آقای مربّع

سلا....م : )

آقای مربّع

سلا....م : )

آقای مربّع
بایگانی

اون روزی که ۶ بشه ۶۰

چهارشنبه, ۱ اسفند ۱۳۹۷، ۰۸:۲۵ ق.ظ

- وقتی میخوان مثلا از موشای آزمایشگاهی استفاده کنن که میزان افسردگیشونو بسنجن، ولشون میکنن توی حالتی که خطر مرگ واسشون داشته باشه و بعد میزان تلاششون برای زنده‌موندن رو اندازه میگیرن.

مثلا ولشون میکنن توی آب و تنها راه نجاتشون هم اینه که یه مسافت زیادی رو توی آب شنا کنن. 


- من به سادگی از گوش‌کردن به پیانو -لذت- میبرم.

- یه دفتر کوچیک قرمز دارم همیشه توی تختم نگهش میدارم. هرشب قبل این که چشامو ببندم یکی دوتا از آرزوهامو توش مینوسم. همه‌ جمله‌هاش اینجوری شروع میشه: اون روزی که ...فلان.

- من هنر کنم از پس خودم بتونم بر بیام.. 

- وقتی تاکسی میگیرم و راننده ماشینش خالی میاد، سعی میکنم یکم تیپ بدم. وقتی راننده آهگ قشنگی میذاره تو ماشینش ازش تعریف میکنم امشب به راننده‌ی سیاهپوست خسته گفتم این رادیویی که پخش میکنی شبمو ساخت. خیلی کیف میکنم از این که با این که وضع مالیم خیلی خوب نیست دارم انعام دادنو توی خودم جا میندازم. اینجا فرهنگش خیلی بابه من همیشه یاد یه جمله میفتم که توی یکی از بیلبوردای اتوبان فتح نوشته بود: میگفت بخشندگی ثروت زیاد نمیخواد، دل بزرگ میخواد. من اینو تعمیمش میدم... اتفاقا وقتایی که کلافه و داغونم سعی میکنم به بقیه یکم حس خوب بدم. درست وقتایی که اوج فشار کاریو رو خودم حس میکنم تا وارد خونه میشم به هرکی تو خونه باشه یه چیز حال‌خوب‌کن میگم. درست امشبی که از هزار جهت فشار رومه و یکی از این فشارها اتفاقا فشار مالیه، به راننده‌ی خسته‌ی سیاهپوست اوبر گفتم که چقدر کیف میکنم از رادیویی که تو ماشینش پخش میکنه و بهش انعام دادم به خاطر آهنگاش. اینجوری به خودم نشون میدم که من از مشکلات دورم پوست‌کلفت‌ترم.

- چیزی به آخر این زمستون سخت نمونده. باورم نمیشه هنوز سر پام.

- حس میکنم تازه حالم خوب شده بعد از ۲-۳ ماه.

  • آقای مربّع

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی