Damaged
من باید بر علیه طبیعت خودم قدم بردارم تا بتونم زنده بمونم.
میدونی چقد سخته؟ و میدونی چقد رهاییبخشه؟
من باید خیلی قویتر از اینا بشم. تو سختیا هم هست که ادم قوی میشه.
دلخوری این روزام شاید اینه که شایستهی رنج خودم نیستم. من با احساس شایستگی غریبم.
داستان زندگی من اصن این نبود. یه تیکههاییش اینجا نوشته. هرکسی هم از ظن خویش شد یار من.
فرق اول داستانم تا اینجای کار حکایت پشتبهزینی تا زینبهپشتیه.
ایمان ینی علیرغم هر چیزی، من اوکی خواهم بود. اگه کارمو درست انجام بدم.
حال این روزا شبیه سقوط کنترل شدس. اروم و با یه طناب محکم دارم میرم ته چاه وجود خودم.
هدفم چیه؟ میخوام بچه کوچولو نباشم. انگار باید برسم به اون کف☝🏼 همونجایی که شاید کوچولوترین ورژن من داره گریهزاری کنان پاشو با لجاجت آمیخته به ضعف به زمین میکوبه تا پدرمادرش بهش هرچی که میخواد رو بدن.
خشم. ته این چاهه باید زیستگاه بچگیای خودم باشه. دلم میخواد بگیرم تا میتونم بزنمش. همش اون آشغال گریهکنه و منِ نفهم محکمتر بزنمش تا یا گریش بند بیاد یا دیگه -نتونه- گریه کنه. منی که شعورم نمیرسه اون بچه شاید عشق بخواد. منی که فک میکنم اون بچه مثل یه لامپ نیمسوز، خرابه.
بغض. درحال پایین و پایینتر رفتن توی این چاه، نمیدونم چجوری با اون بچه روبهرو شم. حس بابایی که بچشو از سر ضعف و نفهمی خودش کتک زده و قلبش داره تیر میکشه. این رابطه دیگه شاید هیچوقت مثل قبل نشه. بابایی که بغض کرده.
امیدم به ناقص بودن علممونه از این دنیا. اگه این دانشمون از کوانتوم گرفته تا اصول شبیهسازی؛ کامل و صد درصد بود که وای به حالمون. امید دارم به چیزایی که شاید تا هزاران سال دیگه هم کشف نشن ولی نشون بدن قدرت عشق، مهربونی، رنج و درستکاری رو. اون روزی که ظلم و عشق بهتر درک بشن، جبر و اختیار هم یکی بشن.
امید من به اونروزیه که این ایمان به اندازهی گرد بودن زمین توجیهپذیر باشه. امید، ایمان، توجیه. امان از این کلمات.
- ولنتاین ۲۰۲۳،
همونجای پارسال
- ۰۱/۱۱/۲۶