آقای مربّع

سلا....م : )

آقای مربّع

سلا....م : )

آقای مربّع
بایگانی

Sat Jan 10 2019 - 16:52

شنبه, ۶ بهمن ۱۳۹۷، ۰۲:۱۲ ق.ظ



 

Sat Jan 10 2019 - 16:52

 

 بیا بهت بگم من چجوری فکر میکنم. 

بیا بهت بگم که حتی اگه شکست بخورم باز از جام بلند میشم،

بهت بگم تنها کاری کا باید بکنم اینه که ناامید نشم و ادامه بدم و تلاش کنم.

قسم میخورم تا پای جونم تلاش کنم،

تا جایی که مغز و بدنم میکشه تلاش کنم و حواسم‌هم حسابی به خودم باشه.

به خودم میدم از مواتع احتمالی سر راه نترسم، 

اگه اشتباهی کردم فقط ازش درس بگیرم.

به خودم قول میدم که یادم نره که آدما از اول همه‌چیزارو بلد نیستن، بلکه کم‌کم یاد میگیرن،

به خودم قول میدم خودمو دوست داشته باشم، بیشتر از هرچیزی.

به خودم قول میدم حالا که مسیرمو میشناسم، حالا که دارم هرروز بیشتر از دیروز خودمو بلد میشم،

هیچوقت کنار نکشم. هیچوقت به خودم شک نکنم.. مشکلاتو کوچیک ببیننم.

به خودم قول میدم قدر خودمو بدونم و حسابی حواسم به خودم باشه.

 

من اونیم که میخوام توی کارم اینقدر خوب باشم که همه بخوان من توی تیمشون باشم.

  • آقای مربّع

بازی

شنبه, ۶ بهمن ۱۳۹۷، ۰۱:۵۹ ق.ظ

گردنم بدجوری درد میکنه

نگران گردنمم.. اگه بخواد دیسک یا چیزی مثل اون باشه که خیلی بد میشه..

حاجی سلامتی واقعا مهم ترین چیز تو دنیاس.


لیست نگرانیا که تمومی نداره..، همیشه هم بهش فقط اضافه میشه.

ولی اینا همش جزوی از مسیره،

اتفاقا باید هم باشه.

بازی، بازی روحیس

بازی ذهنه..

منم آمادم 💫

  • آقای مربّع

Thu Jan 10 2019 - 15:04

چهارشنبه, ۳ بهمن ۱۳۹۷، ۰۱:۴۸ ق.ظ

Thu Jan 10 2019 - 15:04

 

شاید باید زودتر اینجارو درستش میکردم. بگذریم.

حس میکنم قراره از دانشگاه اخراج شم. یه مایند‌ست منفی کسشر.

ذره‌ای اعتماد بنفس تو خودم نمیبینم.

خیلی خیلی ترسیدم و نمیخوام برگردم سر کارم. این روزا مث اسب علف میکشم و میخورم و هرچی خداروشکر که مواد سنگین‌تری دم دستم نیست. از سیگار دراومدم افتادم تو علف. دوباره صبا با نکبت بیدار میشم و علف میکشم و شوره میزنم و پرخوری میکنم.

این روزا باز زندگی نمیکنم ولی هنوز به خودم حق میدم.

ترم اول دوتا درس،‌ یکی A یکی A- تازه به نظر خودم با کلی زرنگ‌بازی.

کلی باشگاه رفتم که تا حد خوبی ریدم توش.

ولی خب نباید انتظار نجومی داشته باشم من تازه از اون حالتای کسشر درومدم.

و دوباره برگشتم توش :))

دیروز به یاسمن تکست دادم. اونم خوب نشده.

ماها مریضیم 

ماها از ایران مریضیم… این آدما نمیفهمن.

ده روز از سال نو گذشت من خیلی تو فاز سال نو و شروع و این حرفا نبودم و به خودم حق میدم با یکم تاخیر شرو کنم به سال نو بازی.

صدام خیلی خستس کلماتم خیلی داغونن ولی عزمم جزمه.

هنوزم آرزوهامو دارم. واسه بدترین چیزا‌هم آمادم. خیلی تغییر میخوام توی کیفیت زندگیم ایجاد کنم.

اگه فقط این قضیه‌ی TFبودنه و ددلاین فبریه به خیر بگذره.

چیزی که خیلی مهمه اینه که به محض رسیدن ورزشو شروع کنم.

 

توی سال جدید میخوام:

  • آزاد از سیگار باشم

  • آزاد از علف باشم

  • آزاد از داستان باشم

  • صورت لاغر و زیبا داشته باشم

  • شکمِ صاف و خط دار داشته باشم

  • صبح‌ها سحرخیز باشم.

  • سه‌تا مقاله چاپ کنم حداقل

  • برسم به ۷۶ کیلوگرم

  • بتونم نفسمو برسونم که ۵۰ دقیقه بدوم

  • از شبکه‌های اجتماعی آزاد شم.

  • شروع کنم واسه خودم آشپزی کن.

  • شروع کنم با پولم یه کارایی بکنم

  • بدنسازی یاد بگیرم و انجام بدم

  • عکاسی در بوستون!

  • یه سینه‌ی صاف و سپر داشته باشم

  • یکم دختربازی کن

  • قانونای قبل خوابی.

  • کنار گذاشتن گوشی موقع کار

  • دمپایی موقع کار

  • صبحا ۸:۳۰ خروج از خونه باشه

  • دوش آب سرد و باشگاه هر روز!

  • یادت باشه نذاری چیزی به ددلاین برسه.

  • مقاله‌خوندنای بیشتر هفته‌ای ستا

  • جدی گرفتن مرور نوت‌های روزانه

  • یک ماه و نیم گذشته به بگایی گذشت. از جایی شروع شد که من شروع کرده بودم به خودم و به دلم بها دادن. اونم صفر و یکیه. فرهنگ موفق شدن صفر و یکیه باید دلت شیر باشه و رو به جلو بری. باید تو هم بلد باشی ریسک کنی و محکم باشی و البته محکم جلوه کنی. کم‌کم دارم با بازی‌های قدرت هم آشنا میشم و همه‌چیز واسم بیشتر منطقی به نظر میاد.

  • نباید به دلت رو بدی. باید محکم و متمرکز روی پیشرفت باشی مثل یه پیکان جهت دار!!!

  •  من از علف متنفرم!

  • تو وقتی میخوای یجا سرک بکشی دوست داری تا ته تا دسته بری توش. خب غلطه.

  • تفریح خوبیو انتخاب نکردی و جالبه که میبینی توش حالت خوب نیست

  • و باز ادامه اش میدی!

  • یادته چقد دلت قرص بود که میرفتی زیر دوش آب سرد؟

  • یادت‌نره که این‌بار از اینستاگرام آزادی

  • دارم شروع به این فکر میکنم که دل من درواقع مریضه. یه موجود مریضه و نباید بهش بها بدم. این همون ژن مریضس!

 

از این حرفا بگذریم.

سقوط ته نداره.

درست همونجور که صعود حد نداره.

Sky is the limit, huh?

ذهن تو و بعد از اون جسم تو با ارزش‌ترین دارایی‌هاتن.

فک کنم وقتشه به خودت بیای و بیدار شی.

شاهین.

لطفا.. بیشتر از این ضرر نزن.

 

شاهین. دراگ ته نداره ها!

علف میشه قارچ و ال‌اس‌دی ها.

میشه اسید و حشیش‌ها

میشه خیلی چیزا شاهین…

شاهین :)) تو قراره دکتر شی :))


 

میتونی به خودت ضربه‌نزنی و بیشتر عمر کنی..

شاهین به خودت بیا :( داری منو میترسونی.

چیکار کنم…. چه گلی به سرم بگیرم؟

 

زندگی‌ت دقیقا از الآن به بعد دو مسیر موازی میتونه پیش بگیره. باید هوشیار باشی خواهش میکنم.

نگاه کن به خودت. معتاد شدی :))

فاک من معتاد شدم… در شروع سال ۲۰۱۹ ببین حاجی خیلی حرفه‌ها.

 

یکم میگذره یکم دیگه خودمو چی میکنم. بیا یکم نفسای عمیق‌تر بکشیم.

 

چند ساعت میگذره انرژیم کمترین حده. حالم بده اومدم تو تخت. مهمونا رو عذرخواهی کردم و تا سرحد مرگ پرخوری و اومدم تو تخت.

تهوع!

دارم به خودکشی فکر میکنم، بدتر از اون که نمیشه؟ 

خونواده واسم کمرنگنر از همیشس. حس میکنم بالاخره آزادم که این کارو بکنم. با اقلا برم یه بلیط بگیرن به یجایی و فقط برم!

بدترین حالت اینه که راحت میشم.

از چی میترسونی منو؟

مهرزاد ، ببخش منو زود قضاوتت کردم.

——

هیچ

اصن هیچ چیزی تو دنیا ارزش ذلت‌کشیدن نداره.

خدایا این یبارو کمکم کن… به‌خیر بگذرم…

مینویسم که بدونم چرا.

تصمیمامو دارم بهت میگم.

مشکلو دارم میبینم، زنِ مریضو میشناسم..


 

ضعیف و رنجور افتادم توی تخت، این جوریه که الان واقعا هستم. شکم گنده و سنگینم بینیهای کیپم و نفس‌های سنگینم از دهنم باهث خشک‌تر شدنش میشه. بخاطر پرررخوری دارم میترکم.

 

=======================================================

  • آقای مربّع

بیشتر!

شنبه, ۲۹ دی ۱۳۹۷، ۱۰:۱۱ ب.ظ

خودم میدونم دارم عجله میکنم واسه رسیدن به چیزی که میخوام.

همینم شده دلیل تمام نارضایتی‌ها.

نارضایتی وقتیه که فاصلت از جایی که هستی با جایی که میخوای باشی خیلی زیاده، منظورم مکان  جغرافیایی نیست،  

من خییییییییییییییییییییییییییلی هنوز اول راهم. ولی تا دلت بخواد وقت دارم.

یه جاهیی اشتباه کردم، یه جاهایی هم گل کاشتم. یه جاهایی شانس آوردم یه جاهایی هم بخت باهام یار نبود. از کجا میخوای بفهمی که کجای کاری؟

از کجا میخوای بدونی که اگه یه جایی هم -نشد- تقصیر تو بوده یا نه؟

با تمام سلول‌های بدنم داره باورم میشه که آدمارو نمیشه با همدیگه مقایسه کرد، هیچ دو نفریو نمیتونی با هم مقایسه کنی.


جالبیش اینه که وقتی به این حرف فکر میکنیم اینجوری به نظر میاد که میخوایم کم‌کاری‌ها و شکستامونو تو جیح کنیم. ولی واقعا اگه بهش فکر کنی، اگه واقعا به این باور برسی که خودتو فقط باید با خودت مقایسه کنی، میبینی که اتفاقا چقدر پتانسیل و انرژی داری که هنوز کشفشون نکردی.


اگه واقعا فقط خودت بودی و خودت، اگه خودت تنها منبع مقایسه‌ای بودی که داشتی، به نظرت نمیتونستی بهتر از این باشی؟

تا کجا میتونی پیش بری راستی؟

من ۴.۵ ماهه که اومدم آمریکا و دکتری‌مو شروع کردم، همه فکر میکنن الان چقدر باید راضی باشم ولی به هیچ عنوان راضی که نیستم هیچ، خیلییییم ناراضیم.

با این که ترم اولم رو با معدل A تموم کردم، با این که خودمو تو باشگاه پاره کردم و بالاخره از شر اضافه‌وزن راحت شدم، با این که کلی دوست پیدا کردم و تو همین ۴ماه  ۴ تا سفر طولانی توی استیت‌های مختلف داشتم، تنها چیزی که توی خودم نمیبینم رضایته.


شاید باورت نشه اگه بگم میزان رضایتم حتی نسبت به زمانی که ایران بودم هم کمتره، شاید چون استاندارد‌هام بالاتر رفته یا شایدم چون تونستن‌رو بیشتر از همیشه باور کردم. ولی الان درخواستم فقط یه کلمس،


بیشتر !


  • آقای مربّع

شب‌بخیر

شنبه, ۲۹ دی ۱۳۹۷، ۰۷:۴۶ ق.ظ

از اون وقتاس که کلی حرف دارم و نمیدونم چی بگم.

واسه خودم دعا میکنم،

دعا میکنم بتونم توی این مسیر سخت، اونجوری که باید پیش‌برم و سربلند بیرون بیام.


بعضی وقتا که یاد آرزوهام میفتم، تنم میلرزه. شک میکنم که آیا من واقعا آمادم واسه این کار یا نه؟

چیزی که خیلی مهمه، اینه که خودت خودتو چجوری ببینی. واسه من خیلی بالا پایین داشته، وقتایی که خودم خودمو از موضع ضعف نگاه کردم، همون ضعف منو احاطه کرد , برعکس.

ترم اول تموم شد، کاملا هم موفقیت آمیز بود.. ترم جدید از چند روز دیگه شروع میشه و حسابی آمادم. باید تلاشمو بیشتر کنم و خسته‌نشم، درست و قشنگ زندگی کردن بیشتر از هرچیز به ظرافتی که واسه برنامه‌ی روز‌هات به خرج میدی بستگی داره. این که بدونی کجای روز باید یه استراحت کوتاه بگیری و خودتو به یه لیوان چایی دعوت کنی و کجای هفته پاتو تا آخر روی گاز فشار بدی. 


از یه تعطیلات طولانی برگشتم که هم خوش گذشت و هم بد. از نظر ذهنی حسابش کنی خیلی هم شبیه تعطیلات نبود از بس به خودم سخت میگرفتم. آخه ذهنم خیلی شلوغه..

آرزوهام خیلی بلندن و من جلوشون خودمو میبازم. توی درستی آرزوهام که شکی ندارم ولی به خودم تا دلت بخواد شک میکنم گاهی.. کیه که نکنه؟

سوال اینه که چقدر از وقتتو صرف فکر کردن کنی و چقدرشو صرف عمل‌کردن. 


امریکا بودن، عشق‌وحال کردن و خیلی چیزا دیگه واسم چیز جدیدی نیست. من خیلی راضیم از تمام دوره‌های زندگیم همیشه خداییش همه‌جا سرک کشیدم! خیلی وقتا حس کردم شاید یکم بزرگ‌تر از سنم بودم ولی همه‌ی اینا بودن که لازم بودن تا منو الان برسونن به اینجای کار. باید حتی قوی‌تر و محکم‌تر بشم.

میخوام بخوابم و فردا که بیدار میشم یه آدم قوی‌تر شده باشم.

هنوز اول راهم، کلی کار هست که باید انجام بدم.

واسه خودم.


شب‌بخیر



  • آقای مربّع

برف در بهشت

چهارشنبه, ۲۶ دی ۱۳۹۷، ۰۸:۰۷ ب.ظ

* تو بهشتم برف میاد؟

- بستگی داره.. شاید!

* مگه نباید اونجا هوا خوب باشه که همه‌چی خوب باشه و اینا؟

- اینور آب به اینی که تو میگی میگن biblical heaven  ینی اونی که تو انجیل ازش حرف میزنن.

* خب دیگه!

- آخه بهشت که به این چیزا نیست، بهشت جاییه که تو حالت خوب باشه. هرجایی حالت خوب باشه همونجا میشه بهشت.

* میگم اوستا؟ ماها چیکار کنیم حالمون خوب باشه؟ ماهم بریم تو بهشت؟

- به جسمت نگاه کن.

* مگه قدیما نمیگفتن دل و این حرفا؟ چطو یهو شد جسم؟

- آخه درون و بیرون همدیگه رو منعکس میکنن. انگار یه دیتا باس ۶۴‌بیتی به هم وصلشون میکنه. میدونی چیه؟ ناخودآگاه همون ۹۰٪ از کوه‌یخیه که توی اقیانوس شناوره و تو فقط ۱۰٪شو میبینی و فک میکنی آگاهی. جسمم بخشی از همون ۱۰٪ محسوب میشه ولی نه همش.

* ینی چی نه‌همش؟

- ینی وقتی به خودت نگاه کنی، به حالت چشمات به جوری که صبح‌ها از خواب بیدار میشی و به افتادگیِ شونه‌هات فقط میتونی بفهمی که کجای کاری. این که چجوری درستش کنی خودش یه چلنج دیگس.

* اوستا  ولی من میخوام برم تو بهشت...

- بگو میخوام برگردم به بهشت. به وقتایی که حالت از همیشه بهتر بوده.. واسه هرکسی یه‌جوریه.

* واسه تو چی؟ تو کیا تو بهشتی؟ خیلی دوست دارم بدونم.

- وقتایی که همه‌چیز یا اقلا چندتا از مهم‌تریناشون رو به جلو باشن. البته فکر نکن فهمیدنش راحت بود.. 

* ولی الان دیگه راهِ بهشتو یاد گرفتی مگه نه؟ ولی من میخوام عاشق باشم. میخوام تو بهشت‌هم عاشقی کنم!

- پس تو هم خیلی شجاعی!

* آخر نگفتی، بالاخره تو بهشتم میشه که برف بیاد؟

-  بهشتِ من که این آخر هفته حسابی قراره برفی باشه. 

