آقای مربّع

سلا....م : )

آقای مربّع

سلا....م : )

آقای مربّع
بایگانی

July 17 2020

شنبه, ۳۰ فروردين ۱۳۹۹، ۰۷:۲۱ ق.ظ

سابمیت کردیم. ینی تا چند دقیقه‌ی دیگه میکنیم.

حالا که ددلاین ندارم مجبورم روبه‌رو شم. با خودم.

 

بازم که ریدی پسر.

بازک که جا زدی.. با مهدی حرف میزدم بهم میگه: مشکلات روحی تورو گ***دن. ینی من اینقد وضعم خرابه؟

آره دیگه .. نگا کن شاد نیستی عصبی هستی. نگا کن تو هیچی خوب نیستی... گاهی میزنی میرینی تو هرچی که ساختی و واسش تلاش کردی.

مهدی میگه حاجی اینا همش ژنه.

اولش خیلی ناراحت شدم. بیشتر که فکر کردم، دیدم آره جور هم درمیاد. همینه که هست حاجی. زمینِ بازی اینه که چیده شده جلوت. 

اقلا تکلیفت مشخصه. داری شنا میکنی کلی وزنه بسته شده به پات. به حق یا ناحق. ولی همینه که هست. اگه ول کنی که با خودشون میبرنت به گا. 

تنها راهی که داری اینه که قوی‌تر شنا کنی. تنها راه. 

اگه عصبانی میشی پر از خشم میشی حق هم داری بشی ولی کاری از پیش نمیبری. کلا عصبانیت هیچوقت به کمکِ‌ هیچکس نیمده.

 

 

خیلیشم بهونس. خیلیشم برمیگرده به همون کلیشه‌های اگه آسون بود که همه میتونستن.

همون که اگه بخوای درگیر خوش گذرونی بشه که کاری از پیش نمیبری. همون که زندگی سراسر دام و چلنجه؟

 

چند وقتیه ولی حاجی بدجور پاچیدم.

از وقتی که یه لحظه افسار دور گردنو ول کردم. 

یه حظه کافیه که آدم به فنا بره. حالا هم که گذاشتمش به امان خدا تا که بخوام دوباره به خودم بیام و خودمو جمع کنم.

عصبانی میشم از تمام ضعف‌هام انگار میخوام بقیه رو سرزنش کنم یا شرایطو. باشه اصن بگو همینم هست. حالا چی؟

دیوونه میشم وقتی میبینم اینقد عقبم از خودم. وقتی میبینم که زورم‌هم به خودم نمیرسه. انگار سوار یه اسب باشی که هرچی سعی میکنی بهش فرمون بدی به حرفت گوش نمیکنه لامصب.

 

خشمگینم از خودم و ناامید و دپرس و هرچی. ولی اینجوری نمیمونه نمیذارم بمونه.

  • آقای مربّع

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی