شببخیر
از اون وقتاس که کلی حرف دارم و نمیدونم چی بگم.
واسه خودم دعا میکنم،
دعا میکنم بتونم توی این مسیر سخت، اونجوری که باید پیشبرم و سربلند بیرون بیام.
بعضی وقتا که یاد آرزوهام میفتم، تنم میلرزه. شک میکنم که آیا من واقعا آمادم واسه این کار یا نه؟
چیزی که خیلی مهمه، اینه که خودت خودتو چجوری ببینی. واسه من خیلی بالا پایین داشته، وقتایی که خودم خودمو از موضع ضعف نگاه کردم، همون ضعف منو احاطه کرد , برعکس.
ترم اول تموم شد، کاملا هم موفقیت آمیز بود.. ترم جدید از چند روز دیگه شروع میشه و حسابی آمادم. باید تلاشمو بیشتر کنم و خستهنشم، درست و قشنگ زندگی کردن بیشتر از هرچیز به ظرافتی که واسه برنامهی روزهات به خرج میدی بستگی داره. این که بدونی کجای روز باید یه استراحت کوتاه بگیری و خودتو به یه لیوان چایی دعوت کنی و کجای هفته پاتو تا آخر روی گاز فشار بدی.
از یه تعطیلات طولانی برگشتم که هم خوش گذشت و هم بد. از نظر ذهنی حسابش کنی خیلی هم شبیه تعطیلات نبود از بس به خودم سخت میگرفتم. آخه ذهنم خیلی شلوغه..
آرزوهام خیلی بلندن و من جلوشون خودمو میبازم. توی درستی آرزوهام که شکی ندارم ولی به خودم تا دلت بخواد شک میکنم گاهی.. کیه که نکنه؟
سوال اینه که چقدر از وقتتو صرف فکر کردن کنی و چقدرشو صرف عملکردن.
امریکا بودن، عشقوحال کردن و خیلی چیزا دیگه واسم چیز جدیدی نیست. من خیلی راضیم از تمام دورههای زندگیم همیشه خداییش همهجا سرک کشیدم! خیلی وقتا حس کردم شاید یکم بزرگتر از سنم بودم ولی همهی اینا بودن که لازم بودن تا منو الان برسونن به اینجای کار. باید حتی قویتر و محکمتر بشم.
میخوام بخوابم و فردا که بیدار میشم یه آدم قویتر شده باشم.
هنوز اول راهم، کلی کار هست که باید انجام بدم.
واسه خودم.
شببخیر
- ۹۷/۱۰/۲۹