آقای مربّع

سلا....م : )

آقای مربّع

سلا....م : )

آقای مربّع
بایگانی

ولی میتونم

شنبه, ۱۷ شهریور ۱۳۹۷، ۰۶:۰۶ ق.ظ

نه که بخوام بزرگ‌نمایی کنم ولی امروز یجورایی دلم گرفته بود.

یه کاری رو میخوایم شروع کنیم که نمونه‌ی کوچیکش روی کوادکوپتر‌ها پیاده‌سازی میشه یه کلابی هم هست که بچه‌های فنی جمع میشن و از این وسیله کوچیکا میسازن (همونا که مثلا تو ایران واسه فیلم‌برداری هوایی استفاده میشه) و قرار بود منم جوین شم.

وقتی میخواستم توی ایمیل دانشگاه بزنم که منم میام، اشتباه میزنم و خلاصه کلی ایمیل چرت و پرت واسه کلللللل دانشکده استادا و دانشجوها میره و همه بهم فحش میدن که اشتباه زدی وقتی میرم درستش کنم باز میرینم و میزنم کل ایونت رو کنسل میکنم :)))


همین کسی که صاحاب ایونت بوده هم یه سری شبیه‌سازی رو کامپیوتر دانشکده داشته که من طبق عادت شبا خاموشش میکنم بعدا میفهمم کارای این بنده‌خدارو پروندم. اسمش ویله. خلاصه که فک کنم خیلی از دستم شاکی باشه با این چندتا دسته‌گلی که به آب دادم.

انگار دنبال بهونه بودم که این اتفاقا افتاد و منم حسابی خورد تو ذوقم. اینجا اشتباه شوخی نیس اینجا جایی واسه اشتباه و سوتی و اینا نیست. تو ایران با یه ببخشید حل میشه ولی اینجا اصن ببخشید تو فرهنگشون نیست کسی اشتباه نمیکنه و تو هم نباید بکنی. نه که بگم فقط سر این موضوع ناراحتم یا چی... کلا این هفته دارم تفاوتارو میبینم.


خب من تو ایران باهوش بودم. همه باهوشن شمایی که داری اینو میخونی باهوشی چون همین که اهل وبلاگ هستی و اهل استفاده از تجربه‌هاب بقیه هستی نهایت هوشه. منم مث شما تو ایران باهوش بودم و سعی میکردم از زیر کارای بیخودی در برم. غافل از این که زندگی به جایی رسید که همه‌چی بیخود شده بود. تمرینای دانشگاهی ایران مثلا وقتی میدیدم با چندتا جواب و سرچ تو اینترنت میشه اینارو ماسمالی کرد عقل سالم میگفت چرا خودم انجام بدم؟ هروقتم بخوام یادش بگیرم خب میدونم کجا پیداش کنم.

نه که الان به مشکل خورده باشم اتفاقا ماهایی که همیشه لبه تیغ زندگی کردیم و همیشه تحت استرس بهترین پرفورمنسو داشته باشیم حالا حساب کن اگه در شرایط آزاد بخوایم کار کنیم چقد میتونیم خفن باشیم!

ولی گاهی به این فکر میکنم واقعا من تا الان هیجکاری نکردم. هیچی از خودم بلد نیستم و همیشه میدونستم فقط چجوری نتیجه بگیرم ینی میپریدم سر اصل مطلب از هزارجور میونبر. اینجا خیلی میترسم خیلی مواظب رفتارمم که حتی به کسی تنه نزنم از یه چراغ قرمز رد نشم یا مثلا ماها تو ایران این تفکر مسخره‌ی جنسیتی رفته تو وجودمون اینجا خیلی باید حواست باشه که نژادپرست یا جنس‌پرست نباشی. خیلی وقتا دست خودمونم نیست.


مثلا تو ایران آخر شب اگه یه دختر تنها میخواست بره جایی اصن زشت بود تو همراش نری! ولی اگه اینجا اگه به هر شکلی بخوای اشاره کنی که طرف ممکنه نتونه مواظب خودش باشه خیلی بده. کارای بانکی و کارای دانشگاهی که جای خود. تقریبا تمااااام نرم‌افزارهایی که ماها ازش استفاده میکنیم غیر قانونیه همین ویندوزی که احتمالا دارین باهاش میخونین غیر قانونیه اینجا یکی از اینا اگه پیدا بشه (که البته همیشه هم نمیان بازرسی کنن) کل دانشگاه میلیونی جریمه میشه و تو مسئولی. 


اون طرف قضیه هم هست. همه رو قانونن همه وقت میذارن امروز که رفتم بانک چندتا کار داشتم کیییف کردم ینی واقعا حق با مشتریه واست همه کار میکنن ساعت ها آره ساعت ها واست وقت میذارن و تو فقط نشستی میگی چه سرویسی میخوای. تو مغازه اشتباهی پول بیشتر بدی حتما خودش بهت میگه یا امکان نداره که بخوای از خیابون رد شی (حتی اگه حق با تو نباشه) و ماشینا نایستن. همین که تو بری لبه‌ی خیابون از چندین متر، چندین متر عقب‌تر همه توقف میکنن که تو رد بشی. آقا ماها بیشعورانه زندگی کردیم ماها با مفهومی مواجه بودیم به اسم -زرنگی- یا بچه زرنگ! نه اینجوری نیست. مخصوصا منی که حتی از دوست‌دختر داشتن فراری بودم چون نمیخواستم زیر بار مسئولیتی برم ولی اینجا سراسر مسئولیته. شهروند بودن ینی مسئولیت.


اینجا بهت هرچی بخوای میدن همین الان سه‌تا کامپیوتر خوب بهم دادن واسم لپتاپ خریدن و کلی قطعه و آخرین مدل آیفون با پول کم (ماهی فقط ۳۷ دلار از حسابم کم میشه) حتی نمیدونم این گوشی که دستمه با این وضع دلار الان تو ایران چنده؟ لباسای خوب استادای خوب غذا سالمه! از همه مهم‌تر تو میتونی مطمئن باشی غذاها سالمن اگه ناسالم هم پیدا بشه خیلی شدید باهاشون برخورد میشه.


هم ترسه هم ذوق.

هنوز باورم نمیشه اینجام. انگار یه مسافرته که آخر هفته میخوام برگردم ایران.

نشستم تو خونه‌ی بزرگ و دلباز خودم که اجارمو خودم راحت دارم میدم. کنار پنجره با یه عالم وسایل خوب یه عالم مطالب علمی خوب که بهشون دسترسی دارم همه‌چی مهیاس که یاد بگیرم که خفن شم که متخصص شم خیلی کار پیش رو هست. ساعت‌ها و روزها و سالها باید وقت بذارم باید پوستم کلفت باشه باید سگگگگ جون باشم.


تمام عمرم هرچی تلاش کردم فقط واسه به این نقطه رسیدن بود. الان از صفر، حالا اینجا موندن مطرحه. الکی واست خرج نمیکنن. دنیا رو پول میچرخه از این حرف واقعی تر نداریم تهش فقط پوله. بهت پول میدن، پول خوبی هم میدن ولی باید بیارزی واسشون. من همش حس میکنم هنوز نمی‌ارزم! و اینه که منو میترسونه.


ولی راضیم که تو ایران چقد پوست‌کلفت بار اومدم. بازم میگم تصور کن ماها که تو سختی بار اومدیم تو رفاه که باشیم اگه یکم عاقل باشیم و وقت و منابعمونو به باد فنا ندیم چقدددد میتونیم بدرخشیم. همون توی ایرانشم مردم میدرخشیدن بله!

فقط خواستم یکم بنویسم چون خب دیگه به معنی واقعی کسیو ندارم باهاش حرف بزنم. اینجا چندتا دوست خوب دارم ولی نمیخوام به خودم راهشون بدم. نمیخوام روابطمو احساساتمو و فکرامو اینجا بروز بدم و کار درستم همینه. شاید شما هنوز به اون مرحله نرسیده باشی شایدم رسیده باشی ولی من اینجا خودمم و خودم. نه از کسی پول میگیرم و نه از کسی میتونم پول بگیرم. نه از کسی کمک میگیرم و نه حتی از کسی میتونم کمک بگیرم. اینجا من برچسب ایران و ... دارم دست از پا خطا کنم کلام پس معرکس.


ولی میتونم :)

  • آقای مربّع

نظرات (۲)

  • منتظر اتفاقات خوب (حورا)
  • الان شما میگی فقط ۳۷ دلار! اینجا یه سری میگن ۳۷ دلاااااار:-))
    موفق باشید.
    پاسخ:
    آخ آخ اره واقعا....
    فقط خجالت..

  • ... به دنبال حقیقت ...
  • شدیدا با عینک دیگه ای به قضیه نگاه می کنم و می گم : شرف المکان بالمکین
    هر جا که شما باشین به واسطه ی حضور شما تغییر رو به جلو پیدا خواهد کرد...اگه تغییر رو به جلو در شما باشه.

    +امکانات هم دخیلن قطعا اما اصل نیستن.


    +احتمالا توی اون تنهایی اون جا خدا نزدیک تر باشه
    پس خوش به حالتون
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی