آقای مربّع

سلا....م : )

آقای مربّع

سلا....م : )

آقای مربّع
بایگانی

۹ مطلب در تیر ۱۳۹۶ ثبت شده است

ایده دونی - تیر 96

يكشنبه, ۲۵ تیر ۱۳۹۶، ۰۱:۳۸ ب.ظ

این صندلی کنار پنجره باشه واسه ساعت یک تا دو بامداد واسه مطالعه و غیره
اگه خوابت نمیبره، زبان بخون تا خوابت ببره! کتاب بخون تا خوابت ببره.
خیلی دلم میخواد نماز بخونم...
بهداشت خواب - لباس خواب
سنگین شدم ... چجوری میتونم خودمو تصفیه کنم؟
یه لیست اهداف واسه تابستون چیزیه که الان میخوام!
اینا منو به وجد میارن!! کار زیاده و فرصت کم.
لازمه یه دوره جمع‌آوری اطلاعات داشته باشم
هر شب قبل خواب تخیل کنی و یه ست تخیل میتونه شامل بردن نوبل و داشتن سیکسپک باشه!
باورامو دوباره بسازم
چجوری میتونم از امروز یه شاهکار بسازم؟
Perform no thech rule more strictly.
Start Using Dumbles
ساز یادبگیرم
تو یه زبون برنامه نویسی خفن شم
خودمو خالص کنم
خوش‌هیکل بشم
زبانمو حسسابی خفن کنم
کوهنورد خفنی بشم
عکاس خفنی بشم
نروساینس بخونم
از ساعت 1:00 به بعد: نو سوشال مدیا - از 2:00 به بعد: نو الکترونیک دیوایس(فقط کتاب و کاغذ و قلم + رادیو)
روزی یه عکسمو بفرستم برای پیجای بزرگ !
ایده: ساعت گذاشتنهای اینتروال - استفاده از روشایی که قبلا کمکت کردن بیدار شی
ایده: جریمه دیر بیدار شدن، انجام کاری که باید میکردی(مثلا درس) توی شبشه.
ایده: از خودت بخواه تصور کنی الان ١ دیقه تو زندگیت فوروارد شده. سو وات؟؟
ایده: باشه پریروز 13ساعت خوابیدی و امروز 10 ساعت. همین ینی داری بهتر میشی دیگه. بیا ببین کجا متوقف میشه مثلا فردارو واقعا 9 ساعت به خودت بده.
مشکل اون دلتا تی‌ایه که از وقتی که میرم تو تخت تا وقتی خوابم ببره طول میکشه. که اگه با درسخوندن یا زبان خوندن پرش کنم همه چیز حل میشه.
شت! صبحاتو خیلی زود اینجوری رو صندلی دم در شروع کنی
که زیاد از خودت بپرسی از گذشته چه درسی میتونم بگیرم؟
الان کل مشکلت اینه که همش به خودت میگی یه سال از زندگی عقب افتادم... ولی قبول کن هنوزم میشه جوری زندگی کزد که هر روزت اقلا اندازه‌ی چند روز زندگی باشه.. هنوزم میشه مرزارو جابجا کرد و دنیارو گرفت.. چندبعدی بود
این روزا درگیر انی که بری سر کار یا نه.. درسته؟ کافیه از خودت بپرسی اگه سر کار بری چی به دست میاری و اگه نری به جاش اون وقت رو میخوای صرف چه کاری کنی؟ به اضافه‌ی این که از گذشته درس بگیر...
دارم گذشتمو میخونم و یه چیزیو فهمیدم... من به هرچیزی که واقعا خواستمش رسیدم...
شاید گاهی یه سری پس‌روی‌ها لازمن که آدم یقین پیدا کنه به مسیر پیش روش...
شاغلاام
اول قالبو بساز! طرح ٥ روزه
قالب برای خواب قالب زمانیو میگم
قالب برای پشت میز بودن
قالب برای ورزش
و قالب سلامتی.. کنترل خوردوخوراک
قالب فکری حتی
قالب قوای جسمی و اعتمادبنفس

 

 

 

 
My Constructive Habbits Along The Time:
Buying Vegetables Weekly and Consume With Meals : )
 
No Electronic Device After 10:00 PM Helped me To find Peace in my life : )
The Time I used to go climbing at least 3 times a week.
The Time I used to quit smoking.
I Used To make Breakfast every morning + Green Tea & Bahar
Daily YouTube videos of Robbins & BWGIA - Daily LifeHack readings : )
Used to choose and learn a lyrics of one of my favorie musics daily (could be with music video)
The Time I Used To Read a Blog Daily! + make some blogger friends
Model people who have already made changes.
Choose some people as a mentor and follow them daily.
Time I used to work with memrise daily !
Time I used to fall asleep while listening to the radio
Time I used to lisen to the foreign radios daily.
 
To Think About List:
His Instagram Followers Love Him.. But mine .. ?
ینی فقط تصور کن تو اون استیتی که میخوای باشی هستی! بابا همین. این که خیلی مونده راه رو بذار کنار چون گاهی زندگی جوری شگفت زدت میکنه که باورت نمیشه. اگه الان اوضا و بهترین حالتی که میخواستی باشه بود چیکار میکردی؟
I Think It's Time to Get a Job .. !
24 Hour Technology Fast
Cartoony post a day?
music video on youtube a day?
Start Collecting Photos?
Get in the habbit of denying yourself, short term pleasure
The Only Difference Between The one Who has Done Sth and the one who hasn't done is only one thing! cernainity.
Mind Practice List!!!!!
My studies are nothing compared to what it should be...
I have to get used to spent time @ the desk
How about conducting a feasible daily routine ?
 
 
 
 
 
آدمی باید از کم خوابیدن و صبح زود بیدار شدن حرف بزنه که کار واسه انجام دادن داشته باشه. به نظر من همین که به این موضوع ساده توجه کنی خیلی کارارو میتونه هندل کنه. شاید باید یه جور دیگه به قضیه نگاه کنی یه جور دیگه برنامه ریزی کنی. شاید قبل این که سرتو بذاری روی بالش و مثلا تصمیم میگیری فلان ساعت بیدار بشی باید بتونی تصور کنی که قراره چیکار کنی با این بیدار شدنه.
شاید...شاید ها این که ته روز بخوای فرداتو به شکل ساعتی حدودی برنامه ریزی کنی تفاوتی ایجاد که اثراتش تکان‌دهنده باشه.
فوری فوری بیا تصمیم بگیریم. تا وقتی تصمیم نگیری و اقلا یه قدم هرچند کوچیک به خاطرش برنداری عملا تغییری رخ نداده.
یه سوال جدی. خیلی جدی! چرا نوفپ و نو اسموک؟! خب یبار دیگه حیله گر بودن ذهن بهم ثابت شد. درسته که اینا واااقعا سوالهام بودن ولی خوشبختانه جواب همرو نوشتم توی همین داک هست. با یه نگاه یادم اومد. مرسی : )
اوکی اصن دیر بیدار شو ولی شبش که تا دیروقت بیدار بودی مشغول چه کاری بودی؟
سلام خوبی؟ ببین یکم میخوام حرف بزنم...
مستقل از رفتن یا موندن.... مستقل از قسمت و تقدیر... مستقل از وجود معنی واسه زندگی...بالاخره یه سری چیزا هست.. که باید درستشون کنم. بالاخره باید تصمیم بگیرم و عمل کنم... و سختی بکشم.
نمیخوام بی انگیزه و دلون باشم... و خوب میدونم چی یا بهتر بگم... چیا منو اینجوری بی انگیزه و شل میکنن...
هیچ کس با کم خوابیدن نمرده !
لذت شگفت زده کردن خودتو کشف کن !
همیشه دنبال بهونه ایم که ناراحت شیمو دلمون بگیره ، چرا دنبال بهونه نباشیم که شاد شیمو از ته دل احساس خووووب بودن کنیم ؟ :)
عادت ! کاملا" عادتیه
دیشب نشستم با کلی‌ حوصله ، هدفهای زندگیمو نوشتم ! یه صفحه پر از هدف لیست کردم...
وقتی‌ تموم شد ، یکم مکس کردم یبار همرو خوندم،
یه لبخند زدمو صفحه‌رو برگردوندم بجای همهٔ اونا فقط ۳ خط نوشتم :
- شاد باشم :)
- پر امید باشم :)
- در حرکت باشم :)
- استعدادشو داریم ، وقتشم داریم ، باید یکم به خودمون سخت بگیریم
- مشکل نداشتن هدف مشخص... هدف من چیه ؟ واقعا جای فکر داره
- یاد بگیرید "آسون" شکست بخورید... شکسته دیگه :)
- می‌خوام درس بخونمو تحصیل کنم ، با تمام وجود !
- یه آرامشی هست که باید ته دلت بهش برسی‌... برو دنبالش :)
باشه قبول... قبول که وقتایی هست که کاملا" غیر ارادی زور آدم به خودش نمیرسه مثل بیدار شدن... سوال اینه که با اون وقتایی که زورمون به خودمون میرسه چیکارا میشه کرد ؟! :-devil
مرد :) مرد باشیم هممم شاید لازمش اینه. حداقل ظاهرش اینه! پارتیشن بندی مغز.. میدونی چی میگم!
یکی قطره باران ز ابری چکید خجل شد چو پهنای دریا بدید
که جایی که دریاست من کیستم؟ گر او هست حقا که من نیستم
چو خود را به چشم حقارت بدید صدف در کنارش به جان پرورید
سپهرش به جایی رسانید کار که شد نامور لؤلؤ شاهوار
بلندی از آن یافت کو پست شد در نیستی کوفت تا هست شد
در نیستی کوفت تا هست شد
This is gonna make me sound like an ass, but I promise it's a solution to your problems: eat well (including limiting your caffeine and soda intake) get regular exercise (sweat for 30 mins a day) and get to bed 8-9 hrs before you have to be up. After two weeks, you won't even NEED an alarm, I promise.
Start taking a multi-vitamin. When I started I could get outta bed so much easier.
Drink lots of water right before bed.
امروز به عرق پیشونیم قسم خوردم
- عکاسایی خوبن که نرن دنبال سوژه واسه عکس برای جالب بودن. باید زندگی روتینشون انقدری جالب باشه که خود روزمرگیشون هیجان انگیز ترین سوژه ها رو شامل شه.
سوال اینه که آدم با وقتش چیکار کنه. هر چیزی یه وقتایی سخت یا بد تر از اون بیخود میشه. سوال اینه که کدوم یکی از این سختی ها یا بیخودی ها ارزش تحمل کردن دارن؟!
خلاصه که خودم میدونم چقدر آدم بیخودی شده بودم... چقدر لوس و بچگانه رفتار میکذدم گاهی.
خودم میدونم چقدر خسته کننده یا غرغرو شده بودم. میدونم داشتم کلی شکست میخوردم و فرصتامو از دست میدادم.
فکر نکن نمیفهمیدم
فقط خواستم بگم حال من خوب نبوده
ولی
امیدمو از دست ندادم
- میشه گاهی یه سری آدم رو الگو قرار بدیم... هرکسی رو در نظر بگیری نقاط قوت خاص خودشو داره.
- تو دنیا چی برات این ارشو داره که به خاطرش به خودت سخت بگیری؟
- یه روزی از همین روزا دوباره شروع میکنم به ریاضی خوندن به بدن سازی مغزی...چه اعتماد به نفسی میده به آدم!
شاید حاصل عمر گرانمایه را در دو جمله بتوان گفتن کردی که :

تو همانی که می اندیشی, جبر دنیا هم همین است
شاید گاهی یه سری پس‌روی‌ها لازمن که آدم یقین پیدا کنه به مسیر پیش روش...
وقتی یه مقصدی داری وقتی تو مسیرشی ... یه دقیقه بزن کنار
میتونی خودتو در حالت رسیدن تصور کنی؟
مهم اینه که حالت خــــــــوب باشه!!!
تو دنیا هیچی از این مهم تر نیست همه ی این مزخرفات برای اینه که حالِت خوب باشه.
نه خودتو گول بزنی نه برای خوب بودنن نیازمند چیزی باشی و نه بزنی کوچه علی چپ.
مهم اینه که حالت خوب باشه!!
خوبی؟
- آدم باید قبل از همه به خودش احترام بذاره... خیلی! هیچکس تو دنیا بیشتر از خودت لایق احترامت نیست.
وقتِ یه معجزس! نمیدونم از کی اعتماد کردن به نشانه ها رو شروع کردم. انگار که بخشی از یک جریان باشی.
اگه همون آدمی بودی که همیشه آرزو داشتی باشی, الان این لحظتو چجوری میگذروندی ؟

امشب قبل خواب واسه فردات چه برنامه ریزی هایی میکردی ؟

اصن آلارمتو رو چه ساعتی کوک میکردی ؟

امشب به کیا زنگ یا ایمیل میزدی حالشونو بپرسی؟

شام چی میخوردی ؟

...

بالاخره از یجا باید شروع کرد :)
بالاخره باید زنده بود!

چه بهتر که خوب زنده بود.

فعلا وقتِ خستگی نیست. ماها بیشتر ناامیدیم تا این که خسته باشیم.
 
My Story.. :
- پیشرفت با تفریح تناقضی که ندارد هیچ بلکه لازمه ی بیکرانگی است ! :)) آدم انقد عجله داره که میخواد پر نشده رو مربعش تجانس بزنه !
- میدونی؟ خودتو بذار جای بقیه ببین ازت چه انتظاری دارن!
Family Is Your Everything
- اینایی که من میبینم باید بگم : افراد از آنچه در شبکه های اجتماعی میبینید الکی ترند :))
- کار رو تکه تکه کن بعد شروع کن :دی
برو بتون
"به طرز مشکوکی به نظر میرسه توی زندگی حداکثر دو هفته طول میکشه تا توی سرازیری مسیر هر هدفی بیفتی ..."
تو دنیای کوچیک خودش یه پادشاس!
آنچه را دل دید انکارش نکرد. "آیه یازده سوره النجم"
تابع توانیه !
http://100happydays.com/
وقتایی میشه که یه سری تصمیم میگیری ولی هرچی جلو تر میره انگار هم انگیزه هه کم تر میشه ... تصمیما هم یه ماه عسل دارن که تموم میشه :دی
خب خیلی منطقیه دیگه نیست؟! وقتایی که این حالتو حس میکنی بدون داره روند طبیعیشو میره.
باید اجتماعی بود و ازش استفاده کرد
یه سری کارا هستن که تنهایی نمیشه! نمیشه!
غصه گذشته رو نخور :) عبرت بگیر فقط
میخوام برای این کاره بجنگم!
فردا مجددا" تلاش خواهم کرد
وقتی یه آرزویی میکنی زندگی تورو به همون سمت میبره. ولی از راه هایی که انتظارشو نداری!
My False Belifs Which Had Always Prevented Me List:
I have to get enough sleep so that I could perfom at my acme .. !
شونه خالی کردن و نرفتن بهتر از رفتن و خراب کردنه ...
There should be a reason for me to feel awesome!
 
 
what preventrd U ?
از لاک خودت بیای بیرون !
میخوای اوضا ایده آل باشه تا شروع کنه.
من به اندازه کافی خوب نیستم
ترس از این که نکنه نتونم
 
آقای رابینز سلام. یکبار دیگه فقط شنیدن حرفات و گرفتن انرژیت باعث شد من باز بخوام تلاش کنم... مرسی. سیگاری که تو دستم نصفه روشن بود رو خاموش کردم. فقط تصمیم گرفتم ترس از نتونستن رو بذارم کنار. و بدون ترس سعی کنم یبار دیگه بتونم. مهم مسیره و نه مقصد... من میتونم همین امروز مسیری که میخوام رو پیش بگیرم... و این کارو میکنم.
  • آقای مربّع

گربه، میز، مشورت؟

جمعه, ۹ تیر ۱۳۹۶، ۰۱:۲۶ ق.ظ

نشستم دارم از تو دوربین مداربسته گربه‌ای که داره تو کوچه‌ها قدم میزنه رو دنبال میکنم.

اینروزا هرکس و هر چیزیو که میبینم به خودم میگم کاش جای اون بودم مثلا الان به خودم میگفتم کاش گربه بودم! لعنتی چقد بیخیال داره قدم میزنه و تنها چیزی که الان براش مهمه اینه که امشبو چجوری صب کنه؟ اصن انگار دلم بودن تو قالب هرچیزی رو میخواد جز خودم. خندم میگیره یادم میاد یبار حتی دلم میخواست میز باشم :)) توجیحمم این بود که خب فقط هست دیگه یجاست و کارشم مشخصه.

نمیدونستم اینهمه فرار و بیقراری از کجا میاد تا همین دیشب که فهمیدم باید شروع کنم به اول بخشیدن و دوم دوست داشتن خودم. که دست از لجبازی بردارم و بتونم دوباره "کاری بکنم".

ولی خب فیلم هندی که نیستش که! بخواد همین که من مشکلو پیدا میکنم مثلا چشام یه برقی بزنه اشک سرازیر بشه و من عاشق خودم بشم :)) فرداشم 5 صب از تخت بپرم بیرون و پس از ورزش صبحگاهی و صرف آب پرتقال شروع کنم دنیارو تغییر بدم! نه آقا جان.

وقتی میام تو ذهنم رو این تمرکز کنم که باید خودمو ببخشم، فقط یه صدا میگه:

همم

باید ببخشم خودمو

باید ببخشم خودمو

باید آشتی کنم با خودم..

دلخوریامو بذارم کنار.

اینارو که خودمم میدونم چرا فقط صورت مساله تکرار میشه؟

مثکه به این سادگیا هم نیست. هربار یاد یه سری چیزا میفتم سراسر خشم و ناامیدی میشم از خودم و دوباره از اول.

شاید باید "کوتاه بیای" ینی فقط یه فرصت بدی انگار وثیقه میذاری! یه فرصت بدی که از زندان بیای بیرون و حالا میتونی دوباره هرچقدر کم هم که شده باعث افتخار و لبخند خودت بشی.

از همینجا شروع میشه.. کم کم و ریز ریز پیش میره تا بالاخره انقدر کمرنگ میشه که یه روز به خودت میای و میبینی خیلی وقته خودتو بخشیدی..

از اینجا به بعد دیگه زوره‌ها! بایدیه‌ها! با خودت قرار میذاری یه ماه یه هفته هرقدر که لازمه خودتو دوست داشته باشیا.. تو این مدت هم واقعا و با تمام وجود باید پای عهدت وایسی. یادت نره کوتاه اومدی و هرقدر موقت بخشیدی..

-------------------

نمیدونم چند نفر اینجارو میخونن.. ناشناس هم که شده دوست دارم نظرتونو تحت عنوان مشورت بدونم.


  • آقای مربّع

درفت‌های قدیمی - خرداد 96 - 5

چهارشنبه, ۷ تیر ۱۳۹۶، ۰۹:۵۳ ب.ظ

نمیخوای از یجا شروع کنی؟

بالاخره که باید انجامش بدی.


تصمیم اول : میخوای کاری واسه خودت کنی یا نه؟

تصمیم دوم تو 6 ماه آینده میخوام چیکار کنم و تهش به چیا برسم؟

- برم سر کار یا نه؟

تصمیم سوم: واسه رسیدن به اینا از کجا شروع کنم؟

تصمیم چهارم: از کجا معلوم که پای تصمیما بدونم وقتی که شرایط سخت شد؟

  • آقای مربّع

خود!

چهارشنبه, ۷ تیر ۱۳۹۶، ۰۸:۴۴ ب.ظ
چرا نمیتونم بفهمم چمه؟
ناامیدم؟نه نیستم ! اتفاقا منتظر اون لحظم! چشامو میبندم تصورش میکنم. شدنیه! رسیدنیه!داشتنیه.. :)
پس چی؟ ناراحتم؟ مگه میشه نباشیم؟ هرآدمی ته صندوق خاطراتش که بگرده چیزایی پیدا میکنه که عمیقا قلبشو فشار میده ولی وقتی نگاه میکنم میبینم شادیام خیلی بیشترن..
نه این نیست.
شروع کردم به گشتن و گشتن و گشتن. همه‌ی حسا همه‌ی احتمالاتی که میتونه ینفرو خشک کنه.
همیشه کنجکاو بودم بدونم آدما یا اصن خودم چرا کارایی که میکنیم رو میکنیم؟
چی مارو به "اینجوری بودن" وا میداره؟
نا امیدم؟
خشمگینم؟
ناراحتم؟
دلخورم؟
دلشکسته ام؟
هزاران حس مختلف... حتی نمیدونستم باید دنبال یکی از این جوابا باشم یا مجموعه ای از اونا؟
رفتم زیر آب.. چشمامو باز کردم نفس نمیکشیدم و چشمام میسوخت. از زیر آب نوری که بیرونه رو نگاه میکردم.
میخواستم انقددر نفسمو نگه دارم تا بتونم بفهمم چمه ؟
اولین جوابی که به خودم دادم این بود که گرفتار یجور لجبازی با خودم شدم.
انگار درونم به دوبخش یا حداقل دوبخش تقسیم شده که با همدیگه در تعارضن.. 
نه! در تخاصمن.
این حال اونو میگیره.. اون حال اینو میگیره.
نه حتی اینم نیست.. انگار یکیشون همیشه داره اون یکی رو سرزنش میکنه.
و با تحقیر کردن تنبیهش میکنه... تحقیر و کنایه.
انگار یه دومی‌ای هست که سراسر انتظاره... و تمام نشدنهای منو تمام شکستارو از چشم اولی میبینه.. و فقط میخواد حالشو بگیره.
ته دلش بدشو نمیخواد.. اونقدرام بیرحم نیست. دیدی یه وقتایی میخوای با یه سیلی یه نفرو به خودش بیاری؟
یا میخوای نشونش بدی غرق شدن چطوریه؟
دیدی گاهی انقدر ناراحتی که نمیدونی چیکار کنی؟ میخوای یجا خالی کنی..کی بهتر از خودت؟
حالا میفهمم..
من خیلی وقته از خودم دلخورم، ناراحتم، عصبانیم، حرصیم ... هرچی که بگی هستم.
من از خودم!
من از خودم غمگینم... من نمیدونم با خودم چیکار کنم..؟
الانم همینکه تا اینجا پیش اومدم خیلی خوشحالم :) یه لبخند رو لبمه ولی از اینجا به بعدشو نمیدونم.
باید بگردم ریشه‌ی همه‌ی این نشدن‌ها رو پیدا کنم و دونه دونه جبرانشون کنم؟
باید جبرانی درکار باشه اصن؟ باید دنبال توجیح باشم و ببینم دلیل این همه قصوری که متوجه خودم میدونم چی بوده؟
شاید باید کمتر سخت بگیرم.. و انقدر از خودم انتظار نداشته باشم؟ تقصیر؟ کی گفته تقصیر؟..
نمیدونم!
شایدم... به سادگی فقط باید ببخشم؟
ببخشم و شروع کنم به دوست داشتن خودم..

همیشه میگفتم نمیشه بخوای اول موفق بشی که بعدش بخوای خوب باشی! اتفاقا برعکس اول باید "حالت" خوب باشه تا بتونی! تا موفق بشی..
فکر کنم الان میتونم کاملترش کنم و بگم،
قبل از هرچیز باید خودتو دوست داشته باشی تا بتونی خوب باشی... بلکه موفق بشی : )

حالا میفهمم چرا گفت: باید خودتو دوست داشته باشی تا واسش تلاش کنی،  وگرنه اهمیتی نداره که چه بلایی سرش میاد.
ولی خودتو ببخش.
اگه از بالا نگاه کنی، بیشتر از هرچیزی لیاقتشو داری که بتونی مطمئن باشی آدم خوبی بودی.
نه دلی شکوندی.. و نه بد کسیو خواستی..
همیشه دنبال این بودم که ارزشهای زندگیمو بتونم لیست کنم.
فکر کنم بد نباشه اگه بگم میخوام جوری زندگی کنم که همیشه بتونم خودمو دوست داشته باشم.
که لیاقتشو داشته باشم.
آدم که خودشو ببخشه دیگه بهونه‌ِی آب از سر گذشتن.. یا چه فایده و تهش که چی نداره. تو میمونی و دل خودت.
اصلا شاید آدم تا خودشو دوست نداشته باشه نتونه بقیه‌رو اونجور که باید دوست بداره.
میخوام خودمو ببخشم..
نه واسه این شکستای اخیر..  قضیه خیلی قدیمی تره واسم.
نمیدونم از کی شروع شد و فکر نمیکنم دیگه اینقدر ریز شدن تو خودم ارزشی داشته باشه، وقتی فهمیدم که میخوام یبار واسه همیشه خودمو ببخشم و خیلی چیزارو خیلی سنگینی‌هارو بریزم دور.
راستی حال خوب لزوما به معنی شاد بودن نیست.. حال خوبی تو سبک بودنه. تو اینه که از اولش و توی تمام طول مسیر و حتی اون آخر مستقل از این که به مقصد رسیدی یا نه، خودتو دوست داشته باشی.
به نظر من حال خوبی ینی این.. اینه که بهت امید میده که تلاش کنی، که تلاشت حالتو خوب کنه و بالاخره هرقدرهم بالاوپایین داشته باشه وقتی میشه که نتیجه‌ی همه‌ی این ادامه دادنارو توی آدمی که بهش تبدیل شدی میبینی. اونجاس که میفهمی موفقیت توی مسیرمونه، و نه مقصد. 
که سبک باشی، که عاشق باشی، که تلاش کنی و امید داشته باشی ..
به امید یه شروع : )

  • آقای مربّع

آخیش : )

سه شنبه, ۶ تیر ۱۳۹۶، ۰۸:۴۹ ب.ظ

آخیش : )

  • آقای مربّع

همم

سه شنبه, ۶ تیر ۱۳۹۶، ۰۲:۰۵ ق.ظ
نشستم دارم اینجارو از اول میخونم..
همم...
همم....
  • آقای مربّع

تیر 96 -2

يكشنبه, ۴ تیر ۱۳۹۶، ۰۱:۳۲ ق.ظ

- گند زدم.. حتی نمیتونم/نمیخوام خودمو ببخششم

انگار لایق نمیدونم

- باید ببخشی ،خودت گند زدی کسی به جز خودت نمی تونه درستش کنه،

ببخش تا بخشوده شوی ، اول از خودت باید شروع کنی 

شاید اگر اینجا اینجوری نمی شد جای بدتری خیلی بزرگتر گند میزدی که راه برگشت نداشت

همه لایق هستیم بخشیده شیم ،

میدونی شعار نمی دم، یه فرصت بده آشتی کن ، خودتو جمع کن

تو می تونی درستش کنی، از اول مهم نیست چقدر خراب کردی ،دوباره بساز ،

مجبوری  که بسازی ،

- اوهوم... واسه شروع.. پیشنهادی داری؟

- واسه شروع یک هفته دوست داشتن شخصی اجباری

آشتی :))

واسه خودت کادو بخر از دلت در بیار

بعد ببین کجا بیشتر گند زدی ،سعی کن پاک کنی کنار بزنی تغییر بدی

قدم به قدم میری جلو دوباره در ها یواش یواش باز میشن


To Be Continued...




  • آقای مربّع

تیر 96 - 1

شنبه, ۳ تیر ۱۳۹۶، ۰۳:۳۸ ق.ظ

آدمی باید از کم خوابیدن و صبح زود بیدار شدن حرف بزنه که کار واسه انجام دادن داشته باشه. به نظر من همین که به این موضوع ساده توجه کنی خیلی کارارو میتونه هندل کنه. شاید باید یه جور دیگه به قضیه نگاه کنی یه جور دیگه برنامه ریزی کنی. شاید قبل این که سرتو بذاری روی بالش و مثلا تصمیم میگیری فلان ساعت بیدار بشی باید بتونی تصور کنی که قراره چیکار کنی با این بیدار شدنه.
شاید...شاید ها این که ته روز بخوای فرداتو به شکل ساعتی حدودی برنامه ریزی کنی تفاوتی ایجاد که اثراتش تکان‌دهنده باشه.
فوری فوری بیا تصمیم بگیریم. تا وقتی تصمیم نگیری و اقلا یه قدم هرچند کوچیک به خاطرش برنداری عملا تغییری رخ نداده.
یه سوال جدی. خیلی جدی! چرا نوفپ و نو اسموک؟! خب یبار دیگه حیله گر بودن ذهن بهم ثابت شد. درسته که اینا واااقعا سوالهام بودن ولی خوشبختانه جواب همرو نوشتم توی همین داک هست. با یه نگاه یادم اومد. مرسی : )
اوکی اصن دیر بیدار شو ولی شبش که تا دیروقت بیدار بودی مشغول چه کاری بودی؟
سلام خوبی؟ ببین یکم میخوام حرف بزنم...
مستقل از رفتن یا موندن.... مستقل از قسمت و تقدیر... مستقل از وجود معنی واسه زندگی...بالاخره یه سری چیزا هست.. که باید درستشون کنم. بالاخره باید تصمیم بگیرم و عمل کنم... و سختی بکشم.
نمیخوام بی انگیزه و دلون باشم... و خوب میدونم چی یا بهتر بگم... چیا منو اینجوری بی انگیزه و شل میکنن... 

 

ته تهش اون اتفاقی واسه آدما میفته که بهش باور دارن..

 

مثل جادو میمونه. یجور جادو که فقط با پذیفرتنش یا بهتر بگم، به محض پذیرفتنش برات واقعی میشه. انگار امضاش میکنی.
 
میدونم ادعای بزرگیه ولی یجور فلسفس که به نظر توش هیچ باختی نیست... همون فلسفه‌ای که عدل دنیارو به هم ریخته... 
آدما طبق باورشون عمل میکنن... اگه ببرن راضی از دنیا میرن. اگه ببازن به عملشون دلخوشن..
آدما به باوراشون عمل نمیکنن.. مگه میشه عمل نکنن؟... مگه میشه آدم از درستی چیزی اطمینان داشته باشه و بهش عمل نکنه؟ نکته همین جاست... اطمینان.
آدمایی که به باوراشون عمل نمیکنن اون اطمینانو ندارن.. شک مثل عفونت میمونه کم‌کم همه‌جا رو میگیره.
من شک دارم... واسه همینه که شاید هیچوقت نمیتونم روی خط مستقیم حرکت کنم.
ینی تو این عالم هیچ چیزی نیست که من بهش شک نداشته باشم؟...
 
  • آقای مربّع

گزینه طور

پنجشنبه, ۱ تیر ۱۳۹۶، ۰۲:۴۳ ق.ظ

سلام تابستون جان خیلی چاکریم :)

بهههههههترین فصلیی بخدا

عاشقتم!


-----

چندا چیز اخیرا بهش فکر کردم گزینه طور میگم.

- وقتی کسی پیداش نیست ازش دلخور نشید یا چس نکنید شاید اتفاقا حالش خوب نیست و خودش بگامگاس. ینی این  اخلاقو بذارید کنار که اگه از کسی بیخبرید فکر و خیال کنید و شمام بخواید چس کنید. یه قدم بردارید گوشیو بردارید یه تکستی بدید.

- یه همچین روحیه‌ای که هربار که شکست میخوری اتتتتفاقا بهتر و محکم‌تر شروع کنی!

هدفت باید بترسونتت باید لرزه به اندامت بندازه. هدفت باید ضربان قلبتو تندتر کنه...

-  The Secret is Moving Your Body not Listening to Your Mind !

که هر روز واسه روز بعدت برنامه ریزی کنی توی یه دفترچه کوچولو : ) 

- اگه هرروز فقط یک درصد بهتر بشی، آخر سال خب 365 درصد بهتر شدی..

- و اتفاقاتی که باعث شده بزرگترین ارزشهای زندگیمو پیدا کنم. منی که فکر میکردم اصول و ارزشهای کمی دارم..

  • آقای مربّع