آقای مربّع

سلا....م : )

آقای مربّع

سلا....م : )

آقای مربّع
بایگانی

۹ مطلب در دی ۱۳۹۶ ثبت شده است

کلمه

پنجشنبه, ۲۸ دی ۱۳۹۶، ۰۹:۲۲ ق.ظ

بالاخره داره باورم از خودم با واقعیتم یکی میشه.

یکم اون به این نزدیک تر شده و یکمی هم اون کوتاه اومده و به این نزدیک شده.

میخوام چندتا قدم سنگین بردارم و شروع کنم دوباره. تا الان که همه‌چیز خوب بوده و آیتم‌ها دونه‌دونه از لیست چک خورده :)

راستی! قدرت نامه نگاری و به طور کلی قدرت کلماتو دست‌کم نگیرید.

کلمات معجزه میکنن... انقلاب میکنن.

  • آقای مربّع

تازه

چهارشنبه, ۲۷ دی ۱۳۹۶، ۰۲:۱۸ ب.ظ

تاحالا انقد تنها نشده بودم. چقد خوبه! واقعا دارم حال میکنم از این که مالِ خودمم. دی داره تموم میشه و تمام چیزایی که تا الان میخواستمو انجام دادم. نوبت خونه‌ی بعدیه... 

قسمت سختش تازه قراره شروع بشه.

تااازه !

  • آقای مربّع

چچچچچ

سه شنبه, ۱۹ دی ۱۳۹۶، ۰۵:۴۵ ب.ظ

دندان روی جگر بگذار :)

  • آقای مربّع

چچچچ

سه شنبه, ۱۹ دی ۱۳۹۶، ۰۵:۴۴ ب.ظ

دندان روی جگر بگذار..



  • آقای مربّع

چچچ

دوشنبه, ۱۸ دی ۱۳۹۶، ۰۲:۰۸ ق.ظ

مدتیه از صفحه‌ی روزگار محو و محوتر میشم.

امیدوارم تهش بتونم پروانه شم.

  • آقای مربّع

چچ

جمعه, ۱۵ دی ۱۳۹۶، ۰۵:۱۱ ق.ظ

آرزوی کم نداریم..

امروز ۱۵ دی ۹۶... بال و پرم بدجور شکسته بود.

استاصالی‌رو توی خودم حس میکردم که سالها همرام بود. 

خودم نمیدونم چرا الان خوبم. مثل همیشه وقتی به ته میرسیدم به مربی تکست دادم.. مثل همیشه رومو زمین ننداخت و تاجایی که خوابش برد باهام حرف زد. مربیو دوست دارم... از جنس خودمه.

آدمای کمی هستن که من دنبالشون میرم... شاید ۳ نفر نهایتا و مربی یکی از اوناس.

مربی هیچ چیزی بهم نگفت. بیشتر گوش کرد. کم حرف میزد ولی همونا خیلی به دلم میشستن.


شاید اونجا که گفت مرحله‌ی اول اینه که بپذیری.

من همینجا اعلام می‌کنم... جاده درازه و پر از سرنخ.


همش از خودم میپرسم چرا باید ایندفه فرق کنه؟

چرا چرا چرا؟

ماها دنبال یه چیز متفاوتیم که انتظار تونستن داشته باشیم درستم هست.

اگه همون کارارو انجام بدی همون نتایجو میگیری ... نه؟

پس اینو چی میگی؟

یه سنگ با آخرین ضربه نمیشکنه، به تمام ضربه‌هایی که تاحالا بهش زدی میشکنه.

ینی همون کار تکراری.


----------------------------------------------------------------------------------------------

- ما شبکه‌ای از نورون‌ها هستیم. به عبارت بهتر، هرکدوم از ما یه گرافیم.






  • آقای مربّع

مهندسی عادت

چهارشنبه, ۱۳ دی ۱۳۹۶، ۱۲:۵۴ ق.ظ

یه سوال مهمی هست که باید هرکسی بتونه بهش جواب بده. "چرا کارهایی رو که روزانه انجام میدیم رو انجام میدیم؟" 

مفهومی هست به نام عاداهای ما یا درواقع habitها. ببین، با اراده تا یجایی میشه پیش رفت اگه بخوای همه‌چیزو با اراده پیش ببری نمیشه، در بهترین حالت دچار استهلاک و افسردگی میشی. باید مهندسی کرد باید یه‌سری ریشه‌ها رو پیدا کنی و اونارو به عادت تبدیل کنی.

شاید اگه بیست درصد از عادت‌هاتو درست و فکر‌شده بسازی بتونی به شکل غیر قابل تصوری زندگیتو زیرورو کنی.

حالا سوال اینه که چحوری میشه عادتامونو بسازیم و نهادینه کنیم؟

چیزی نیست که بتونم همینجوری ازش بنویسم لازمه یکم دربارش مطالعه کنم.

چیزی که به ذهنم میرسه اینه که تخیل خیلی میتونه کمک‌کننده باشه.

و آها! این که میشه کوچیک کوچیک و ریز شروع کرد. 

و خیلی از کارایی که ما روزانه انجام میدیم شاید حتی بالای ۸۵٪ شون (درصد خیلی زیادیه) از روی عادته.

شخصی رو فرض کن که عادتای مفید و سازنده‌ای داره... بدون صرف انرژی چه میزان رشدی میتونه داشته باشه!!!

  • آقای مربّع

چرک منطقی

يكشنبه, ۳ دی ۱۳۹۶، ۰۲:۲۷ ق.ظ
 به خودت میایو میبینی به خودت برچسبِ بازنده زدی. همینه! دلیل همه‌ی این نشدن‌ها و نوسا‌ن‌ها و افت‌وخیزها.
تو خودتو چجوری میبینی؟ 
یا نه، تو خودتو لایق رسیدن به آرزوهات میبینی؟
من... نه.
گذر این سالها جورری فرسایشم داده که فقط ضعفام و‌شکستهام به یادم‌مونده، چون روشون تمرکز کردم…
چقدر ساده چقدر منطقی!
ناخودآگاهم‌حسابی چرک‌گرفته به خودش و همینه اون چیزی که مانع هممون میشده همیشه.

  • آقای مربّع

بلا بلا

جمعه, ۱ دی ۱۳۹۶، ۱۱:۳۲ ب.ظ

اولین قدم خیلی مهمه. مخصوصا وقتایی که تقریبا همه‌چیز  درهم‌وبرهمه و تازه میخوای یه گوشه‌ی کارو بگیری شروع کنی به باز کردن گره‌ها. باها شده که از هر نخی شروع کردی، دیر یا زود به یه گره‌ی اعصاب‌خورد‌کن میرسی و شک میکنی آیا از جای درستی شروع کردی؟

از کجا باید شروع کرد؟

یه جایی از زندگیمم که دیگه خیلی نمیدونم، ینی تا یه سنی میگفتم هنوز جوونم، هنوز خام و بی‌تجربم و عادیه‌ همه‌ی این سردرگمی‌ها. 

حقیقت امر اینه که باز از دست خودم خیلی عصبانیم. 

عصبانیم -> دس رو دس میذارم و سعی میکنم به شکل بیمار‌گونه‌ای حال خودمو بگیرم -> بیشتر عصبانی و حرصصصصی میشم -> بیشتر حال خودمو میگیرم... 

این لوپ... اگه بگم هیچ‌چیز اندازه‌ی این لوپ تو این سال‌ها به من ضربه نزده دروغ نگفتم.


الان شما فرض کن اینجا ۲۰۰ خط دیگه هم غر زدم و به خودم و زمین‌و زمان هم بدوبیراه گفتم و .... :)) اوکی؟

میدونی؟ این وسط چندتا چیز مسلمه. چیزایی که الان واسه من دیدنشون راحته در حالی که قبلا نبود.



  • آقای مربّع