آقای مربّع

سلا....م : )

آقای مربّع

سلا....م : )

آقای مربّع
بایگانی

haven't

سه شنبه, ۱۵ آبان ۱۳۹۷، ۰۸:۱۲ ق.ظ

خودم که میدونم قضیه چیه.

وقتایی که مثل الان عصبانیم و دلخورم هرکی که ندونه که خودم میدونم چرا اینجوریه و چرا اوضا بهم گره خورده. هیشکی مثل خود آدم خبر نداره.

همش به کنار. اگه همه‌ی اینارو یه مسیر طولانی از شکستهایی که به موفقیت ختم میشن در نظر بگیری،

الان باید فکر کنی که اینجا چی میتونی یاد بگیری؟

- یاد گرفتم که اشتباه جرم نیست ولی تکرار اشتباه خیلی سنگین تموم میشه.

- یاد گرفتم لذت یه روز پروداکتیو و سالم با هیچ چیزی قابل مقایسه نیست.

- یاد گرفتم که چون تفریح خاصی نداری وقتی که مثلا میخوای تفریح کنی دلیل نمیشه تن به هر چیزی و هر کاری بدی.

- نتیجه گرفتم که وقتی با همه‌ی ترسات روبره‌میشی عاقلانه‌ترین راه اینه که بجنگی چون اگه فرار کنی تا ابد میتونه بترسونتت.

-  دنیا هم به آخر نرسیده ها! یه وقفه‌ی کوچیک و یه روزه داشتی.

- همین الانشم میدونی که حسابی گل کاشتی؟

- مشکلات رو و کلا مسایل رو با هم قاطی نکن.

- استراحت حق توعه.

----------------------------------------------------------

یک روز بعد!
ساعتارو کشیدن جلو و روزا زودتر تاریک میشه.

چقد بد موقع که همزمان شده با این بگاییا.

امروزم مود دانشگاه رفتن نیستم و امروزم دلم میخواست اول حالم خوب شه و بعد شروع کنم. گفتم شاید یکم زمان بدم -خودش- خوب شه ولی نمیشه که. نشد که.


حالا باید چیکار کنم؟ اینجا مث قبل نیست که بتونی زمان زیاااادیو صبر کنی. 

حالا چیزیه که شده. هم نشتیم فکر کردیم که چیکار کنیم که دوباره نشه و هم بلدیم که چیکار کنیم که -جاش خوب شه- خودمونیم خیلیم میسوزه!


یکم گذشت امروز دوساعت با خودم حرف زدم و اطراف محله راه رفتن. ساعت ۹:۳۰ شب اومدم خونه دیگه آخرین کاری که به ذهنم میرسید و البته منطقی‌ترین کار این بود که با بچه‌های سال‌بالایی(همخونه و دوستش) یکم صحبت کنم. خیلی حرف زدیم و از عمیق‌ترین ترسام گفتم.

اول از همه بهم گفتن که این خیلی نرماله و واسه همه‌ پیش میاد.

دوم بهم پیشنهاد دادن برم و با استادم صحبت‌کنم دربارش. گفتن نترس از خرا‌ب‌شدن وجهه یا چیزی فقط برو و باهاش حرف بزن چون که چیزیو از دست نمیدی.

سوم هم تو حرفاشون فهمیدم اینجور موقعا بهترین آپشن به سادگی اینه که شروع کنی دوباره کار کنی.


به استاد تکست دادم

Can I talk to you sometime tomorrow? I haven't been feeling really good lately... I need some advice.


حالا سوال اینه: وجهم خراب میشه؟ اگه میشه چقدر میشه و آیا میتونم درستش کنم؟

نکنه اعتمادشو بهم از دست بده؟ همه‌چیز میتونه به یکم صحبت ختم بشه. 

حرفه‌ای رفتار کردن!! 

چیزیه که باید یادش گرفت.

نترس چیزی نمیشه. فقط زمان میخواد تا آدم ساخته بشه.

من دارم تلاشمو میکنم، تمام زندگیمو گذاشتم! 

خیلی زود بود واسه این حرفا ... امیدوار بودم هیچوقت دیگه پیش نیاد. گاهی چه میشه کرد؟ فقط باید سرتو بالا بگیری ینی اقلا جوری باشی که بتونی سرتو بالا بگیری.

فردا مثل مرد بیدار شو و مثل مرد ادامه بده.

حتی اگه از این کشور بیرونت کردن مثل مردی که از «الان» به بعد تمام تلاششو کرده پای خودت وایسا و به چیزایی که قراره بسازی فکر کن.


اول رمز گذاشتم واسش چون چسناله بود. بعد فکر کردم روی بد زندگیمم نشون بدم.

بعد فکر کردم شاید یکی بخونه و حرفی واسم داشته باشه.

ممنون میشم اگه کمک یا راهنمایی‌ای هست بهم بگید.

  • آقای مربّع

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی