آقای مربّع

سلا....م : )

آقای مربّع

سلا....م : )

آقای مربّع
بایگانی

برج اینا

يكشنبه, ۱۵ شهریور ۱۳۹۴، ۱۰:۲۳ ب.ظ

چه حکایتیه ؟
از امین یه سوال کرده بودم, بعدش بهش میگم مرسی:) میگه "عرقِ کونتم !" ینی خواهش میکنم و نفرمایید و اینا :)))
اونم از رسول که ازش میپرسم چطوری پسر؟ میگه " به فلان جای خر خنجر میزنیم" این ینی ای بدک نیستم.
یدونه آدم سالم دورمون نیست

دنیا هم با این تناقضاش !

"هرچی خودکفا تر میشی دورت شلوغ تر میشه."

roozkhosh theory #16

----------------------
دوباره لذتِ مطالعه و فهمیدن دوباره ذوق عکس گرفتن و نوشتن! یادمه یه زمانی منتظر فرصت بودم از دانشگاه بزنم بیرون برم گم و گور شم که فقط اونجا نباشم... اما مجوز گرفتم که 24ساعته دانشگاه باشم.
قبلا" تو شرکت که کار میکردم از توی اتاق های گروهی فراری بودم همیشه میرفتم تکی تو یه اتاق و درو میبستم معمولا" تو تاریکی کار میکردم الان جاهایی که کار میکنیم اون کف پهن بساطو تو پر نور ترین جای ممکن.
دارم یه کاریی با شیب خیلی کم میکنم که بتونم یه درآمدی دست و پا کنم. 
یه چیز مهمی که یاد گرفتم اینه که واقعا یک دست صدا نداره. .. یا صداش کمه! 
-----------------------------------------
خیلی قشنگه آدم قبل از سیر شدن از سر میز بلند شه
  • آقای مربّع

نظرات (۱)

از چند تا پست پیش تا قبل از اینخس کردم چقد ادم میتونه عوض شه!
ولی دیدم تو این پست انرژیت برگشته!
جالبه که همه ادما یه دورانه تاریکی دارن.....!کاش نداشتن!نه؟!
شایدم لازمه!
حس میکنم اون دوران هیچ کاری نمیشه کرد فقد باید بگذره!
راستی اومدم بنویسم:
ایـــــــــــــــنه!
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی