خشم و قهر
ولی من هنوزم جلوی -آدمبزرگ- شدن مقاومت میکنم.
ولی من هنوزم یه اژدها تو سینم دارم که دلش خیلی چیزا میخواد.
سالها پیش این اژدها زخمی شده بود.. زخماش انگار هیچوقت خوب نشد.
خودم بزرگ نشدم ولی مشکلات و دغدغههام عجیب بزرگونه شدن. عموما کاری عموما مالی.
ذهنم که خیلی شلوغه.
دلم از دست ایرانیای اینجا پره. دلم از دست ایرانیای تو ایران هم پره. با خودم فکر میکنم من که خیلی با غیر ایرانیا نمیگردم.. شاید مشکل از منه؟
چند روز دیگه ترم دوم هم تموم میشه.
چند ماه دیگه اولین سال.
تابستون نمیتونم مرخصی بگیرم چون در اونصورت حقوقم قطع میشه... منم باید بتونم اجاره و بقیهی خرجامو خودم بدم.
واسم مهم نیست. اتفاقا با این که خیلی فشار بالاس خیلی هم فشاریو حس نمیکنم. یا سر و بیحس شدم یا پوست کلفت.
تنهایی که هیچ.. انگار خو گرفتم بهش. امروز دوبار از کوره در رفتم... من؟ از آخرین باری که اینجوری عصبانی شده بودم خیلی میگذره.. این نشون میده از درون آشوبم. دروغ نگمُ دلم واسه عصبانیت تنگ شده بود.
آدمیو تصور کن که به فشار عات کرده.. همیشه نیروهای دنیا از بیرون به درون بوده واسش.. عصبانیت یه حس جوشش و خروشی بهت میده. یه حس قدرت هرچند کاذب که دلم واسش تنگ شده بود. البته که دیگه نمیذارم اینجوری کنترل خودمو از دست بدم..
وقتشه از زندگیم لذت ببرم. وقتشه تصمیم بگیرم که بالاخره کی میخوام باشم.
تاحالا هیچوقت اینقدر گم نبودم! شاید چون تاحالا هیچوقت تا اینجای کار نرسیده بودم. باید فکر کنم. یکمی هم تمرکز کنم.
روزای سخت و سختتری در راهه ولی خیالی نیست.
بیشتر از یه هفتس که فقط یه خط نوشتم گذاشتم جلوم. هر روز نگاش میکنم ولی نمیدونم چجوری ازش رد شم.
نوشته بودم: خودتو ببخشُ کنارشم یه شمارهی یک گذاشته بودم. ینی قدم اول!
آدم چجوری با خودش آشتی میکنه؟
من سالهاس با خودم قهرم.. اونم با من قهره.
یه تغییراتیو دارم حس میکنم..
خبری در راه است.
نقطهُ سر خط.
- ۹۸/۰۲/۰۹