تراکتور
انصافا همهچی مث تراکتور داره پیش میره.
چقدددد درست پیدا کردم چقدددد درست تصمیم گرفتم.
به زودی مینویسم، به زودی که منظورم ۶ماه دیگس شاید که دقیقا چه تصمیمایی گرفتم که قطعاتِ سالها گمشدهی پازلمو کامل کردن.
تو کارم خوب پیش میرم تو ورزش هوازیم خوب پیش میرم تو ورزش غیر هوازیم خوب پیش میرم هر روز حرکتای کششی انجام میدم کتاب میخونم معاشرت میکنم درست میخوابم و درست بیدار میشم غذای خوب میخورم سفر میرم میخندم و شادم موقع راه رفتن بشکن میزنم به آدما اگه چشمم بیفته بهشون لبخند میزنم ولی معمولا سرم بالاس و نگام پایین.
تمرین برنامهنویسی میکنم واسه مصاحبهها، دوتا موقعیت شغلی رو دنبال میکنم که باید خیلی بیشتر از اینا اپلای کنم ولی هنوز اعتمادبنفسشو ندارم. باید شروع کنم به نوشتن یه مقاله که همش تنبلی میکنم حتی اینیکی ترس یا اعتمادبنفس نداشتنم نیست. دیگه باید یه تصمیم بگیرم یکم گیر افتادم توی یه رابطهی چرت... ولی نمیدونم.. نمیدونم چرا اینقد منفعلم.
یه صدایی تو ذهن هست، که خیلی ریز و ملایم همیشه میدونه کار درست در لحظه چیه. بعد همیشههم بوده و هستش. اول شنیدن این صداعه یه پیچ تنظیمی داره که انگار دست خودته چقد صداعه رو بلند کنی یا کم کنی. تو که داری میخونی قطعا میدونی از چی دارم حرف میزنم قطعا میدونی. شنیدن و سختتر از اون عمل کردن به این صداهه هم مثل عضله میمونه. از کم شروع میکنی کمکم تمرین استراحت تمرین استراحت.. این صداهه دقیقا همونیه که تو میخوای باشی همونیه که باید باشی و خیلی هم منطقیه حرفاش همیشه خیلیم دوست داره و دوسش داری. مثلا امروز اگه دست رفیقت سیگار دیدی بهت خیلی ریز میگه سیگار نکشی یوقت :) هزارتا صدای دیگه هم هستن که پیچای خودشونو دارن و یه استراتژیِ معمول ذهن واسه کمتر شنیدنِ این صدا قشنگه، بازی با بقیهی صداهاس.
- ۰۰/۰۹/۱۹