آقای مربّع

سلا....م : )

آقای مربّع

سلا....م : )

آقای مربّع
بایگانی

ورق

چهارشنبه, ۸ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۰۸:۵۸ ق.ظ

این پست با قلمِ سغید نوشته شده.

ورقی که داره برمیگرده. یادِ حرف محمد میفتم میگفت حواست باشه ورق میتونه یدفه برگرده.

اومدم امشب اینجا، از تخت پاشدم اومدم، اومدم که بهت قول بدم نذارم برگرده.

۵ روزه که باباجون مرده. شاید داره نگام میکنه شایدم دورتادورشو، حتی خودشو، عدم فرا گرفته.

اگه داره نگاه میکنه که.. لغزیدنمو دید. ماها همیشه درست و غلط رو خوب بلدیم. ینی تهش میدونیم درست چیه غلط چیه.

منم.. غلط کردم. 

چرا اینقد حال داد گفتنش؟ غلط کردم. 

  • آقای مربّع

نظرات (۱)

:))) یاد روزی افتادم که توی لیست خرید مامان، سس سفید رو خوندم سس سعید.  از مغازه‌دار پرسیدم سس سعید دارید؟ گفت نه مهرام داریم. منم گفتم خب همونو بدید.

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی