خاک و لینوکس
ینی واقعا عجیبه وقتی میبینم سختترین مشکلات چه راهحلهای ساده و بدیهیای دارن..
آخر شبا تا صبح فقط من اینجام و یه آقای کچلِ خوشتیپ که مستخدمه. هیچوقت حرف نمیزنه و جواب سلامم نمیده.
واقعا این کتابه سخته.توی هر سه ساعت فقط میتونم ۱۰ صفحه جلو برم. دارم شیرجه میزنم توی تکتکِ خطوطِ سیستم عامل. مثل یادگرفتنِ جادو میمونه! وقتی که کمکم دارم میفهم زیر هر یدونه کلیک و دکمهای که فشار میدیم چی میگذره. کار من درست اونجاییه که سختافزار به نرمافزار وصل میشه. فارغ شدن تو رشتهی من ۶-۷ سال طول میکشه ولی میگن بعدش خیلی شغلای خفن هست. الان میفهمم چرا، چون اینقد سخت و پیچیده و ریزه که هیچکس سراغش نمیره :)) و البته خسته کننده و خشک. نمیدونم چرا اینقد واسه من جذابه؟ شاید چون سخته؟
یدفه یادم اومد که بچه بودم همهی اسباببازیهامو باز میکردم و دلورودهی مدارها و باتریاشونو میریختم بیرون. آرمیچرهارو باز میکردم که آهنرباهاشو دربیارم ماشینحسابو باز میکردم که السیدیشو دستکاری کنم. و هنوز نمیدونم داخل تکتکِ اینا چی میگذره.
این روزا درسخوندنم واسم مستقل از امید و آرزوهامه. بخصوص بعد از کشتهشدنِ دوستام توی اون پرواز ... زندگی به گ.و.ز بنده حاجی.
میخونم که فکر نکنم. مثلا خودم خودمو کنجکاو میکنم که ببینم فلانچیز چجوری کار میکنه و تا عمقشو درمیارم.
این باعث میشه تمرین کنم. تمرینه کنترل ذهنی که چندماه پیش باهاش آشنا شدم. یه قابلیتِ خیلی ساده و بنیادی که هیچوقت یادمون ندادن.
این که ما باشیم که تصمیم میگیریم به چی فکر کنیم. این که بتونی با مهربونی و ملایمت به فکرت بگی فعلا نه.
واسه من مدیتیشن زندگیمو یه مرحله برد جلو. دنیای درون دنیای فکر که واقعا هیچی ازش نمیدونیم. آدما همه تمرکز و فکر و ریسورس و انرژیشون محدوده ولی طبق چیزایی که من توشون دقت کردم، سر نحوهی استفادشون از همین ریسورسِ محدوده که باعث تفاوتشون میشه توی نتیجه گرفتن.
یادم میاد چندسال پیش تو همین بلاگ نوشته بودم چوپونی که ۹ تا گوسفند داره و از ۹تاش استفاده میکنه میارزه به چوپونی که ۱۱ تا گوسفند داره و از ۱۰تاش استفاده میکنه. یه همچین چیزی.
روز اول بدون شبکههای اجتماعی عالی گذشت. حس آزادی و تمرکزم بیشتر از همیشس. چون گوسفندامو نمیریزم تو ماستا.
شیشماه واسه خودم.
روزی دو ساعت ورزش
۷-۸ ساعت کار
۱-۲ ساعت مرور چیزایی که بلدم
مرور خیلی مهمه. مرور نکنی یادت میره و مجبوری دوباره تجربش کنی.
منظورم هم صرفا مزخرفات درسی نیست، بیشتر منظورم زندگیه.
یادمون میره که چیا یاد گرفتیم و .... از یه سوراخ دو سه باری نیش میخوریم.
تهشم خاکه...
رفیقم با همسرِ زیبا و مهربونش پونه سه روز بعد از عروسی توی آتیش سوخت.
سخت نگیر حاجی..
تهش خاکه.
- ۹۸/۱۰/۲۱
دو پست آخر خیلی به دردم خورد، مرسی.