آقای مربّع

سلا....م : )

آقای مربّع

سلا....م : )

آقای مربّع
بایگانی

۸ مطلب در آذر ۱۳۹۷ ثبت شده است

بچ پرّو

يكشنبه, ۲۵ آذر ۱۳۹۷، ۰۱:۱۹ ب.ظ

مگه جز اینه که یادگیری یا با آزمون‌وخطا اتفاق میفته،

یا با استفاده‌ از تجربه‌های بقیه و مدل‌کردنشون؟


باید بچه پررو باشی.

  • آقای مربّع

پودی کو؟

چهارشنبه, ۲۱ آذر ۱۳۹۷، ۱۲:۰۳ ب.ظ

واسه کنفرانس اومدم یه شهری جنوب آمریکا، ایالت تنسی.

با شهر خودم خیلی فرق داره، مردم عمدتا سفیدپوست امریکایی با تیپای گاوچرون طور. خیابونای پر زری‌وبرق و یه عالمه بار و رستوران و اجراهای زنده.

انگار این شهر تو ستا چیز خلاصه میشه واسشون گوشت، آبجو و دختراش.


بازم از خودم میپرسم من چرا اینجای دنیام؟ 

هرچی جاهایی که میرم و میبینم بیشتر میشن، بیشتر گیج میشم.

ایننن همه آدم و این همه روش زندگی،

هیچکدوم کامل نیست، هیچکدوم آسون به دست نیمده و هرکدوم یه جذابیتایی داره.


دقت کردی توی هیچ‌چیز -خیلی خوب- نیستیم؟

شمارو نمیدونم؛ خودمو میگم. خیلی رو اعصابمه.

الان تنهاچیزی که حالمو جا میاره اینه که بشینم با خیام یه چای بخورم و گپ برنم ببینم بالاخره از آمدن و رفتن ما سودی کو؟

  • آقای مربّع

کارمند

سه شنبه, ۲۰ آذر ۱۳۹۷، ۰۲:۲۵ ق.ظ

شت هیچوقت اینجوری بهش فکر نکرده بودم!

من الآن یه کارمندم!

  • آقای مربّع

BG

دوشنبه, ۱۲ آذر ۱۳۹۷، ۰۵:۴۶ ق.ظ

من چرا همیشه‌ی خدا در حال تغییرم؟

- نمیفهمم، ینی دارم رشد میکنم؟

- انصافا پیداکردن دوتا تار موی سفید بهت‌زدم کرد.

- هرکی مارو دوست داشت و پیشش از غمامون گفتیم، رفت. انگار تا وقتی که حاشونو خوب میکنی دوست دارن.

- بهم گفتن فلانی مرد، گفتم راحت شد. 

  • آقای مربّع

True

جمعه, ۹ آذر ۱۳۹۷، ۱۰:۰۸ ق.ظ

  • آقای مربّع

سیاست

چهارشنبه, ۷ آذر ۱۳۹۷، ۰۹:۳۴ ق.ظ

یه سیاستِ ساده اینه که تمامِ زورتو بزنی.

اگه شد، که خوش‌بحالت.

اگه نشد، 

با عقلِ اون موقت بهترین کاری که میشدو کردی.

  • آقای مربّع

دلِ ناراضی

سه شنبه, ۶ آذر ۱۳۹۷، ۰۴:۰۰ ق.ظ

دله دیگه.

دل بهترین راهنماس، کج بری بهت تلنگر میزنه، راست‌ بری تشویقت میکنه.


همش دله. 

خوب باشی دله، بد باشی دله، 

تو اوج بدبختی، دله بگه خوب باش خوبی و برعکس کافیه دله نخواد باهات راه بیاد.. باید راضیش کنی.


چجوری راضیت کنم...؟

خیلی فکر میکنم که اینجور وقتا چه هدیه‌ای میتونم بهت بدم.

آخه میدونی؟ ترجیح میدم با هم دوست باشیم تا این که همدیگه‌رو مجبور به کاری کنیم.


از اینا اصلا درگذر،

میخوام بهت حق بدم! تو هم میتونی مثل دلای همه‌ی آدمای دیگه گاهی بگیری، گاهی ناز کنی و گاهی بازیگوشی کنی. جلوی تورو که نمیتونم بگیرم، نمیخوام‌هم بگیرم.

همیشه هم سعی میکردم یکم از برنامه‌هام جلو باشم که اگه یه‌روز بهم نیاز داشتی بتونم حسابی هوای تورو داشته باشم.

حالا تو بهم بگو،

این‌بار چجوری راضیت کنم؟

تازه فهمیدم رفیق‌بودن باهات چقدر خوبه! من هواتو دارم، تو هوامو داری،

وقتایی که نیاز دارم همیشه تشویقم میکنی، بهم انرژی میدی و همین باعث میشه حتی بیشتر تلاش کنم.

میخواستم بهت بگم که ما چاکرِ شما هم هستیم،

اتفاقا امروزی که گرفته و غمگینی منم از همه‌جا مرخصی میگیرم که فقط کنارت باشم و بهت گوش کنم چون میدونم هیچوقت بهم دروغ نمیگی.

اگه الآن نتونم کنارت باشم، حتی اگه تو هم به خاطر من کوتاه بیای و به روی خودت نیاری این همیشه یه گوشه میمونه، از بین که نمیره که.

من میدونم اگه هواتو داشته باشم، اگه دوسِت داشته باشم تو هم هوامو داری.

الانم میدونم که باید حسابی به حرفت گوش کنم.

پس بهم بگو،

از چی گرفتی؟

چجوری راضیت کنم...؟

.

.


  • آقای مربّع

روز شکرگزاری

پنجشنبه, ۱ آذر ۱۳۹۷، ۰۹:۱۶ ب.ظ
طلب.. !

تاحالا طلب کردی؟  
من که بهش اعتقاد پیدا کردم. 

-----
دیدی بعضی آدما خیلی خالص به نظر میان؟
این آدما وقتی میخندن واقعا فقط دارن میخندن، وقتی عشق می‌ورزن واقعا با تمام وجودشون عشق می‌ورزن و وقتی لذت میبرن واقعا ارزشِ لحظه رو توی همون لحظه پیدا میکنن.
واسه من خیلی طول کشید که پیشِ خودم بهش اعتراف کنم .. که هِی! من اونقدرا هم که باید خالص نیستم.

خیلی واسم دغدغه شده بود که بتونم یه ورژنِ قشنگی از خودم باشم، وقتی متعهد شدم که فکرامو توی زندگیم به نمایش بذارم قضیه جدی شد. وقتی موشِ آزمایشگاهیِ خودت میشی باید حواست به آزمایشت جمع باشه.

نباید از کوبیدن و از نو ساختن بترسی، توی هر سنی که میخوای باش و واسه‌ساختنِ‌ چیزی که باید خراب‌شه هم هرقدر میخوای زحمت کشیده باش. وقتی میدونی یه چیزی کجه باید درستش کنی.
وقتی میخوای خالص باشی، باید جرئت کنی واقعی باشی،
و برای اون هم باید جرئت کنی خودت باشی.
که بتونی خودِ خالصِ واقعیت باشی.

منظورم از خالص بودن اینه که دروازه‌های انرژیت تا بیشترین حد ممکن باز باشن،
روحت تا جای ممکن زلال و بدونِ فیتر باشه، بعضیا بهش میگن عاشقی ولی به نظر من اگر هم عاشقی باشه از اون عشقاییه که توش اصلا معشوق مهم‌نیست.
از اون عشقایی که فقط -عاشق- مفهوم داره و بس.

حالا شاید بگی اصن این حرفا چیه و چی شد که فکرت رفته سمت این حرفا؟
چون آدمایی رو دیدم که حسابی خودشونو تصفیه کردن.
به چشم دیدم، باهاشون دست‌دادم، باهاشون وقت گذروندم.
کنارشون بهترین‌ها و نا‌ب‌ترین‌هارو تجربه کردم،
دیدم که این آدما زندگی رو توی یه سطح و levelِ دیگه‌ای دارن زندگی میکنن.
دیدم کنار همه‌ی چیزهایی که توی زندگی میشه خواست، دوتا مفهومِ دیگه هم هستن که واسه‌ من خیلی خواستنین. یکی -ناب- بودن و یکی -خالص- بودن.
حتی نمیدونم از کجا باید شروع کنم،
ولی مطمئنم کم‌کم دستم میاد و یادش میگیرم.

عکس:
همین الان تو فرودگاه!
به سوی تعطیلاتِ شکرگزاری با آدمایی که تازه قراره بشناسمشون !



  • آقای مربّع