آقای مربّع

سلا....م : )

آقای مربّع

سلا....م : )

آقای مربّع
بایگانی

دوشنبه - ۱۴ تیر ۱۳۹۵ - عصر - دمم گرم :)

شنبه, ۱ خرداد ۱۳۹۵، ۰۸:۳۳ ب.ظ
دانشگاه داشتم رو پروژم کار میکردم... گرم بود. اصلا کار خوب پیش نمیرفت..
کلافه بودم..
من همیشه تو فانتزیام مینوشتم دوست دارم زیاد واسه خودم غذا درست کنم و واسه خودم مینوشتم روزی که من بتونم واسه خودم به کارام برسم، یخچالِ خونمو همیشه پر نگه دارم و واسه خودم آشپزی کنم روزیه که میشه گفت تونستم رو پای خودم وایسم.
شاید ساده به نظر برسه ولی با توجه به سبک زندگی‌ای که من داشتم اصلا ساده نبود.
شاید سوال بشه که چرا اینقدر با عکسای صبح زود بیدار شدن یا غذاهایی دست‌پخت خودم (که خیلی هم ساده هستن) انقدر ذوق میکنم؟!
دلیلش همینه... که دارم رویامو زندگی میکنم!!!
همیشه آرزوم بود که سحرخیز باشم... صبحونمو تو خونم بخورم... شبا شام نخورم جاش برم ورزش... گاهی کوه برم... گاهی بنویسم گاهی عکاسی کنم...
یخچال خونه هیجان‌انگیز باشه! سینک و آشپز خونه همیشه مث دسته گل باشه...
صبا پاشم پرده رو بزنم کنار نور بیاد تو خونه...
دارم رویامو زندگی میکنم!
همه چی خوبه! امتحانارو جزو بالاترین نمره ها دارم میشم.. \!!! باورت میشه؟
خلاصه نمیدونم چجوری بگم که زندگی بیشتر از این نمیتونه تو مشتم باشه! 
خوشحالم..
امروز بعد از دانشگاه اومدم خونه.. رفتم خرید یکم وسایل میخواستم واسه خونه یکم میوه یکم خوراکی‌های غذایی.. همرو خریدم و پلاستیک به دست اومدم خونه.
یه فیلم گذاشتم و مشغول خورد کردن پیاز و گوجه و سیبزمینی شدم. همرو سرخ کردم رو شعله‌ی ملایم و بعد دوتا تخم‌مرغ شکوندم روش... با نون تازه که خریده بودم وایییی انقد خوشمزه بود!
بعدش میدونی؟ آدم که روحیش پا بگیره مغزش کار میکنه!
پروژمو هم تومم کردم و الان راحت و آسوده میخوام برم بیرون‌ :)

Inline image 1
  • آقای مربّع

نظرات (۱)

چه نظمی :)))
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی