من یه چیزی فهمیدم.
یه چیز مهم..
که اینی که من زندگیم همیشه بالاپایین داشته یه مفهوم داره، این که من یه عالمه تجربه دارم الان.
یه کوله بار از حالتای مختلفی که من باهاشون مواجه شدم و هربار حلشون کردم. مشکلای زندگی گاهی اینجورین که یهسری چیزایی که تو مواجه شدن با تکتکشونو بلدی، یهو با هم رخ میدن.
من فهمیدم که من همیشه از این مینالم که چرا ما باید عروسکای خیمهشببازی دست زمان باشیم؟ چرا باید منتظر باشم که زمان بیاد حالمو خوب کنه؟ و همونجا بود که فهمیدم بهترین کاری که واسهی ریدن به زمان میتونم بکنم اینه که خودم خوب شم. هرچه زودتر و هرچه بهتر و هرچه قوی تر.
تو این مدت خیلی دستوپا زدم...
خیلی چیزای سادهای رو هم فهمیدم...یبار دیگه دیدم که اوج پیچیدگی تو سادگیه.
این که مهم نیست هدف زندگی چی باشه مهم نیست زندگی بر چی بنا شده باشه. حتی مهم نیست آفرینشی در کار بوده یا نه... مهم نیست که کجا به دنیا اومده تو چه طبقهای و تو چه شرایطی. به طور خلاصه مهم نیست تو چه جبری به دنیا اومدی و از دنیا میری.
فقط مهم اینه که با تمامت توان روحی وجسمی بری جلو! که یه کنجکاویِ مقدس رو به سرانجام برسونه. یه سوال که با این فرصت با این شانس بینظیر چیکار میشه کرد.
بالا پایین زیاد بود ... بیخانمانی، تنهایی، مریضی... ناامیدی و دستوپا زدن تو لجن.
نمیخوام دربارش فکر کنم دیگه..
به هر حال یبار دیگه مشتامو گره کردم که شروع کنم. شروعی که هزاران بار تو زندگی تجربش کردم... همین ینی چیزی که توش خوبم:)
باز هم به تجربه تونستم بفهمم بیشترین رضایتمندی و البته عملکرد من تو زندگی کیا بوده. نشستم خودمو خوندم! خاطراتمو وبلاگمو .... شروع های گذشتمو. و منی که هر بار کامل و کامل تر شده ... میتونم بگم هیچوقت اندازهی الان خودمو بلد نبودم.
پس وقتشه ازش استفاده کنم و تمام جنگطلبیمو یجا جمع کنم.
تمام وجودمو بذارم سرِ این جنگ، جنگِ بهتر شدن.
با هرچی که دارم اومدم نقاط حساسو پیدا کردم... یه دوست همیشه بهم میگفت نقطه ها (ریشهها) رو پیدا کن. همیشه یه چیزای ساده و ریزی هستن که زندگی رو کنترل میکنن. من اونارو پیدا کردم و میخوام شروع کنم :)
یه لیست درست کردم از کارایی که هر روز باید انجام بدم. از یجور زور صحبت میکنم مثل زوری که تو ارتش هست! زور پی چون و چرا.
میخوام عادتامو دستکاری کنم چون همین عادتا هستن که زندگی رو شکل میدن. این جمله خودش یکی از بزرگ ترین تجربههام بود که تو همین بلاگ نوشته بودم.
جونم برات بگه همین دستکاری کردن عادتا ... کم و زیاد و انعطاف پذیریش... همهی اینا چیزایین که بلدم. یه جعبه ابزار خوب دارم که پر از ابزاره.
منم یه مهندسم، وقتشه ایندفعه یه زندگیِ قشنگ طراحی کنم!
آقای مربّع
۲۹ خرداد ۹۵