آقای مربّع

سلا....م : )

آقای مربّع

سلا....م : )

آقای مربّع
بایگانی

مرض‌قند

چهارشنبه, ۲۷ آذر ۱۳۹۸، ۰۵:۵۹ ق.ظ

یه وقتایی شهامت توی پذیرفتنه. سرمو گرفته بودم بالا و جلوی آدمایی که واسه اولین‌بار میدیمشون گفتم:

سلام. آقای مربَع هستم، یک معتاد!

یکم مکس کردم و گفتم این اولین باره که این جمله رو به -زبون- میارم. واسم دست زدن. گفتم قدردانِ این فرصتِ دوبا‌ره‌ای که بهم داده شده هستم قبل از این که به کف برسه. قبل از این که نتونم جبرانش کنم. هنوز دیر نیست.

----------------------------------------

اعتیاد درمان نمیشه. هست و هست و خواهد بود. مثل مرض‌قند میمونه. و من متوجه شدم که توی مصرف ماریجوانا کنترل دست من نیست.

اولش اینجوری نبود. توی ایران که همیشه در دسترس بود و اینجا هم که آزاده، مغازه‌ها میفروشن اگه بالای ۲۱ سالت باشه. من از الکل متنفرم از اول نبودم اما یکم که بیشتر عقلم رسید و تجربم بیشتر شد خوشبختانه ازش متنفر شدم. این شد که بعد از کلی تحقیق و جستجو و حتی پاس‌کردن درسایی از نوروساینس قانع شده بودم که علف چیز اوکی‌ایه بلکه حتی مفیده واسه خیلیا. اولشم واقعا خوب بود اما از یجا به‌بعد انگار شده بود جزو باید‌ها. مثل هر معتادِ دیگه ماه‌ها به انکار گذشت، ماه‌ها به کشمکش، و مثل هر کمالگرایِ دیگه ماه‌ها صرف تلاشِ ناموفق برای -اثباتِ من قوی‌تر از این حرفا هستم- شد. این شد که اعتیاد و افسردگی و obsession با هم قاطی شدن.

واسم سخت بود که بپذریم من جزو اون چند درصد آدمایی هستم که مغزشون مستعدِ وابستگیه .. طبق یه تحقیق ۹٪ آدما اینجورین. 

بارها و بارها سعی کردم که خلافشو به خودم ثابت کنم درگیر یه بازیِ مسخره که تنها شرکت‌کنندش خودم بودم و این بازی برنده نداشت.

به جایی رسید که به شکل قابل ملاحظه‌ای روی کار و زندگیم داشت تاثیر میذاشت و من هنوز نمیخواستم بپذیرم که درمقابلش عاجز و ناتوانم. 

 

شانس همیشه باهام یار بوده. اگه یکم فقط یکم کم‌شانس‌تر بودم، دار و ندارمو از دست میدادم. تمام موقیت‌هام تمام چیزایی که توی این سالها کسب‌کرده بودم.با خون و اشک و عرق کسب کرده بودم. آدم همیشه فکر میکنه بعضی اتفاقا فقط واسه بقیه میفتن ولی بالاخره باید میپذیرفتم که منم مثل پسر خانم فلانی، مثل فلان فامیلِ فلان کس، مثل اون آقاهه که با صورت شطرنجی توی تلویزیون نشونش میدن، معتادم. ولی از پذیرفتنش تا با صدای بلند اعلام کردنش خیلی راهه. نمیدونم چجوری بنویسم که کشمکش و عذابی که روح و جسمم کشیده و میکشه رو بیان کنم. بارها شکست و بارها خورد شدن جلوی خودم. اوجِ فقری که من تجربه کردم وقتیه که آدم عزَتِ نفسشو از دست میده. منِ تجربه‌گرای بازیگوش ایندفه بدجوری افتاده بودم توی هچل. بزرگترین کابوسِ هر پدر و مادری واسه فرزندشون، خانمان‌سوز‌ترین باتلاقی که هرچی بیشتر توش دست‌وپا میزنی بیشتر فرو میری. به معنی واقعی هرچی بیشتر دست‌وپا میزنی فرو میری. غرورِ کارایی که تاحالای عمرم موفق به انجامشون بودم هم کمکی نمیکرد بلکه بدتر، ایندفه فقط وسیله‌ای میشد که خودمو باهاش  سرزنش کنم.

 

قضیه وقتی وخیم‌تر میشه که نمیخوای بپذیری اعتیاد قابل درمان نیست. ماه‌ها مطالعه کردم که خلافشو به خودم ثابت کنم. رسیدم به جایی که دیگه مقاله‌های علمیو نمیفهمیدم یا جایی که دیگه علم قرن ۲۱ام متوقف میشه. ما واقعا هنوز نمیدونیم مغز چطوری کار میکنه. اینجوری که چندبار تونستم خودمو از شرش خلاص کنم و با این دیدگاه که یبار تونستم، بازم میتونم یا با این دیدگاه که یه بیماری‌ای بود و درمان شد و البته از سر حرصصصص که مگه میشه که من زورم به خودم نرسه؟ من!! منی که این همه راه اومدم و این همه جلو خودم ادعام میاد. یه وقتایی اصلا عمدا دوباره میرفتم سراغش که به خودم ثابت کنم این منم که کنترل مغزم دستمه. ولی بالاخره یجایی در میرفت. و تمام این مدت در حال پرداختِ بهای سنگین بودم. آدمی که باید فکر و ذکر و انرژیش جاهای دیگه باشه.. 

 

باید به روش سخت یادش میگرفتم که بعضی ضعف‌ها، هستن و خواهند بود. حتی اگه سالها بگذره، 

مربَع خواهم بود،

یک معتاد.

 

 

 

پ.ن:  گفتن تک‌تکِ جملاتِ این پست واسم خیلی سخت بود.

 

 

  • آقای مربّع

نظرات (۲)

چقدر سخته نوشتن اینا گاهی برای خودم سخته بگم این ادم بودم میفهمم چی میگین گاهی اینقدر ضعیف بودم اینقدر از ضعیف بودنم پیشه ۷ودم خجالت زده بودم که انکار میکردم و چقدر سخت تره گفتن اینا حتی به خودت😔

با سلام ماری هستم یک معتاد ، البته به اینستاگرام و فیلم و وقت طلف کردن :) یعنی مثلا وقتی میرم تو اینستا برگشتم با خداست یا مثلا وقتی سریال میبینم اون سریاله و ماجراش واسم خیلی مهم تر از درسم میشه

ولی خوب میشم . چون تنها چیزی که نیستم ضعیف بودنه :)

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی