آقای مربّع

سلا....م : )

آقای مربّع

سلا....م : )

آقای مربّع
بایگانی

چچ

جمعه, ۱۵ دی ۱۳۹۶، ۰۵:۱۱ ق.ظ

آرزوی کم نداریم..

امروز ۱۵ دی ۹۶... بال و پرم بدجور شکسته بود.

استاصالی‌رو توی خودم حس میکردم که سالها همرام بود. 

خودم نمیدونم چرا الان خوبم. مثل همیشه وقتی به ته میرسیدم به مربی تکست دادم.. مثل همیشه رومو زمین ننداخت و تاجایی که خوابش برد باهام حرف زد. مربیو دوست دارم... از جنس خودمه.

آدمای کمی هستن که من دنبالشون میرم... شاید ۳ نفر نهایتا و مربی یکی از اوناس.

مربی هیچ چیزی بهم نگفت. بیشتر گوش کرد. کم حرف میزد ولی همونا خیلی به دلم میشستن.


شاید اونجا که گفت مرحله‌ی اول اینه که بپذیری.

من همینجا اعلام می‌کنم... جاده درازه و پر از سرنخ.


همش از خودم میپرسم چرا باید ایندفه فرق کنه؟

چرا چرا چرا؟

ماها دنبال یه چیز متفاوتیم که انتظار تونستن داشته باشیم درستم هست.

اگه همون کارارو انجام بدی همون نتایجو میگیری ... نه؟

پس اینو چی میگی؟

یه سنگ با آخرین ضربه نمیشکنه، به تمام ضربه‌هایی که تاحالا بهش زدی میشکنه.

ینی همون کار تکراری.


----------------------------------------------------------------------------------------------

- ما شبکه‌ای از نورون‌ها هستیم. به عبارت بهتر، هرکدوم از ما یه گرافیم.






  • آقای مربّع

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی