آقای مربّع

سلا....م : )

آقای مربّع

سلا....م : )

آقای مربّع
بایگانی

۲۹ مطلب در اسفند ۱۳۹۷ ثبت شده است

باورش کن

چهارشنبه, ۲۹ اسفند ۱۳۹۷، ۰۷:۴۶ ق.ظ

این چند روز فقط دارم فکر میکنم. خیلی چیز جدیدی به ذهنم نمیاد... بیشتر انگار میخوام یه چیزاییو به خودم یادآوری کنم..


- چرا فکر میکنی آدم از یجا به بعد دیگه حقِ اشتباه‌کردن نداره؟ چرا فکر میکنی دیگه قراره از الان به بعد بدون هیچ افت‌وخیزی پیش بره؟ پس بزرگ‌شدن چی میشه؟ بزرگ‌شدن ینی رشد و رشد آدم تا آخرین روز زندگیش ادامه داره.


- ول نکن! وِل نکن! چون لحظه‌ای که ول کنیم همه چی مثل یه دومینو به گــــــــــــــــــــــا می‌ره. ول نکن.


- همیشه یجوری حال خودتو خوب کن که خودت ،خودت رو تحسین کنی.


- وقتی میدونی کار درست تو این لحظه‌ چیه، نه نیازی به فال هست و نه استخاره . چیا دستِ توئه؟ اگه الآن همه‌چیز در بهترین حال خودش بود، این لحظتو چجوری میگذروندی؟ چی جلوتو گرفته که اونی که همیشه آرزوشو داشتی باشی؟


- چشاتو ببند، چندتا نفس بکش یادت بیاد هنوز زنده‌ای. یکم فکرتو خالی کن .. بازم نفس بکش. همه‌چی خوبه :) باورش کن.

اوضا هرچی که هست اونقدرا هم بد نیست... هست؟

همه‌چی خوبه. 

تو هم خوب باش.

باورش کن.


- دوتا تصمیم بگیر، یکی آسون، یکی سخت.



نوروز مبارک 🔆

  • آقای مربّع

این فرق داره؟

سه شنبه, ۲۸ اسفند ۱۳۹۷، ۰۸:۴۶ ب.ظ

جدیدا چسناله‌هام زیاد شده.

و من از این بابت متاسفم.

وقتی بعد از یه مدت زیاد -خوب- بودن یهو به هم میریزی هم ارتفاعی که با مغز ازش سقوط میکنی به چشمت میاد،

هم وقتی با صورت میخوری کف اسفالت دردش بیشتر میشه.

هم یه امیدی همون اول کار تو دلت هست که ببین من اون بالا بودم و یه بار تونستم برم بالا بازم میتونم برم.

هم حس میکنی خسته‌ای این همه بالا رفتنا و پایین اومدنا که چی وقتی که زندگی یه سینوسیِ تمام عیاره. میدونی این آخرینش نخواهد بود.


ولی من بازم خوب میشم باز حال خودمو خوب میکنم و ادامه میدم، باز اتفاق میفته باز حال خراب میشه بازم از پسش برمیام.

این وسط دنیات بزرگ‌تر میشه دام‌های توی راه بیشتر میشه و خیلی اشتباس اگه فکر کنی الان دیگه خیلی دنیا‌دیده و باتجربه تر از این حرفایی که دوباره بیفتی تو چاله.


بابا بزرگم همیشه میگفت که هرموقع به خودت گفتی: من فرق دارم - این فرق داره - این‌بار فرق داره - ----- داری میرینی.



  • آقای مربّع

سشنبه ۱۹ مارچه

سه شنبه, ۲۸ اسفند ۱۳۹۷، ۰۶:۵۱ ب.ظ
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۲۸ اسفند ۹۷ ، ۱۸:۵۱
  • آقای مربّع

فردا

سه شنبه, ۲۸ اسفند ۱۳۹۷، ۰۲:۳۳ ق.ظ

میخوام بخوابم و باز هم فردا یه آدم دیگه شده باشم...


  • آقای مربّع

ایناشو

دوشنبه, ۲۷ اسفند ۱۳۹۷، ۰۷:۲۶ ق.ظ

از هر مشکلی باید بشه به نحوی یه استفاده‌ی هوشمندانه کرد واسه بهتر شدن.

هر تصمیمی که به پیشرفتت منجر بشه تورو تنها تر میکنه.

آدما بدتراز ایناشو از سر گذروندن. نازک نارنجی نباش.


  • آقای مربّع

لطفا

دوشنبه, ۲۷ اسفند ۱۳۹۷، ۰۷:۱۱ ق.ظ

میخوام خوب شم ولی نمیدونم چظوری. 

نمیدونی؟ البته که میدونی

آره راس میگی... پس چمه؟

سوال خوبیه... چته؟


> ولی من بیشتر از همیشه میدونم چی میخوام و چرا اینو میخوام.


منفی ترین فکرم این روزا رو بخوام به بگم... اینه که احساس پیری میکنم.

حس میکنم جسمم دیگه نمیکشه باهام... حس میکنم آلردی یه پیرمرد ۷۰ سالم. آره نه که فک کنی دارم اغراق میکنم تا این متنو تاثیرگذار جلوه بدم... این باور این فکر داره... به باوری حقیقت‌پذیر تبدیل میشه.


