آقای مربّع

سلا....م : )

آقای مربّع

سلا....م : )

آقای مربّع
بایگانی

۲۱ مطلب در دی ۱۳۹۴ ثبت شده است

وسط کویر

چهارشنبه, ۳۰ دی ۱۳۹۴، ۰۸:۵۶ ب.ظ

بعد از آخرین امتحان و تموم شدن این ترم سخت بلافاصله از تهران زدم بیرون و درحال رانندگی به سمت جنوب هستم.

گاهی میزنم کنار واسه خودم چایی میریزم. و مثل الان یه چرخی تو اینترنت میزنم

بهترین حسه... بعد از مدتی که تمااام زورمو زدم فقط پامو هرچه محکم تر رو گاز فشار میدم و این سرما و آلودگی رو پشت سر میذارم.


حس خوبیه : )


پایان دی ماه 

 اتوبان تهران - قم ،ایران

  • آقای مربّع

رادیکال مربع

چهارشنبه, ۳۰ دی ۱۳۹۴، ۰۱:۴۹ ق.ظ

حتی سینوس و کسینوسی که از اول یادمون دادن کل عمرشونو قراره محدود باشن و بین 1- و 1 نوسان کنن؛ اگر ورودی مختلط داشته باشن تا بینهایت رشد میکنن ! (و یا سقوط)

قضیه از اینجا شروع میشه که یه سالی یه بابایی پیدا میشه و میگه کی میگه که عدد منفی زیر رادیکال نباس داشته باشیم؟ مفهومی پیدا میشه به اسم عدد مختلط.

وقتی طرف به اصولش با یه دید تازه نگاه میکنه، سینوس و کسینوسشم تا بینهایت کشیده میشه.

دیگه چه چیزاییو میشه زیر رادیکال برد؟

رادیکال مربع؟


پ.ن: تو فکر چپ و راست کردن دنیات باشی و ریاضیات مختلط بخونی؛ انصافانس؟


  • آقای مربّع

مربّع و چارگوش

دوشنبه, ۲۸ دی ۱۳۹۴، ۱۲:۵۹ ب.ظ
یه دوست دارم که از نظر فکری و جهان‌بینی‌ای که داره خیلی شبیه منه.
علایق مشترک، روحیات مشترک واسه خودمونم خیلی جالبه! 
ولی!
سبک زندگیمون از زمین تا آسمون با هم فرق داره. و فقط به این دلیل که تنها توی یک نقطه نه تنها اشتراک نداریم، بلکه کاملا عکس هم هستیم.
اون به جبرِ مطلق اعتقاد داره و من به اختیار مطلق‌ (توی یه چارچوب محدود).
اون در لحظه زندگی میکنه و من در آینده.
اون با تجربه به زندگیش مفهوم میده و من با تلاش.
نه‌ که اون تلاشی نکنه! نه که من اهل تجربه نباشم... دارم از مفهوم حرف میزنم. مفهومی که دلیل واسه وجود داشتن بده.
اون آزاد تر از منه.. خیلی هم آزاد تر.

اون میگه : ببین مربع! اون آینده‌ای که تو منتظرشی هیچوقت نمیرسه. 
من میگم: ببین چارگوش! اگه الان که زور و حوصلشو داری یه غلطی نکنی،فردا چی؟  اگه تلاش نکنی چرا زنده باشی؟
اون میگه: که لذت ببری.
سه‌گوش از اون کنار داد میزنه و با لهجه‌ی سه‌گوشستانی میگه: حالا این همه فکر شوما میکونید، مگه فرقیم میکونِد؟ تَش آدِم کاریا که بایِد بوکونِد میکونِد دیگه.
من و چارگوش تو دلمون میگیم عجیب راس میگه. همینه که از ماها شادتره.
من و چارگوش هیچکدوممون آروم و قرار نداریم. تهِ تهش نه من و نه اون نمیدونم دقیقا داریم دنبال چی میگردیم.
ولی حس میکنم باید از همدیگه بیشتر یاد بگیریم :)




  • آقای مربّع

زل

دوشنبه, ۲۸ دی ۱۳۹۴، ۱۲:۴۰ ق.ظ

زل زد تو چشماش و گفت:‌ "اوجِ خودخواهیِ من، عاشقِ تو بودنه..."

  • آقای مربّع

سال بدون برنامه!

شنبه, ۲۶ دی ۱۳۹۴، ۰۹:۴۸ ق.ظ
اگه کارایی که امروز باید انجام بدی، به اندازه‌ی کافی مهم باشن، نیازی به لیست کار‌های روزانه یا هیچ مزخرفِ دیگه‌ای نخواهد بود !
بعد از یه عمر برنامه‌ریزی های کوچیک و بزرگ میخوام سال جدید رو بدون نوشتن اینجور چیزا شروع کنم.
اگه کاری مهم باشه تو ذهنم میمونه 
اگه نموند مهم نبوده.

البته فعلا در حد ایدست.



  • آقای مربّع

در تقابل منطق و احساس.. چرت میگن :))

جمعه, ۲۵ دی ۱۳۹۴، ۰۲:۵۰ ق.ظ

آقا چرت میگن که عقل و احساس جدا هستن. به نظر من کاملا یکین!

مثلا کاملا منطقی میشه تصمیم گرفت که به احساسات اهمیت داد یا نداد.

تهِ تهش فقط منطق وجود داره.


حالا یه سری منطقشون منضبط تر از بقیس،

من که ترجیح میدم منطقِ شلخته‌ای داشته باشم! منطقم اینو میگه!‌میفهمی؟ 


  • آقای مربّع

شاهین

پنجشنبه, ۲۴ دی ۱۳۹۴، ۱۰:۱۰ ب.ظ
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۲۴ دی ۹۴ ، ۲۲:۱۰
  • آقای مربّع

یادمان نداده‌اند!

يكشنبه, ۲۰ دی ۱۳۹۴، ۱۰:۴۰ ب.ظ

دکتر حسابی :

لذت بردن را یادمان ﻧﺪﺍﺩﻧﺪ !

از گرما می نالیم. از سرما فرار می کنیم. 

در جمع، از شلوغی کلافه می شویم و در خلوت، از تنهایی بغض می کنیم. 

تمام هفته منتظر رسیدن روز تعطیل هستیم و آخر هفته هم بی حوصلگی تقصیر غروب جمعه است و بس!

ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺩﺭﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﺑﻪ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﺭﺳﯿﺪﻥ ﺭﻭﺯﻫﺎﯾﯽ ﻫﺴﺘﯿﻢ ﮐﻪ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎﯼ ﺯﻧﺪﮔﯿﻤﺎﻥ ﺭﺍﺗﺸﮑﯿﻞ ﻣﯿﺪﻫﻨﺪ:

ﻣﺪﺭﺳﻪ.. ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ .. ﮐﺎﺭ..

ﺣﺘﯽ ﺩﺭﺳﻔﺮﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﺑﻪ ﻣﻘﺼﺪ ﻣﯽ ﺍﻧﺪﯾﺸﯿﻢ ﺑﺪﻭﻥ ﻟﺬﺕ ﺍﺯ ﻣﺴﯿﺮ!

ﻏﺎﻓﻞ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻫﻤﺎﻥ ﻟﺤﻈﺎﺗﯽ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺘﯿﻢ ﺑﮕﺬﺭﻧﺪ...


----------------------------

جالبه که کسی اینو گفته که عمرشو صرف تحصیل کرده؛ اگه لذت نمیبرد این کارو میکرد؟ نه

من چی؟ لذت میبرم؟! 

راستی بارز چیزی که حال مارو خوب میکنه چیه؟

لزومی نداره کار گنده ای باشه... همین الان؛

شما بگید! همین الان چی حالتونو بهتر میکنه؟

  • آقای مربّع

والا میدونی!

يكشنبه, ۲۰ دی ۱۳۹۴، ۰۸:۰۷ ب.ظ

برای از نو متولد شدن لزومی نداره منتظر اتفاق یا روزِ خاصی باشی.

برای از نو متولد شدن لزومی نداری جوری خودتو تغییر بدی که دیگه هیچکس نشناستت.

همین الان هم به خوبی هر وقتِ دیگست.


خیلی وقتا فکر میکنی نمیدونی هدفت چیه، ولی اشتباه میکنی!

والا میدونی :)

  • آقای مربّع

آورده خبر راوی!

جمعه, ۱۸ دی ۱۳۹۴، ۰۸:۳۴ ب.ظ

  • از اینستاگرامم:

  • زندگیم مثلا همون اتمیه که از بچگی تاریخچه‌ی کشفشو تو گوشمون خوندن. همونی که از یه‌مشت توپ تو پر و کیک کشمشی و هزار مرخرف دیگه شروع میشه و میرسه به اصل عدم قطعیت هایزنبرگ! که میگه آقا جان شما هرقدر تو جزئیات ریز تر میشی و پر سرعت تر حرکت میکنی با احتمال کمتری معلوم میشه که جات کجاست!
    اتم همون اتمه اما شرودینگر موقع کار ساعت‌ها میشست به اتم‌های رو میزش نگاه میکرد مجذوب شگفتی اون اتم‌ها میشد ، دموکریت نمیفهمید این چرا زلّ زده به چند تا توپ تو پر !
    همینه که دموکریت بیشتر وقت داشت تو زندگیش. دور تا دورش همش یکسری توپ یک شکل و خسته کننده بودن و جذابیتی نداشتن... به همه کاراش می‌رسید آخر هم اپلای کرد رفت.

  • بیچاره

---------------------------------------------------------------

ینی لامصب هرچی از زندگی میخوای بهت میده.

گاهی یه جوری که خودتم نمی‌فهمی!

درگیرِ بهتر شدنم! اینجوری که خبری در راه است...

--------------------------------------------------------------


یه گروهی راه انداختیم که هممون درگیر بهتر شدنیم... هر از گاهی خیلیا میان اینجا و چند تا تصمیم میگیرن واسه بهتر شدنشون.






  • آقای مربّع