بامداد چهارشنبه - ۱۹ خرداد ۹۵ - آلاچیق پای آتیش - شروع ۲
چه دانمهای بسیار است لیکن من نمیدانم
که خوردم از دهان بندی در آن دریا کفی افیون
من نمیدانم... ولی الان فقط میخوام از این فرصت خارقالعاده ینی زندگی و سلامتی استفاده کنم.
آره من دوست نداشتم جای اون آدمی بودم که فقیر یا ناقص به دنیا اومده. جای این که از این فرصت استفاده کنم همش درگیر همین سوالا شدم.
واقعا این که آدم زیاد میخوابه یا زیاد تو خودشه ینی کمتر داره زندگی میکنه.
حاجی! باید پاشد و زندگی کرد... میگیری چی میگم؟ باید زندگی کرد.. باید حال کرد.
باید حس خوب داشت...
خب چی به من حس خوب میده؟
اول از همه که آدم خودش به خودش حس خوب میده. و این حس خوب باعث عمل میشه و دوباره اون عمل حس خوب میده.. این یه لوپ سازندس. شاید همینه که میگن مثبت فکر کنید چون بالاخره از یجا باید وارد این لوپ سازنده شد.
و اما برعکسش همون لوپ منفیس... که فکر منفی باعث رخوت و یا بد تر از اون گند زدن میشه و اون عمل منفی و یا بیعملی هم باعث فکر منفی در میشه.
میبینی؟
خیلی سادس وقتی انتظار آدم با عملش و شرایط موجود یکی نباشه لوپ شروع میشه.
واسه من اینجوریه ها! اگه این مچ نبودنه از یه حدی بیشتر باشه واسه من میشه لوپ!
فکر بسه :)
عمل لازمه... پس...
شب بخیر.
این یه شروعه...
شروعی که خودم به خودم هدیه میدم.
- ۹۴/۱۲/۰۱