این جنس از درگیری فکری خیلی واسم جدیده. من الان آماده‌ی همچین حسی نبودم. نکنه من واقعا به پیری زودرس دچارم؟ اگا این فکر ها کسشر نیستن پس چین؟ :))

میبینی چقدر حالم خرابه؟

چیکار کنم از این حالت در بیام؟

  • آقای مربّع

آرزو که کم نداریم

دوشنبه, ۲۷ اسفند ۱۳۹۷، ۰۳:۵۷ ق.ظ

آرزو که کم نداریم

آرزو که کم نداریم


بهار من گذشته‌ شاید

بهار من گذشته شاید


تهش که چیزی نمیشه میتونم بنویسم اوه ماه‌های اول مهاجرت به غم دوری از وطن مبتلا شدم.

والا که اشکال نداره والا که ضعف نیست.

ولی خب چه فایده؟

تمام چیزایی که میان تو فکرت تمام منفیاش، ما همیشه بهترین تصمیمو با توجه به شرایط گرفتیم.

با توجه به نقاط قوت و ضعفمون.

تا رسیدیم اینحای کار.


من اینو قول میدم بت

قول میدم بت

که زندگیِ شیرین همین روزایین که دارن میگذرن.

کا حالِ خوب چیزیه که ارزش زندگی کردن داره.

که مقدار زیادیش دست خودته که روزگارت خوش باشه یا تلخ.

قول میدم بت

قول میدم بت


  • آقای مربّع

شناخت

يكشنبه, ۲۶ اسفند ۱۳۹۷، ۰۱:۵۴ ق.ظ

تسلط به زندگی رابطه‌ی مستقیم با میزان سرعت و کیفیت ریکاور کردن از مشکلات و برگشتن به مسیر اصلی دازه.

و لازمه‌ی اونم اینه که هرچه بیشتر خودتو بشناسی و البته اینی که از خودت شناختی‌رو دوست داشته باشی :)

  • آقای مربّع

جور دیگه دیدم

پنجشنبه, ۲۳ اسفند ۱۳۹۷، ۱۰:۲۷ ق.ظ
مینویسم که یادم بمونه...

هفته ای که گذشت شاید عجیب ترین هفته ای بود که میتونستم حتی تو متناقض ترین خواب هم واسه خودم تصور کنم.

از ماشین آتشنشانی تا ماشین پلیس. از  از خارج شدن از بوستون با دوچرخه و ساعتها دوچرخه سواری با دوچرخه ی جدید و باد های بهاری ساحل شرقی آمریکا روی گونه هات... از بلیط لس آنجلس و بلافاصله کنسلی..  از گروه های امدادی تا آزمایشگاهای دانشگاه. از مخروبه های محله های اطراف بوستون که محل معاملات زیر زمینینی و مواد بود  تا شبی تو خونه ی دختری،  که دوست پسر الکلیش کتکش میزد. 
از اجبار به تراشیدن سر در صورت لرزش دست ارایشگر معلول (😓) :)) تا درد مزمن گردن.
از امضای مشترک سه تا قرارداد حقوقی و یه ملکی، از خواستگاری رفیقم و Best Man شدن تو بوستون از جعلی از آب درومدن یکی از قراردادا و ... از یک صبح.. از تماس سراسیمه ی تصویری با وکیل
از کاور نشدن جلسات فیزیوتراپی درد کمر توسط بیمت.
از آماده شدن خونه بعد از 6 روز از آتیش سوزی وهمون شب.. خطر آتیش سوزی و تخلیه ی فوری دوباره ی...  همون شب.!!!!.. :| از آشنایی با مادر دختری که ... دوسش دارم. از آلاخون بالاخونی با دوتا چمدون و یه کیسه خواب عقب یه ماشین
ازچونه زدنای سر قیمت خوه از آمادا شدن رفیقت واسه دادگاه  از مشاوره های نصفه شبیشون با وکیل. از دعوت شدن به عنوان عکاس مدلینگ تا حس کردن غم تو صدای مادرت..
از اجاره ی خونه ی تازه بازسازی شده ی تاریخی که زمان ساختش به قبل از کشف برق برمیگرده!!!!! تا فسخ قرارداد.
از این که زندگیت شبیه فیلماس :))

از سیگار آخر شب که نه 2:36 صبح دوتا رفیق تو تاریکی و گوش کردن شاهین ن=جج99ف44ی22 
و خاموش کردن نصفه 

ازچیزایی که نمیشه اینجا گفت
از چیزایی که نمیشه هیچ جا گفت

از اینا همه تو فقط 6 روز. 
از این 6 روز.


از این شیش روز، جور دیگه دیدم.


  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۲۳ اسفند ۹۷ ، ۱۰:۲۷
  • آقای مربّع

Vitor

پنجشنبه, ۲۳ اسفند ۱۳۹۷، ۰۹:۵۲ ق.ظ

روانشناسی به عنوان رشته‌ی دوم تحصیلی؟

یا آدم تو‌ دانشگا که چیز‌یاد نمیگیره؟

  • آقای مربّع