سه شنبه - ۸ تیر ۱۳۹۵ - بامداد - شبِ امتحانِ کنترل!
شنبه, ۱ خرداد ۱۳۹۵، ۰۲:۳۸ ق.ظ
خب من امروز همش درس خوندم... حال فیزیکیم خیلی خوب نیست عجیب سرم درد میکنه ولی گفتم نمیشه که با زندگی حال نکرد!
واسه خودم چایی مشتی درست کردم گلدونامو گذاشتم لبِ پنجره و دم و دستگاهمو بردم رو میزِ کنار پنجره درس خوندم :)
این عکسو میخواستم توی اینستاگرامم هم پست کنم ولی فکر کردم شاید فقط به من حس خوب میده... خیلی زیادی دانشجوییه نه؟ :))
این دورانم خاطره میشه ها!
تازه زندگی کردنو یاد گرفتم..
با تمام وجود حسش میکنم که هراتفاقی هم که تاحالا تو زندگیم افتاده که باعث شده من اینی که الان هستم بشم، راضیم.
یجور جنگندگی توم بیدار شده... من بهش میگم اژدهای درون.
این اژدها وقتی یه چیزی رو میخواد میره و به دستش میاره... حالیش نیست.
فردا این امتحانو بدم سرم خلوت میشه... دو سه روزه همش تو خونم درس میخونم وقتشه که یکم بزنم بیرون واسه عکاسی :دی
در آخر هم... حتی اگه امتحانِ مزخرفی داری، روزتو بساز! کیف کن با زندگیت :)
کسی از تلاش نمرده..
- ۹۵/۰۳/۰۱