آمآ
خداحافظی!
خوشحالم که دارم با عزت میرم.
من همیشه فکر میکردم زندگیم تازه از اینحا به بعد شروع میشه... اینقدی مشغولبرنامه ریزی براش بودم، که دیگه برای فکر کردن به بعدش انرژی نذاشته بودم. من به زودی چیزی رو تجربه میکنم که هممممییییشهی عمرم به دنبالش بودم. من بعدشو واقعا بلد نیستم. حتی خودشو...
تو فرودگاه چجوری دل بکنم؟ من بچهتر گه بودم دنبال آدمایی میگشتم که جالب باشن. یکی از اینا سرجوخه بود. این پسر مثل الان من دقیقا از یکی از دانشگاه های خوب تهران به دنبال زندگی بهتر مهاجرت میکنه کانادا. وبلاگشم خب ماجراهای روزمره وتعریف چیزایی که یاد میگیره بخصوص توی زندگی اجتماعیش و دختر بلند کردناش.
همیشه هم دوس داشتم مث اون وبلاگ بنویسم ولی وقتی وبلاگمو نگاه میکنمعموما فاز فلسفی گردفتم یا چسنالس :))
چند روز دیگه منم میتونم یه صفحه باز کنم و بنویسم: فسمت اول، آمریکا!
- ۹۷/۰۶/۰۵