FiftySix
باورنکردنیه، از همیشهی عمرم بیشتر اوج گرفتم ولی اینقدر بیذوقم. داره بارون میاد دیشبم تا صبح رعدوبرق میزد..
دیروزم کار نکردم همون مشکل همیشگی درست وقتایی که -باید- کار کنم، میرینم.!!
بزرگترن جایزهای که یه محقق تو رشتهی من میتونه برنده بشه رو برنده شدم اونم تو سال اول؛ از همهجا داره پیام تبریک میاد. راستی بازم تونستم بیشتر بدوئم، ۵۶ دیقه اینبار!! ینی میشه به یک ساعت برسه؟ اصلا به ددلاین ۱ ماه دیگه امید ندارم اصلا به هیچی امید ندارم. خیلی فکر کردم که شاید افسردگی باشه؟ ولی بعید میدونم.
مشکلم با خودمه، خودی که به حرف خودش گوش نمیکنه. منم که با همه عالم مهربونم جز با خودم.
این روزا خودمو دوست ندارم. چون زیاد میخوابه، بازیگوشی میکنه. جالبه خب این همه کار خوبِ دیگه انجام میده اما هیچ؟ یه کتاب دارم میخونم دربارهی imposter syndrome, میگه کارای خوبتونو بنویسید. این باور مسخره که لیاقتِ موفقیتو ندارید باید با منطق حل بشه.
پسر تو فکرشو میکردی تو طول زندگیت اصن این جایزه رو ببری؟ تو فکرشم میکردی بتونی حدود ۱ ساعت بیوقفه بدوئی؟ تازه اینا فقط همین ۲-۳ روز گذشته بود.
سینوسام عفونت کرده و شبا نمیتونم بخوابم. واسه همینم صبحا هم نمیتونم بیدار شم. واسه منی که اینقد رو خودم حساسم و سختگیر این باعث میشه کور شم. اومدم بنویسم کمالگرا ولی دیگه خیلی کمتر از قبل کمالگرام به لطف یه کتاب.
تقصیر تو نیست که سینوزیت داری. ممکن بود هزار مرض دیگه هم باشن، حاجی ملت سرطان دارن! ولی باز ادامه میدن. شنیدی میگن زندگی حباب روی آبه؟ میگذره. تو مجبور نیستی همیشه تو چشم بقیه موفق باشی. خودت باید بخوای. اونم دلیل میخواد.. داری؟ درحال حاضر، نه!
- ۹۹/۰۲/۰۵
وبلاگ ادم تنها جایی که میتونه بلند فکر کنه به حودش سخت بگیره خودشوو دعوا کنه
وگرنه فکر نکنم همیشه همینقدر جدی و نامهربون باشی با خودت؟ یه کم مهربون تر. نه؟