آقای مربّع

سلا....م : )

آقای مربّع

سلا....م : )

آقای مربّع
بایگانی

مشکل

شنبه, ۲۲ شهریور ۱۳۹۹، ۰۷:۰۳ ب.ظ

 

- هرچقد واسش وقت بذاری همونقد طول میکشه.

- کاملا میارزه که اول کار حسابی وقت بذاری و چم و خم کارو یاد بگیری. بیس مهم‌ترین قسمتِ کاره.

- بهش گفتم بعد این تابستون دیگه چیزی -مشکل- نیست. اینا که مشکل(problem) محسوب نمیشن.. صرفا کارایین که سختن.

- کاش میشد تابستونِ ۲۰۲۰ رو از زندگیم پاک میکردم..

- بهش میگفتم واقعا حیرت میکنم از کارایی که توی این ۲سال - ۲سال‌و‌نیم کردم... تازه ۷-۸ ماهشو اقلا درگیر اعتیاد بودم و عملا -نبودم-.

 

  • آقای مربّع

p][

شنبه, ۱۵ شهریور ۱۳۹۹، ۰۵:۳۶ ق.ظ

دلم تنگ شده..

  • آقای مربّع

Az Avval

يكشنبه, ۹ شهریور ۱۳۹۹، ۱۲:۲۹ ق.ظ
  • آقای مربّع

Hidden in your brain

پنجشنبه, ۶ شهریور ۱۳۹۹، ۰۷:۱۱ ب.ظ

خیلی سخت بود برگشتن.

ایندفه حتی از نظر جسمی هم سخت بود. 

هر روز تهوع، لرزیدن زیر پتو تو چله‌ی تابستون، بی‌خوابی، ضعف و ضعف و ضعف.

تنهایی که نمیتونستم. یه عزیزی اومد پیشم یه‌هفته موند، هر لحظه کنارم بود. تقریبا هرروز توی بغلش گریه میکردم.

هم از ضعف هم از غم. هنوز خیلی ضعیفم.. ولی چند شب گذشته رفتم شروع کردم به دوییدن دوباره. اول ۹ دیقه بعد ۱۰ دیقه... آره از اول. از صفر.

 

الان که حالم بهتره، قشنگ‌تر میتونم ببینم. بعضی‌ چیزا هم آنپاز شدن. هنوز میتونم درستش کنم. به هر جون‌کندنی.

یکی بهم گفت این که نمیتونی خودتو ببخشی همین ذهنته که میخواد دلیلی داشته باشه برای ادامه‌ به اشتباه. توی مغزت قایم شده. یه وقتایی یه جمله میشنوی که کلید توی ذهنتو میزنه. واسه من این بود.

 

خلاصه که الانم خودمو مجبور کردم بنویسم. از اول دارم شروع میکنم.. 

  • آقای مربّع

مفهوم

چهارشنبه, ۲۹ مرداد ۱۳۹۹، ۰۴:۵۴ ق.ظ

پسرک جدی‌جدی میخواست خودشو بکشه. تو فیلما زیاد میگن نه؟ 

مینویسم بدون این که بدونم چرا مینویسم.

داییم هم خودکشی کرده بود. با تفنگ. اون تا ۲۹سالگی کشوند خودشو.

بچه‌تر که بودم، اولین باری که افسردگی‌رو تجربه میکردم واسم سوال بود ینی من تا ۲۹ میکشم؟

چندهفتس که دارم دنبال راه مناسبش میگردم. باورت نمیشه یه سایت پیدا کردم که هرچی که باید بدونیو بهت میگه.

این که چقدر طول میکشه تا -مرگ- اتفاق بیفته. این که هر روش چقدر درد داره. اوایل فکر میکردم مگه درد مهمه؟ طرف میخواد خودشو خلاص کنه دیگه درد چیه.

آره حاجی مهمه.. آدمی که فقط میخواد بره تحمل همون‌درد فیزیکیو هم نداره. اگه داشت که یه روز بیشتر میجنگید نه؟

خیلی گشتم که چجوری میتونم تفنگ بخرم، میتونم هم. اینجا آسونه فقط یکم دوندگی داره ولی مشکلش کثیف‌کاری‌ایه که میمونه. نمیگم واسم مهمه واقعا هم نیست.

بالای اتاقم لوله‌های محکمی کشیده شده، واسه سیستم ضد حریقه. باب طناب داره. دار زدن اولش سخته بعدش که اکسیژن بهت نمیرسه یه حس بی‌هوشی بهت دست میده. تازه اگه درست انجام بدی و وسطش پشیمون شی هم راه برگشت نداره. اینش خوبه. 

ولی بهترین روشو پیدا کردم. یه عالم قرص خواب میخوری، یه کیسه‌ی بزرگ میکشی رو سرت و دور گردنت کیپ میکنی. دراز میکشی تا خوابت ببره.

کیسه باید محکم باشه. هوای توش تا یه نیم‌ساعتی زنده نگهت میداره، اونقدری که قرصا اثر کنن و خوابت ببره. مرگ آرومی محسوب میشه و بدون درد.

افقط باید مطمئن باشی که تا چند ساعتی کسی پیدات نمیکنه.

 

امیدوارم همونجور که فکر میکنم بعدش -هیچی- نباشه. نباشم.

منی که لیاقتِ بودن ندارم. باز دمش گرم اون تا ۲۹ کشوند خودشو.

 

ازم میپرسه میدونی چندنفرو بگا میدی با این تصمیمت؟

میگم میدونم. واسم مهم نیست.

شااید اگه یادداشتی بذارم بتونن درک کنن؟ چجوری میتونم عمق دردمو تو یادداشت بگم؟

نه. بدونِ هیچی. بدون هیچ فکری فقط میخوام نباشم. 

هنوز نمیخوام عجله کنم. نمیدونم چند هفته یا روز دیگه میخوام صبر کنم. ولی حاجی خونواده به فاک میرن... من نیستم که ببینم. در اوجِ خودخواهی.

هنوز فکر میکنم تفنگ شاید بهتر باشه؟ گان‌شو بعدی که راحت میتونم تفنگ بخرم چند هفته دیگس.. خیلی دیره. کاش الان یه تفنگ داشتم کاش اقلا همیشه تو کشوی میزم بود که خیالم راحت بود.سریع ترین مرگ رو شاتگان داره اگه به قلب شلیک کنی حدود ۱-۲ دقیقه طول میکشه ولی دردش خیلیه. اگه به مغز شلیک کنی، تا ۴-۵ دقیقه هنوز هستی ولی درد دیگه مفهومی نداره. 

فکر خودکشی بهم آرامش میده. همین که آپشنش همیشه هست. دنیا به قدری سیاهه واسم که کلمات واسم معنی ندارن. امید؟ شادی؟ انگار هیچوقت نمیدونستم ینی چی.

حاجی من دیگه نمیکشم 

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۲۹ مرداد ۹۹ ، ۰۴:۵۴
  • آقای مربّع

لج

چهارشنبه, ۲۹ مرداد ۱۳۹۹، ۰۴:۱۹ ق.ظ

بالاخره که باید بنویسی..

بالاخره که باید پشت‌سر بذاری. 

نمیخوای؟ ایندفه واقعا نمیخوای؟

که به خودت نشون بدی دیگه تحمل نمیکنی؟

تحمل.

 

انگار دارم هر روز و هرساعت از خودم میپرسم چرا باید ادامه بدم.

قیافه پدرمادرم میخواد بیاد جلوم، فکرمو منحرف میکنم. 

بهش میگم گه خوردی که نمیخوای بلند شی.

لج میکنه میگه حالا میبینی.

  • آقای مربّع

غذای بی‌ادویه

سه شنبه, ۲۱ مرداد ۱۳۹۹، ۰۸:۲۰ ق.ظ

یه خط صاف. غذای بی‌ادویه. 

صبح بیدار شدنای ناخواسته

میگه شیش‌ماه فقط.

اگه بشه، چی میشه.

پلِ وحید، دست‌چپ

آنفاعک یورسلف

ریعلی؟

بگو فردارو کی دیده؟

ده سال دیگه چنین شبی

خواهرِ کارِن با شوهرش تو ماشین تو گاراژ با دود اگزوز ....

  • آقای مربّع

۳- منفی چهل

چهارشنبه, ۱ مرداد ۱۳۹۹، ۰۵:۵۴ ب.ظ
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۰۱ مرداد ۹۹ ، ۱۷:۵۴
  • آقای مربّع

۲- منفی ۴۱. فریاد از قعر

چهارشنبه, ۱ مرداد ۱۳۹۹، ۱۲:۱۱ ق.ظ

سلام.

صدا میپیچه یا نه؟

از عمیق‌ترین.. قعرترین جای زندگیم فریاد میزنم.

سلام.

 

من هنوز هستم. 

از این پایین... پر از درد.

 

  • آقای مربّع

۱- منفی ۳۷

جمعه, ۲۷ تیر ۱۳۹۹، ۰۶:۰۷ ب.ظ

دونه دونه درستش میکنیم نه؟ 

دوباره روزایی میان که حالِ خوبمو دو‌دستی گرفتم و میگم محاله دوباره از دستش بدم.

مثل بالارفتن از یه کوه بلنده که الآن از پایین دارم بهش نگاه میکنم..

دهنم مزه‌ی تلخِ تند میده و نفسم بالا نمیاد..

کمک.. به خودم داد میزنم: کمکک

  • آقای مربّع