مرتاز
نوشته بود "انسان تنها زمانی خود را میشناسد که به مرزهای خود برسد..."
- ۰ نظر
- ۱۵ ارديبهشت ۹۳ ، ۰۳:۰۸
نوشته بود "انسان تنها زمانی خود را میشناسد که به مرزهای خود برسد..."
اینجوری بگم که اگه یروز یه کتاب از زندگیم نوشتم ، یا رفتم جائی سخنرانی کنم (کوفت) اینجوری شروع کنم :
همه چیز از اردیبهشت ۹۳ شروع شد ، از اون ۵ ماهی که خودم به خودم هدیه دادم ، ۵ ماه واسه خودم ، تو اوج جوونی و امکانات ....
اینجاست که اون فرصتی که شاید برای هیچ کدوم از آدمای امثال مایی که جزو این سیستم شدیم براشون پیش نمیاد ، برای من پیش اومده !
راستشو بخوای یکم ترسناک هم هست ، پس
وایسا و ببین :)
------------------------------------------------------
- متفاوت بودنو دوست دارم :)
- واسه سالار خوش حالم :)
- مهم نیست بقیه چی میگن ....
- امیدوارم رضا سیگارو ترک کنه
- هی جیگیلی جیگیلی جیگیلی جیگیلی اخماتو و کن هی جیگیلی جیگیلی جیگیلی جیگیلی یه نیگا به ما کن :دی
- مخاطب خاص ! ردددی ! دوست دارم :)
امروز از میدون انقلاب تا آزادیو با امیر پیاده اومدیم ... تو راه یه دختر جلومون میرفت ، یه موتوری از جلو میومد ، مزاحمش شد ... مردمم با چه علاقهای نگاه میکردن... خلاصه موتوری رفت دیدم امیر سرعتشو زیاد کرد رفت رسید به دختره ، ازش معذرت خواست ، به جای اون پسر ، به عنوانه یه پسر ازش معذرت خواست ....
گاهی خجالت میکشم از پسر بودن ...
چه راحت جذب یکنفر میشن پسرا ، چه راحت هم فراموش میکنن یا جایگزین میکنن ، یا مثلا انگار بعضیا به طور موازی چند نفرو دوست دارن !
- نمیدونم رابطهها مسخره شدن یا آدما
مثلا با N تا دختر دوست بودن ، لاس زدن ، حرفای اونجوری زدن خوب آخه اینا که هنر نیست یکم تمرین و زبون میخواد هرکسی میتونه...
-----------------------------------------------
-امروز فهمیدم چیزی که بیشتر از همه منو ناراحتعصبانی میکنه قدر نشناس بودن بقیس ، و این که من یه اشکالی دارم انگار ، اگه به کسی خوبی میکنیم پس نباید انتظار قدر شناس بودنشو داشته باشم وگرنه که دیگه خوبی نیست ، معامله میشه :|
-ما پسرا خیلی خریم ! انقد راحت میشه دلمونو به دست اورد ! چنان رام میشیم که اصن اگه یه دختر ببینیم سرمونو میندازیم پایین ، در این حد یعنی ! چه جوری ؟ با این که هر روز بری سر گوشیت که صبح بخیرشو ببینی ، این که گاهی همچین الکی ها بهت بگه "چشم" :پی
یا مثلا صدات کنه "آقا" ... یا حتا یه دلم تنگ شدهٔ ساده ، بابا ما خیلی قانعیم بخدا :))
واقعاً پسرا باید بلد باشن ، دخترا هم همینجور ، من اسمشو میزارم "دختر داری" "پسر داری" بلد بودنی نیستا ، همه بلدن یجورایی ، اون بروز دادنه مهمه ،
آدما نیاز دارن بدونن دوست داشته میشن!
------------------------------------------------------
آقا انصافا خیلی ظلمه که یسری خوش قیافن و یسری زشت ....
اصن اگه قیافت خوب باشه ، همه دوست دارن ، همهجا کارت راه میافته استادا هواتو دارن ، تی ای ها که دیگه نگو نگو :)) میخوای استخدام شی به راحتی میشی ! بعدشم که ازدواج کلّی گزینه واسه ازدواج داری! حتا خارج رفتن اصن تو بگو انتخابات ریاست جمهوری :| قبول داری تیپ مهمه ؟ خوب این چه عدالتیه آخه ؟ مگه زشتا چه گناهی دارن ؟ :|
خدا ؟ پاسخگو باش
---------------------------------------------------
- بخشیدن شما شاید سختترین کاری بود که تو زندگیم کردم... همین الان یبار دیگه چشمامو بستمو ، خوب فکر کردم
از ته دل بخشیدمتون :) فکر کنم تا الان نبخشیده بودم و اداشو در میاوردم...
---------------------------------------------------
- شوق دارم واسه دانشگاه رفتن ! دوباره ! یعنی مثلا الان که میخوام بخوابم منتظرم که فردا ساعت زنگ بزنه زود بیدار شم قهوه بخورم مسواک بزنم یه آهنگ خوب موقع آماده شدن، تصمیم بگیرم کدوم ادکلنمو بزنم ( بهترین قسمتشه این :)) ) بعدشم تو راه تو ماشین کلی قر بدم با آهنگام :دی مخصوصاً وقتی تو اون ترافیک صبح میبینی همه مردم عصبانی اخمو... بوق بوق... بعد تو تو ماشینت مثلا بندری داری قر میدیو با آهنگ میخونی :)))
---------------------------------------------------
- خیلی ترسناکه که یه زن با همه ی ظرافتشو دخترونگیش میتونه این قدرتو داشته باشه که یه مرد رو با همهٔ مردونگیشو اون سیبیل کلفتش به خاک بزنه ، آدم میترسه دل ببنده .... من که میترسم !
بعضیا خیلی عاقلانه به قضیه نگاه میکنن ، خیلی محتاطانه ، انگار ریاضیه ! اینا اون آدم منطقیا هستن
بعضیا هم میگن که احساسو که نمیشه با منطق قاطی کرد، عشقو که نمیشه مطالعه کرد ، نمیشه که انتخاب کرد ، نمیشه که زمانبندی کرد... اینا همونان که ضربه میخورنو له میشن... اون منطقیا نه این که بد باشنا ، منطقین مثلا منتظری یروز صبح بیاد اینجوری بگه :
"ببین من فکرامو کردم ، ما به هم نمیخوریم"
"ببین من خیلی با خودم کلنجار رفتم اما علاقم بهت یه جوره دیگه بود از اول"
"ببین ... من دیگه اون آدم قبل نیستم"
"ببین یه پایان تلخ بهتر از یه تلخیه بی پایانه"
"ببین همیشه فکر میکنم آخرش چی میشیم ما .... "
اوووو ۱۰۰۰ تا جملهٔ دیگه هم میشه ردیف کرد
خلاصه که ...
"ترس"...
--------------------------------------------------
میبینم که امروز کلا تو فاز رابطه و اینا بودم :)) پست بعدیو دربارهٔ تاثیر آهنگهای بندری بر زندگی انسان بحث میکنیم :دی
میدونم زوده ها !
ولی
دوست دارم با تمام وجود داد بزنم همه جا
طوفانو رد شدم ، شروع فصل ۳ :))))
------------------------
انضباط فردی : " توانایی مقید ساختن خود به انجام کار در زمان مقرر، چه دوست داشته باشیم یا نداشته باشیم."
-----------------------------------------
نکته : احساساتت عموما دست خودت نیست ، انتظار هر چیزیو داشته باش ، زیاد خودتو سرزنش نکن ، زیادی هم به خودت مغرور نشو
در پایان به خودت ایمان داشته باش :پی
-------------------------------
Shahin and sharif day of fun :D :))
من فکر میکنم ذهنمون گسستس ... واسه همین خیلی چیزا تو یه لحظه شروع میشن و توی یه لحظه هم تموم میشن ، واسه همینه که خییییلی وقتا توی یه چیزی گیر میکنیم ...
