حسین آقا نیمه شب ها را دوست دارد
دوشنبه, ۲۳ آذر ۱۳۹۴، ۰۲:۰۶ ق.ظ
نشسته بود تو ماشینم، من رانندگی میکردم و اون سیگار میکشید.
تو فکر حرفایی بودیم که چند دقیقه زود تر حسین آقا بقال محل گفته بود، حسین آقا شبا از ۱۱ که میگذره یدفه خوشاخلاق میشه با مشتریاش!! شروع میکنه به حرف زدن. ما هم شبای امتحانی که تا صبح یا بامداد دانشگاهیم و آخرای شب میریم واسه خرید آذوقه، عادت کردیم خودمونو آماده کنیم واسه بحث اونشب.
امشب حسین آقا بعد از کلی دریوری گفتن به حرفای رییسجمهور نهچندان محبوب سابق میگفت شماها اگه باباهاتون پول ندارن این درس خوندنتون هیچ فایده ای نداره.
میگفت معلومه دیگه روزی اقلا ۱۵-۲۰ تومن از من خرید میکنه هرکدومتون.. دوتا بچه داشته باشی میشه ماهی اقلا ۹۰۰ تومن. مگه کارمندی که بخواد اجاره خونه بده و فوقش ۲ تومن بگیره دیگه چی میمونه تهش؟
میگفت تا قیامت هم بخواید بعد از گرفتن مدرکتون با حقوق یکی دو تومن کارمندی سر کنید چیزیش نمیمونه. مگه این که دیگه خیییییلی کارتون درست باشه و خوش شانس هم باشید یجا درست حسابی بیاد شمارو بگیره مدیرعاملی چیزی.
ولی اگه باباهه پولدار باشه و اون سرمایه رو با این علمتون مخلوط کنید اونوقت میشه.
هرکی از اولش پولدار بوده تا آخرم خودشو بچه هاش پولدار میمونن.
وقتی رانندگی میکنم بوی سیگارو دوست دارم. دومیو روشن کرد..
امروز خیلی هوا گرفته بود، نمیدونم مه بود؟ آلودگی بود؟
یدفه دیدم گشت ویژه جلومونو گرفت یه نگاه تو ماشین انداخت و چشماش روی کیفامون ثابت شد. خندید گفت "بفرمایید.. "
اون یکیشون که تفنگ دستش بود گفت: "قبول شدید :))"
رشتهی فکرام پاره شده بود.
رانندگی میکردم و به آهنگ گوش میدادم، یدفه گفت: "میدونی؟ گاهی فکر میکنم کاش وضع مالیمون بهتر بود."
حرفی رو زد که میترسیدم بگه!
با این که میدونستم حرفی ندارم بگم ... فقط خواستم ساکت نباشم، پرسیدم : "چرا؟"
گفت: "خب آسون تر بود دیگه... اقلا مجبود نبودم کنار درسم کار کنم."
میدونستم فروردین امتحان تافل داره. دم غروب بحثش بود، میخواد از ایران بره. میدونستم کلاس زبان نمیره گفته بود پولشو نداره.. خودش واسه خودش میخوند.
گفتم: "عوضش با عرضه تر میشی... داری محکم تر از بقیه بار میای."
گفت: "نه حاجی.. سخته! من دارم **ن میدم تا یکم پول بتونم دربیارم. خرج خودمو بتونم بدم!"
خجالت میکشیدم ازش گفتم: "باشه ولی خیلی محکم تر از خیلیای دیگه ای. یکیم که بگذره از همه جلو میزنی چون زود شروع کردی."
میگفت: "آره خب.. ولی بدیش وقتیه که به درست لطمه بزنه گاهی وقت نمیکنی خوب بخونی.."
حالا میدونستم چی بگم! خندید گفتم: "باور کن باور کن اگه کار نمیکردی او زمانو درس نمیخوندی! ینی بهت قول میدم همین که فکر میکنی الان وقتت واسه درسه کمتر شده باعث شده اینقدر بخونی وگرنه همینم نمیخوندی."
خندید.
گفتم "آقا اصن مثالش خود من. اگه پول واسه تافل بخوام خب بهم میدن ولی ببین که تو همهی نمره هات از من بالا تره."
گفت: "خب تو که ضعیف نیستی، نرمالی."
گفتم: "آره ! ولی تو نمره اولی! تاپی!"
دیگه هیچی نگفت :دی
- ۹۴/۰۹/۲۳