کمی حال خوب بپراکنیم !
يكشنبه, ۱۹ مهر ۱۳۹۴، ۰۶:۳۷ ق.ظ
یه چیزاییو واسه اولین بار تو زندگیم دارم تجربه میکنم...
خیلی زیادن ! شاید مصداق کلیش همین خط خوردن کامل آیتم های To-Do List باشه !
همه چیز تابع پله خورده انگار ساعت خوابم مثلا ۷ ساعت جابجا شده و ۴-۵ ساعت کم شده !
منی که از دانشگاه فراری بودم بیشتر وقتمو تو دانشگام و آخر شبا هم از ترس سرقت ماشین که در دانشگاه پارکه میام خونه.
و خیلی چیزای دیگه که بلد نیستم چجوری بگم یا شایدم نمیخوام
همه ی اینا از وقتی درست شد که به یه آرامشی احساس نیاز پیدا کردم.
نمیگم رسیدم ! همین که بخوای برسی کافیه
تناقض قضیه اینه که تا وقتی که مقعد دنیا رو پاره نکنی و عن تفریح و بگا رفتن رو درنیاری و هزار تا غلظ دیگه نکنی به این لول از نیاز نمیرسی
برسی هم بر اساس اطلاعات ناقص حاصل از عدم گستردگی کافی تجربه ها بوده.. ( جمله رو =)) )
همین دیشب موقع پیاده روی به علی میگفتم :
درد بهترین چیزیه که تا یه سنی میتونه واسه آدم رخ بده... درده که بالاخره از یه جایی از آستانه ی صبر و تحملت میگذره و مجبورت میکنی رشد کنی. شاید همین شهادت پدرت اگه اتفاق نمی افتاد الان انقدر مرد و محکم نبودی.. ! ... خندید.
علی پدرش ۶ سال پیش توی یه سانحه ی هوایی سقوط کرد ... خلبان بود. خودش سرپرستی مادرش و دوتا خواهرشو داره و در حال گذروندن دوره ی خلبانی مسافربریه...
دیروز از این روزا بود که اولش حس میکردم هیچ کاری نکردم و هیچی پیش نرفته ولی اندازه ی یه ماه برام دست آورد داشت!
شروع به کار عکاسی تو روزنامه و دیدن چند تا دوست خیلی قدیمی شناختن چند تا آدم جدید و خاص و برنامه ریزی تدریس یه کلاس ریاضی و شروع جدی یه ایده ی تحقیقاتی و ورود به یه تیم صنعتی...
جالبه که تا آخر روز همش فکر میکردم چرا امروز هیچ غلطی نمیکنم ؟
life is beautiful :)
- ۹۴/۰۷/۱۹