باور کردنش سخته اما خیلی چیزا که آدمو درگیر میکنن ، درگیر که چه عرض کنم حتی زندگی آدمو مختل میکنن یه دکمه دارن ، با اون دکمه هه خاموش میشن ! سوال: دکمه ی ریستارت هم دارن!؟ جواب : خیر
ااحساس میکنم هرچقدر تو زندگیم پوست کلفت تر میشم پیدا کردن اون دکمه هه آسون تر میشه ... آدم باید جنبه داشته باشه !
خلاصه که مثل این سریال ومپایر دایریز میشه این خونه هارو ، خونه های ذهنو خاموش کرد ...
کی میدونه ؟ شاید بشه به درجه ای رسید که بشه به تمام خونه های ذهن دسترسی داشت ، یاد پرمیشن 777 تو لینوکس افتادم !
نمیدونم چرا اکثر حرفام به این ختم میشه که بگم بابا جان ! این تن بمیره بزرگ ترین دغدغتو یبار دیگه چکش کن ! شاید ساده تر از این حرفا باشه ! آدم پیچیده بودنو میپسنده !
همین چند دقیقه پیش این کارو کردم ... واقعا نبود ! 404 ! دیتا یافت نشد ! خیلی جالبه واسم بزرگ ترین دغدغم اساسا" وجود خارجی نداشت ، یه سری دیتا بود ، یادمه که بود اما یادم نیست "چی" بود ، ولی جاش عجیب خالی بود ، همین !
گفته بودم ذهن لجباز است .... نه ! ذهن خر است ! فقط بلده آلارم بده :| و همیشه آخرین الگوریتمشو تکرار میکنه !
آخه لامصب وقتی دیتات پاک شده چرا الگوریتمو ران میکنی ؟!؟
هاها مچتو گرفتم !
گاهی دیلیت کافی نیست ؛ شیفت دیلیت !؟ نه ! نه ! فرمتم نه !
Kill process
:)
نکته : بحثمون سر ذهنه ها ! فکر نکنی حافظس
خلاصه که ذهن هم سرما میخوره ... من خوب شدم :) خوووووووب !
-------------------------------------------------
1- اگه دکتر ابطحی این متنو بخونه سکته میکنه :)))))) تر زدم تو ادبیات فارسی
2- جدی جدی تو یه لحظه اتفاق میفته ! با لحن آرین : اصن غیر قابل باوره !!
3- شادیتو تو دنیا پخش کن
4- کیف میکنم که زنده ام ، کیییییف میکنم که 20 سالمه ، کییییییییییییییییف میکنم که این همه روزای سخت پیش رومه !
5- 404
6- 404
7- 404
8- بی ربط ! عکسم بکگراند گوشیش بود :) :)
انگار ماها دوست داریم همیشه درگیر یه چیزی باشیم ، واقعا دغدغههای بعضیامون واسه بقیه خندهداره...
تجربه هامونم مثل یه دلگرمی میمونن ...
بعضی وقتا مشکلاتمون چقدر ساده حل میشن :)
تاحالا فکر کردی اگه بزرگترین دغدغه فکریت فقط تو چند لحظه بتونه حل بشه ، چه حسی پیدا میکنی ؟شاید بشهها ! بهش فکر کن...
یه شروع ، یه تصمیم ، یه لبخند شاید ، یه تماس با یه دوست قدیمی ، یه یاداشت ...
خلاصه که خیلی چیزا ساده تراز اونین که ما فکر میکنیم...
------------------------------------------------------
-هیچ دو نفری با هم قابل مقایسه نیستن ، مثل مقایسه کیلومتر با کیلوگرم میمونه :|
-یه عدالتی تو دنیا هست... باید باشه ...
-مشکلاتو "خودت" باید حل کنی ، خودت !
-متنفرم از حرفای مردم...
-غیر منطقیترین بهونهها اینا هستن : حسش نیست - حوصله ندارم ، کاری که درسته رو بکن، حسش نیست دیگه یعنی چی ؟ :|