گم نام شماره شانزده - کمی شل تر !
دوشنبه - ۱۸ آبان ۱۳۹۴ - ۵:۱۰ بامداد خونه ی افشین... من مهدی پویا بیداریم و بقیه خواب
من یکمی با آدمی که دوست دارم باشم فاصله دارم و هربارکه شروع میکنم به هر دلیلی میلغزم.
قوی ترین آدامای دورم هم گاهی میلغزن...
ولی من حساس شدم.
شاید آدمی که دوست دارم بودن خیلی سخته
شاید باید یکم شل کنم.
تازگیا یاد گرفتم که شل کنم...
تازه فهمیدم من تو بعضی از روابط با آدما چقدر ضعیف عمل میکنم.. ینی آدمارو از خودم میرونم
انتظارم از خودم زیاده
----------------------
داده ی پرت باشو یادته ؟
یادته داده ی پرت بودی ؟ .. یادته نمیشه و نمیتونم تو کتت نمیرفت؟
یادته که تا جای ممکن تلاش میکردی که حتی اگه نشد, نسوزی ؟
یادته تا یکم از این آدمه دور میشدی مگفتی دلم واسه خودم تنگ شده ؟
عوض شدی ؟
خلاصه یکم دلم خونه چون من خیلی چیزا واسه خودم و زندگیم ساختم که نمیخوام به این راحتی از دستشون بدم...
یکم لجبازی شاید.. یکم امید : )
امید میدونی ینی چی ؟ ینی این که چشماتو ببندی و دو هفته ی دیگتو از همین الان تصور کنی ... جایی که اون موقع وایسادی : )
و اون موقع به همین امشبت فکر میکنی و یه لبخندی به وسعت دنیا میزنی ..
تونستن.. قشنگ ترین حس دنیا
----------------------
نمیشه همه سنگ ها رو با هم برداشت... بالاخره باید از یجا شروع کرد..
من از امشب شروع میکنم یه شروع ساده
که میگن بزرگ فکر کن ولی کوچیک شروع کن
من شاید از همون تنظیم خواب ساده ام شروع کنم
از رفتن کلاس های دانشگاهم... از یکم درس خوندن و ادامه دادن کار های مقاله
از یکم تغذیه ی سالم تر از شبا زود خوابیدن
از زیاد تماس گرفتن با خانواده و دیدن عزیزام تو طول هفته ...
چیز زیادیه ؟ فکر نمیکنم...
و دو هفته ی دیگه یکم بیشتر .. و بعدش هم بیشتر و شاید نوروز ۹۵ دیگه از زندگی چیزی نخوام :))
Hope is a Good Thing ...
- ۹۳/۱۱/۱۸