خط چین آبی
خطر خوشبختی در این است که آدمی در هنگام خوشبختی هر سرنوشتی را می پذیرد و هرکسی را نیز.
"فردریش نیچه"
------------------------------------
یکی گفت تو کلا خیلی حال میکنی با زندگیت ! یعنی احساس اتیشیو دارم که خیلی وقته زیر خاکستر بوده ... :)
- مثبت فکر کردن نه هنره، نه ذاتیه نه قوی بودنه ، ... عادته !! عادت
- بزرگ باش ... خیلی بالا ! وقتی هم بالایی واسه خودت بالا باش ، واسه خودت بزرگ باش ، نه این که واسه بقیه...
- Expectation Kills
- بعضی وقتا میبینی خیلی از آدمارو ، خیلی از دوستاتو دو دستی نگهشون داشتی ، شاید باید چند وقت بذاری بره ، شاید باید ولش کنی ببینی میمونه یا میره ... ؟ چند وقتیه که محکم نگرفتمت... خیلی دوری خیییلی ... مواظب خودت باش... دوست دارم :)
- درسته هدف خوبه درسته تلاش خوبه قربانی کردن خیلی چیزا واسهٔ اون رسیدنه همش خوب اما ، هیچ توجیهی واسه محدود شدن وجود نداره ...
"هیچ توجیهی"
- محدود شدن بدترین اتفاقه که واسهٔ من میتونه بیفته ... چند وقت یبار باید چک کنم خودمو!! خیلی باید مواظب بود
- آخ آخ آخ چه لذتی داره از مشکلات زندگی فرصت بسازی ! همین الان مثلا ببین از کدوم محدودیتت از کدوم دردت میتونی فرصت بسازی ؟
من مست و تو دیوانه ! ما را که برد خانه ؟
-----------------------------------
- خوب بودن کسی که بدی بلد نیست ارزشی نداره !خوب بودن واسه کسی که ندونه چرا باید خوب بود هم ارزشی نداره ، اگه واسه بقیه خوبی ، دقت کن ! اگه "واسه بقیه" خوبی ، خوب بودنت مفت نمیرزه ... اگه "واسه خودت" خوبی ، یعنی خوبی که از خودت راضی باشی ، خوبی که عذاب وجدان نداشته باشی ، اینم نه ! نه ! از ترس بد بودن خوبی ! خودخواهی ! ترسو ای! همونی هستی که بد بودنو بلد نیست ! ... تا وقتی بد بودنو بلد نباشی ، یعنی بلد نباشی بدون عذاب وجدان یا بدون خیلی چیزای دیگه بد باشی نمیتونی خوب باشی ، خوب واقعی ، خوب ارزشمند... راستی !
بیرون سرده! ولی دلمون گرمه :)
- خط قرمز ؟ کسی میتونه بگه من خط قرمز دارم که تو زندگیش به مرور بزرگ شدنش ، هیچ خط قرمزی رو جابجا نکرده باشه ... کسی میتونه بگه که خط قرمز هاشو "خودش" انتخاب کرده باشه ، نه تحت تاثیر دوستاش یا جامعه یا خانواده یا کسی که دوسش داره ... خط قرمز یه توجیه واسه روبرو نشدن با ترسا یا واسه توجیه محدودیتها یا واسه این که باور کنیم که ما آزادیم ! صرفا خط قرمز داریم...؟
- انتظار ... آخ آخ انتظار ، انتظار داشتن از آدما از دوستات خیلی بده ، نمیدونم چقدر باید از یکی انتظار داشت ؟! اگه طبق انتظارت عمل نکرد باید چیکار کرد ؟ تذکر بدم ؟ :)) مگه من کیم ؟
- پگاه :" آرامش یعنی شادی :) "
به همین سادگی ! چرا انقدر میپیچونیمش ؟ آرامش یعنی شادی ! شادی آرامش نمیاره ، اما آرامش شادی میاره... :)
---------------------------------------
- یه روز یه گونی سیبزمینی میرسه به یه کوه ، کوه چنان بادی تو غبغب انداخته که وای وای نگو !
