تراشکار
من از این آدمام که برنامه طور دارم واسه روزای هفتم. ینی یه سری کار کوچیک رو هر از گاهی تصمیم میگیرم برای خودم روتین کنم و وارد زندگیم کنم.
این کارا از حفظ کردن چند تا کلمه ی انگلیسی هستن تا حرکت ورزشی یا چیزای دیگه.
10 هفتس که این کارو شروع کردم . به ازای هر روز از زندگیم چند تا مربع هستن که باید تیک بخورن.
میدونی؟ این کارای ریز ریز که هیچ وقت و انرژی خاصی از آدم نمیگیرن ولی در دراز مدت تاثیر هنگفتی دارن رو خیلی دوست دارم!
اولا به نظرم کار لوسی بود. مثل این کنکوریا D:
ینی هنوزم خیلی لوسه :))
اما دیدم که :
It Works!
لیلیییییییی لیلییییییییییییی امید شهر بیقرارم
این شد که این پست امشب رو استاد کردم که بگیم ما کردیم و شد و اینا. شما هم خواستی بکن
------------------------------------
انگار از زندگی یکی دو هفته مرخصی گرفته بودم. نتیجه ی متعاقبش رو هم دیدم ها ! افت رو حس میکنم.
اما خب... دلم مرخصی خواست!
حالا دلم خواسته از فردا برگردم سر کار. کار منظورم کار تراشکاریه. خود تراشی!
آدمه دیگه گاهی خسته میشه...
چرا امشب؟
ینی خستگی در کردنم تموم شد؟ همین؟ خستگیم در رفت؟
مشکل اینه که شبیه اون کرمه شدم که در هر ساعت 4 متر از یه دیوار میره بالا و 3 متر برمیگرده پایین
میدونم به هر حال دارم یه متر یه متر جلو میرم... هنوز یادم نرفته همین یکم پیش بود انقدر تو قعر بودم.
اما همیشه فکر میکنم اگه این پایین لیز خوردنا نبود چی میشد!
-----------------------------------
همیشه وقتی به ثبات میرسم حوصلم سر میره !!!
و وقتی ندارمش تنها چیزی که میخوام همونه.
مثل قضیه او یارو که میگه تا به جواب ها رسیدم صورت سوال ها عوض شدن.
شایدم حوصله ی موندن ندارم دلم میخواد زود تر برم مرحله ی بعد.
شاید چون مرحله ی بعدی وجود نداره همین مرحله رو ریستارت میکنم :دی
-----------------------------------
- خطاب به کاغذ تمام لگاریتمی : عمّت
- چون روتین مزخرف ترین اتفاق دنیاس .
- ینی متنفرم واسه آسانسور صبر کنم. با پله میرم! تو که جای خود داری!
- رو هواییم ! من تو ما شما. ما بیست ساله ها! دوتا المان هستن به نام های شانس و بابا. شانس از بابا استاد تره!
ای ریدم تو این جبر. ای بزنم این گل های قالی رو پرپر کنم
- به ثبات دغدغه ای رسیدیم! ینی اقلا" دغدغه های این هفتمون با هفته ی آینده تفاوت چندانی نداره.
-
- So Many Plans In My Head.
- ۹۴/۰۳/۰۶