آقای مربّع

سلا....م : )

آقای مربّع

سلا....م : )

آقای مربّع
بایگانی

پسرک پوچ‌گرایِ قهّار (بسیااار قهر کننده)

پنجشنبه, ۱۸ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۰۹:۵۸ ق.ظ

دلم واسه سرمای بوستون تنگ شده. حرف مسخره‌ایه ولی اینجا زیادی خوش آب و هواس :/ شایدم صرفا خونه نیست. زندگی کنده همه آاارومن اینجا. کرونا خیلی به درد من یکی خورده، درست موقعی که نیاز بود و از نظر روحیه خیلی پایین بودم بهم یه فرصت داد که جمع کنم، ۲۹ ساعت رانندگی کنم بیام جنوب. اینجا خودمو بستم به کار(درس) و ورزش. هیچوقت اینقدر ورزشای سنگین نکرده بودم.. دوچرخه سواریای ۶۰ کیلومتری، دوییدنای ۸ کیلومتری، وزنه‌های ۳۰ پوندی.. تو این کرونا یه جایزه بردم، یه مقاله نوشتم و دوتای دیگه هم دارم مینویسم. باحالش اینه که اینجا برخلاف بوستون اصلا تنها نیستم توی یه خونه‌ی پر رفت‌وآمد زندگی میکنم و هرروز کلی ادم میان و میرن.

چندباری دلم میخواست یه گوشه‌هایی از روزامو به‌اشنرتک بذارم، تنها پلتفرمی که هنوز دارم واسه ارتباط با بقیه واتس‌اپ بود ولی همین‌که چند دقیقه از استوری گذاشتن میگذشت پشیمون میشدم و پاکش میکردم.

چرا باید به همه نشون بدم که حالم خوبه و اوضام خوبه؟ یه مرزی هست بین حسِ خوب دادن و پز دادن.

این روزای کرونایی دوستایی که تو ایران دارم شاید آه بکشن از دیدنِ این صحنه‌ها. بدتر از اون، خاصیت سوشال مدیا اینه که گلچینِ برتری از زندگیتو نشون میده، چند‌تا پالس. اونا که نمیدونن حس غالب من استرس و ترسه. احساس فشار داره پارم میکنه، ورزش این روزا بیشتر واسه حفظ روحیمه. اره دنیا واسم خوب میاره اما نمیدونم چرا اینقد بی‌تفاوتم. انگار از وقتی اینستاگرام ندارم دیگه نمیخوام ذوق به‌خرج بدم و همه‌ی اون ذوق‌ها واسه گرفتنِ «آفرین» از بقیه بود. جلبِ توجه.

این دقیقا همون دلیلیه که به خاطرش این دور بودن یه‌ساله رو به خودم دادم. با ذهن الانم اگه هرجای دیگه‌ی دنیا بودم همینجوری زندگی میکردم، کار و ورزش و تو یه‌کلام، سرمایه‌گذاری روی خودم. کاری که خیلی دیر شروعش کردم و حالا انگار دارم با وسواس سعی میکنم جبرانش کنم. حالا از خوش‌شانسی، شایدم از کلّی زحمت و پارگی همراه با خوش‌شانسی دارم توی آمری@ک@ا زندگی میکنم، همشم شانسای گنده گنده میارم و خیلی ماهر شدم توی قاپیدنشون. اونم چون اینقدر فرصت به گ&ا دادم که بالاخره یه‌چیزایی یاد گرفتم.

 

ولی از حرف اصلیم نمیخوام دور شم؛ برای -خود- زندگی کردن، نه بقیه.

چجوریه؟

اصن شدنیه؟ چون تهش هم تو اجتماعیم و هم تو رقابت.

من واقعا نمیدونم چی منو، خودمو خوشحال میکنه. نیازای حیوانی مث غذا که هستن ولی اممم بعدش چی؟

این همون «که چی»اس که هرچی بزرگتر میشیم پررنگ‌تر میشه. نمیدونم شایدم من یه ادم افسردم که داره سعی میکنه برای لذت‌نبردناش از این همه نازونعمتی که خیلیا آرزوشونه، دلیل بتراشه. شدم یه مشاهده‌کننده.

یه چیزی که به وجدم میاره انجام کاراییه که قبلا واسم کوه بودن! مثل ورزشی که این روزا میکنم.

خداییش تو همه‌ی این سالها روندم توی همه‌چی صعودی بوده؛ به لطف شانس، خدا(؟)، دوستا و آدمای ناب و شایدم یکم تلاش خودم. ولی همه‌ی اینا باز توی شانس خلاصه میشه، که شرایط جوری شد که من بتونم تلاش کنم. همه میتونن، هرکی جای من بود میتونست. 

 

جالبه من واسه «تونستنام» هیچ اعتباری به خودم نمیدم ولی واسه کوچیک‌ترین نتونستنی خودمو میگیرم به بادِ مشت و لگد. چرا من اینقد به خودم سخت میگیرم؟ چون هنوز از گذشتم رنج میکشم؟ شایدم حس میکنم باید با این زندگی «کاری کنم» که بیارزه و نمیدونم چیکار. این ندونستنه پیچیده دور گردنم و هربار که توی یه کار کوچیک شکست میخورم، گلومو فشار میده میگه حاجی تو این به این کوچیکیو نمیتونی، میخوای «کاری کنی؟»

من. دلم واسه رنگی‌دیدن دنیا تنگ شده، وقتایی که فکر میکردم هر اتفاقی به یه دلیلی میفته، هر آدمیو به یه دلیلی میبینی و از این حرفا. یه روز وست دوچرخه سواری کنار یه تپه که عقابا همیشه بالاش پرواز میکنن، زدم کنار و تو دفترم نوشتم: اگه منتظری جوابارو بفهمی، که زندگی چجوری کار میکنه و واسه‌چی اینجایی و بعدش چی میشه که تازه بعدش شروع کنی به دل دادن به زندگی، خب الکی علافی. میشه ۳۰-۴۰-۵۰ سالت و بازم علافی. همین 🔇شعرایی که خیام میگه: 

دارنده چو ترکیب طبایع آراست

از بهر چه او فکندش اندر کم و کاست

گر نیک آمد شکستن از بهر چه بود

ورنیک نیامد این صور عیب کراست

 

باید زرنگ بود. جواب اینو هیچوقت نخواهی گرفت، اقلا تا وقتی که زنده‌ای. 

نشین مثل بچه‌کوچولو‌ها یه گوشه با حالت یبس که حالاکه جوابمو نمیدن منم قهرم.

 این دقیقا منم که قهرم، با آدما، خودم، خدا، دنیا. 

 

عکس: تمرین دو کنار دریاچه، دم غروب

 

 

  • آقای مربّع

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی