milestone
سه شنبه, ۱۷ شهریور ۱۳۹۴، ۰۲:۱۳ ب.ظ
وقتایی که خیلی تمرکزت پخش و پلا شده . باید در لحظه روی چیزای محدودی متمرکز باشی مخصوصا" برای شروع.
مثلا" برای ساختن طبقه یک یه برج باید بیشترین انرژی و دقت و بکار ببری وگرنه چجوری میخواد اون همه طبقه رو که قراره روش سوار شن تحمل کنه؟
جالبه که وقتایی که یه نفر کلی کار واسه انجام دادن و فکر کردن داره ازش انتظار میره که مشغول تر و پر بازده تر از همیشه باشه. اما اگه کارا یکیم از هم گسسته و پراکنده باشن, اتفاقی که میفته اینه که عملا" هیچ کاری نمیکنه.
سخت ترین کارایی که تاحالا کردم فقط و فقط با برنامه ریزی شدنی شدن... میدونی ؟ بعضی وقتا فکر میکنم تقریبا" برای هر کار و حرکتِ جدیدی که بخوام انجام بدم تجربه های کافی رو دارم اما ازشون استفاده نمیکنم.
یا مثلا" یبار تو کوه نزدیکای قله بودم که خیییلی خسته هم بودم... فکر کردم من همیشه همین جاهاست که ناامید میشم و جا میزنم ینی نزدیک قله.
همون جایی که کوه بیشترین زورشو میزنه که جلوتو بگیره.
همونجاها بود که یه سری milestone برای خودم گذاشتم مسیر مونده تا قله رو 4 بخش کردم و بین هر دو بخش یکم استراحت کردم و راحت رسیدم. واقعا مسیر فرقی نکرد سختیشم کم نشد نیرویی خاصی هم به من تزریق نشد!
فقط فکرم یکم متمرکز تر شد جای این که روی 4 قسمت پخش باشه همش متمرکز شد رو یه نقطه
----------------
تاحالا شده ببینی تا به یه چیزی تو زندگی سر و سامون میدی یجا دیگه گند میخوره ؟
تا تفریحتو درست میکنی درست گند میخوره درسو درست میکنی روابطت با کسی(کسایی) که برات عزیزن کم میشه و تنها میشی تا اونو درست میکنی ساعت خوابت به هم میریزه اونو درست میکنی تغذیه و بهداشتت بهم میریزه همش آشغال میخوری شاید زیر فشار سیگار بکشی.
خونه کثیف میشه ولی وقت نداری مرتبش کنی داشته باشی هم حوصلشو نداری! کثیف تر میشه. این وسط اتفاقای یهویی هم که همیشه هستن
وزنت کم و زیاد میشه ورزشت به هم میخوره خلاصه مثل یه سری دومینو که دارن با سرعت میریزن و سرعت تو واسه درست کردنشون خیلی کمتر از سرعت ریختنِ اوناست.
گاهی یه روز از زندگی مرخصی میگیری و به خودت میگی چرا انقدر سخت شده همه چی؟ لامصّب اصن انگار نمیدونی از کجا باید شروع کنی!
بدترش وقتیه که حتی اخلاقیات رو هم از دست میدی.
سخته که همه ی اینارو یه تنه بخوای هندل کنی و آخر روزم یه ذره وقت و رمق برات مونده باشه که یه لیوان چایی در آرامش بخوری یا یکم قبل خوابت تلویزیون ببینی...
نمیدونم چند ساله درگیرم تو زندگیم که یه ثبات پایدار ایجاد کنم! نمیدونم. اما ایندفعه دیگه میدونم چجوری کار میکنه
میدونم شاید اولین فروریزی ها از کجا شروع میشه.
---------------------
زیاد برنامه ریزی کن! زیاد تصمیم بگیر! مثل یه عضله میمونه هرقدرم که خرابشون کنی اقلا" یاد میگیری کجاها باید به خودت سخت تر بگیری و کجاها آسون تر.
نا امید نباش شاید به این سن ها که رسیدی باشی ینی 18 تا 25 یه جایی اون وسطا دیگه برات نقطه ای باشه که خودتو تا یه حدی میشناسی همین تمرینشه شاید. اونجاست که دیگه میتونی درست تصمیم بگیری و درست عمل کنی.
ینی حتی اگه دو ساعت تا آخر هفته داری واسش برنامه بریز. اصن برنامت میتونه این باشه : استراحت !
نذارش به امان خدا نگو از دو ساعت دیگه که شنبه میشه.
الان به خوبیِ هر وقتِ دیگس
- ۹۴/۰۶/۱۷