آقای مربّع

سلا....م : )

آقای مربّع

سلا....م : )

آقای مربّع
بایگانی

آقای مربّع !

دوشنبه, ۶ بهمن ۱۳۹۳، ۰۵:۰۶ ب.ظ

یه لیوان چای تو یه اتاقی‌ که فقط با نور چراغ مطالعه روشن شده ، یسری کاغذ ، توشون حرف ، درددل ، حل سوال ریاضی‌ ، گراف ، الگوریتمِ برنامه نویسی ، کنار میز چند تا کتاب یه رادیو ، یه آهنگِ ملایم ، یه لبخند :) 


توی ماشین  ، پشت چراغ قرمز ، هوا عالی‌ ، آسمون صاف آسمون آبی ! ۴ ثانیه مونده به این که چراغ سبز شه ، از ته دل میخندی حال میکنی‌ با زندگیت !  تو همین ۴ ثانیه !


پای آتیش نشستی قهوه می‌خوری آهنگ گوش میکنی‌ بارون میگیره، بوی سوختن چوب بوی نم بارون ، صدای در پارکینگو میشنوی ، اومد !


۳ صبح ! میزنی بیرون کّل تهرانرو رانندگی میکنی کّل خاطره هارو مرور میکنی‌ انگار دنبال یه جواب میگردی ، میبینی‌ یسری ماشین وایسادن یه نفر نصف شب داره چای دارچین میفروشه ، میری با غریبه‌ها یه لیوان چای مینوشی تو سرما ، ولی‌ سردت نیست.


مهمونیه همه هستن ! نزدیکای صبح شده ! دی جی می‌خواد جمع کنه بره ، مردم نمیذارن ، میکروفون رو میگیرن خودشون شروع می‌کنن به خوندن...

 " سلام‌ای ناخدا " !

  • آقای مربّع

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی