روز ۵
امروز استادم گفت که قطعا یهچیزی سابمیت میکنیم واسه کنفرانس. خیلی دلگرم شدم! ینی واقعا فقط میخوام یه چیزی برسه حتی اگه خیلی خوب نباشه. اینجوری تمام کمکاریامو میتونم جبران کنم.
اگه این اتفاق بیفته بعدش ۳ ماه کامل تابستون رو دارم واسه دو هفته استراحت مطلق و بعدش تمومکردن یه پروژهی اصلی.
اون سه ماه خیلی اتفاقای دیگه قراره بیفته. قراره برم پیشِ یار! قراره از جنوب شرقی آمریکا رانندگی کنم تا غربِ غرب، کالیفرنیا.
آخ اگه این مقالههه به سرانجامی برسه و یه draft ساده هم که شده سابمیت کنم، چقد با دلِ خوش میرم.
بعد از اون دوماه آخر تابستون تنها فرصتیه که دارم که خودمو آماده کنم واسه مهمترین امتحان زندگیم.. چون بعدش دیگه درگیر کلاسایی میشم که باید هرجور شده ازشون زنده بیام بیرون. ولی فعلا نمیخوام بهش فکر کنم. باید خیلی آماده شم، ۴ ماه وقت دارم که بتونم خوابمو درست کنم.. امروزم خواب موندم.
واقعا این خواب مثل یه وزنه شده که به پام بسته شده. کاش میدونستم اصن آیا مشکلی هست یا نه. البته یهچیزی که هیچوقت امتحانش نکردم داشتن ۸ ساعت خواب مفیده.. همیشه به خودم زور گفتم که نه تو باید ۶ ساعت بخوابی و مث سگ هم ورزش کنی و کار کنی و بدنمم با لجبازی تمام هیچوقت گوش نکرده.
اتفاقا هم بهترین دورهی منظم بودن خوابم وقتی بود که واسه توی تخت بودنم ۸.۵ ساعت زمان میذاشتم کنار...
خلاصه امیدوارم تا یه ماه آینده:
- بتونم دویدنمو برسونم به یک ساعت و بیست دقیقه.
- این مقالهرو به آخر برسونم.
- پاک بمونم... برسم به ۶ ماه!
هر روز این چندتا هدفو واسه خودم تکرار میکنم که یادم بیاد کجای کارم و روی چی متمرکزم. امروز روز پنجمه.
- ۹۹/۰۲/۰۹
چخوبه. موفق باشین. و با انگیزه به سمت هدف هاتون حرکت کنین