایین پرواز نکردم... آخه کیف پرواز به ارتفاع کمه.
بابا میگه تا وقتی پایین نیای نمیتونی سرعتتو حس کنی تا وقتی روی دریا خودتو تا مرز مماس شدن نبری یا بین کوه ها مانوور ندی سرعت برات مفهومی نداره.
بالا کشیدن بدون تحمل فشار نمیشه.
بابا میگه به دانشجو های تازه وارد موقع بلا کشیدن هواپیما میگن سعی کنن دستشونو به بالای کابین بزنن... تا باورشون بشه موقع اوج گرفتن همین کار ساده هم چقدر سخت میشه.
من بهتر از اینم.
ما هممون بهتر از اینیم.

+امید
  • آقای مربّع

دو- مربع

دوشنبه, ۱۱ اسفند ۱۳۹۳، ۰۲:۲۶ ق.ظ
میگه دنبال نشانه ها باش... به نشانه ها احترام بذار.
میگه همه چیز به چیزه.
داده های پرت رو دوست دارم... همیشه تو آزمایش ها لحاظشون میکنم! 
دورشون که نمیریزم هیج. زیرشون خط میکشم!
داده های پرت رو جدی بگیرید.
آزاده و آزادس.
دلم یک همیشگیه هیجان انگیز میخواهد...
میدونی چی میگم؟ همیشگی ای که همیشگی نباشه.
دلم تناقض میخواهد...
دلم خودم را میخواهد :) کمی از خودم , با یک لیوان چای 
---------------------------------------
- بعضی ها فرق دارن. اینا رو فقظ ازشون انتظار نداشته باش اینجوری بیشتر میتونی دوسشون داشته باشی.
- برای پرش های بزرگ گاهی باید چند گامی پس رفت... بذار یه مثال بزنم وقتی میخوای وزن کم کنی اولش اصن 1 کیلو اضافه کن ! چربی تازه راحت آب میشه و بدن رو توی سراشیبی لاغری میندازه... 
- جوونا مشتق گیرن - پیرا انتگرال گیر.
- شاید برای هر آدمی روزی میاد که google رو باز میکنه و امیدوارانه تایپ میکنه : ?How to be happy
- انقدر روبام بزرگه که گم شدم.
  • آقای مربّع

cیک - داده ی پرت

يكشنبه, ۱۰ اسفند ۱۳۹۳، ۱۲:۵۵ ب.ظ

This is a WAR/GAME


ازت میپرسن چی میخوای؟ قبول کن نمیدونی.

فوقش بتونی 10 سال دیگه رو بگی... تازه 30 سالته اون موقع.

تا کجارو میدونی؟ 

سوال اینه :  فکر میکنی تا چند وقت آیندتو بدونی چی میخوای؟

40 سال؟ 20؟ 10؟ امشب ؟ اونم نه! 2 ساعت دیگه؟

------------

بعضی وقتا فقظ یه سری همزمانی مزخرف وجود داره. یه سری حالت خاص.

من داده ی پرتم.


  • آقای مربّع