گونی که اون اول اصلا تحویلش نمیگیره :))
-کوه که انتظار داشته تحویل گرفته بشه میگه: "اهم! اهم! توروخدا منو تحویل بگیر"
-گونی در حالی که داره یه سمت دیگه رو نگاه میکنه :"چرا؟"
-کوه :"خوب من کوهم ! از تو خیلی پر ترم ! تو وقتتو صرف خیلی از کارای خوش گذرونی کردی ، کلی حال کردی تو زندگیت ، من کلی تلاش و مطالعه کردم که کوه بشم !دانشگاه کوهها میرم من ! رزومه منو دیدی ؟ احترام بذار !"
-گونی : "خوب ؟ ولی من فکر نمیکنم مسیر تو از من بهتر باشه ، من خودم نخواستم برم دانشگاه کوهها ، امتحانشم ندادم ... "
- کوه : "نه من پسفردا به درد دنیا میخورم ، من میراث از خودم به جا میزارم من علم رو گسترش میدم ! من هدف دارم !"
- گونی : " همهٔ این کارو کردی که ته دلت نسبت به من و امثال من احساس برتری داشته باشی ... کی گفته فقط تو میتونی به درد دنیا بخوری ؟ چرا فکر میکنی من اگه بیشتر از تو تفریح کردم تو آدم بهتری هستی نسبت به من ؟ تو کوهی که کوه بودنت رو به رخ بکشی ، تو کوهی چون خودخواهی ، چون کوهها احترامشون بیشتره ، حقوق هم بیشتر میگیرن ، مردم خودشونو میکشن که شما رو فتح کنن ، کی میخواد یه گونی رو فتح کنه ؟"
- کوه : " فکر کردی مثل تو بودن سخته ؟ تو هم یه گونیای مثل خیلی از گونیهای دیگه ، شاید یکم باهوش تر و عمیق تر باشی حالا ، تو میتونستی کوه باشی ! تو فقط یه مصرف کنندهای ، آخر عمرت میگن فلانی گونی خوبی بود همین ! تازه اینم در بهترین حالت!! متنفرم از این که تو زندگیت به هیچ دردی نمیخوری ، خود خواه فقط به فکر آسایش و شادی خودتی ! "
گونی یه سیگار روشن میکنه و میگه : " من از زندگیم راضیم ، منم که آرامش دارم ،منم که هر هفتم یه ماجراست ، خدارو چه دیدی ؟ شاید منم به یه دردی خوردم یروز ، شایدم نخوردم ، مگه مهمه ؟ :) منم اهداف خودمو دارم ، به نظر شما کوهها اهداف ما کوچیکو بی ارزشه ، من با گونی بودنم آروم گرفتم ! میبینی ؟ تو اگه با کوه بودنت آروم میگرفتی ، خودتو از من بالا تر نمیدونستی ، تو **از ترس گونی بودن** کوه شدی ، همهٔ این کارو کردی ، نه آروم گرفتی ، نه از زندگیت لذت بردی ..."
کوه لرزید و فهمید که خودش یه گونیه ، از اولم گونی بوده ، از همون لحظه که از گونی بودن ترسید .... ادای کوه هارو در میورد ... پس چرا کسی زود تر نفهمیده بود ؟ چه جوری این همه وقت هم خودشو هم اطرافیانشو گول زده بود ؟
بازم لرزید ... شروع کرد به تبدیل شدن ... به گونی تبدیل شد ، از اولم کوه نبود ، کوه بودنو نفهمیده بود ! کوه بودن به این چیزا نبود :) ... بعدها تونست بشه سردستهٔ گونیا ، ۳۴ روز بعد موقع مرگش تازه فهمید اون مکالمه با اون دوست گونیش بهترین اتفاق زندگیش بوده ... راستی گونیها ۶۰ روز عمر میکنن... :)
---------------------------------------
- آدم وقتی ناراحته کارای احمقانهای میکنه ... یه توجیه مرسوم !
این به اون در ! یه توجیه مرسوم دیگه
توجیه نکن ، اگه اشتباهی کردی بدون که اشتباه کردی و بپذیر که اشتباه کردی ، توجیه نکن... حتا جبران هم نکن (چرا ؟)
- ۹۳/۰۷/۲۱