  • آقای مربّع

چند‌تا یادداشت قدیمی

چهارشنبه, ۲۶ دی ۱۳۹۷، ۰۸:۰۷ ق.ظ

ذره‌ای ارزششو نداره که بخوای شور و نشاطی که میتونی هر لحظه داشته‌باشیو فدای یه سری چیزای زودگذر کنی.

-----------------------

بالاخره باید یجا تصمیم بگیری که خوب شی. خودت میدونی درباره چی دارم صحبت میکنم. من الان اونجای زندگیمم که میخوام خوب شم. میخوام به خودم اجازه بدم که رویاهای بزرگ داشته باشم... بهترین ورژن خودم باشم. همون آدمه که میکوبه و میشکنه و میره جلو باشم. همون آدمه که ایمان داره. گوش کن ببین چی میگم! ببین که درباره‌ی چی دارم حرف میزنم... درباره‌ی ایمان. درباره‌ی مفاهیمی که توی دلمون پذیرفتیمشون. وقتشه که خوب باشیم.

----------------------------


متمرکز، رو به جلو.


----------------------

بخصوص امشب که دیدم دارم سیگار میکشم بدون این که هییییییییچ لذتی ازش ببرم، فهمیدم چیه. مچشو گرفتم حاجی!!! این اون قسمتیه که دقیقا سالهاس در تلاشم شکستش بدم. همونی که باعث میشه بعد از اشتباه دومینو‌وار وارد اشتباهات بعدی بشم. همون که میخواد تنبیه‌کنه همون که نمیتونه -آسون شکست بخوره- بعد ایندفه خییییییییییلی واسم واضح بود. حاجی حس غروری بهم دست داد که قابل وصف نیست. از این که رفتارام واسم شفاف شدن. دقیقا به همین‌دلیله که سالهاس مینویسم و تحلیل میکنم همیشه دلم میخواست که گاهی اقلا بتونم دلیل کارایی که میکنم رو ینی رشته‌سیم‌هایی که به هم وصلن رو به تمام جزئیات و به وضوح ببینم. هیچکس نمیتونه ادعا کنه که همه‌ی رفتاراشو بلده... تا اونجا خیلی راحه اما مثلا دیدی که میدونی باید ورزش کنی ولی نمیکنی؟ یا میدونی باید چمیدونم... مسواک بزنی ولی نمیزنی؟ چیزایی به همین سادگی. یه عالم رشته‌سیمِ درهم‌تنیدس که فقط باید با پافشاری کشفشون کرد و من تازه اول راهم.

  • آقای مربّع

بالاخره فهمیدم چمه.

پنجشنبه, ۲۰ دی ۱۳۹۷، ۱۱:۵۸ ق.ظ

دلم تنگه ایرانه

دلم تنگه شیرازمه

دلم تنگ تهرانمه...

دلم تنگ اصفهانمه..

شمال تبریز جنوب...

دلم خیلی تنگه واسه آدما

رفقا

فامیلا


دارم جر میخورم!

دارم جرررررر میخورم


  • آقای مربّع

سرمایه ز کف

سه شنبه, ۱۸ دی ۱۳۹۷، ۱۲:۵۹ ق.ظ

- قمار میکنی یا زندگی؟

باید بازیکنِ حرفه‌ای تری باشی.

مثلا اول از همه باید بدونی که کی باید از بازی بکشی بیرون و کی ادامه بدی.

باید صبر داشته باشیم، شرایطو واقعی همونطوری که هست ببینیم.


زندگی چیزی نیست که خیلی بشه با بقیه مقایسش کرد.

- نباید اینقد از شاخه به شاخه پرید، باید متمرکز بود.

- باید باور داشت که اینا در نهایت یه جایی ذخیره میشه.. همه‌ی اینا.


میگن حقیقتِ امر اون چیزی میشه که تو از خودت باور داری. 

من هنوز خیلی نیاز به بزرگ‌شدن دارم. خیلی مونده تا این شاهین اون شاهینی که -باید- بشه.

چندوقت پیشا شروع کردم از همه‌ی دوستام پرسیدم چقدر از زندگیاتون راضی‌اید، از یک تا ده.

من مثلا آدمیم که هیچوقت چیزی اون وسطا نمیگم. یا حتی از این بگذریم، هیچوقت‌هم ۱۰ نمیدم به خودم. من هیچوقتِ خدا از خودم راضی نیستم انگار پسر.


سال نوی میلادی که واس ما نیست ولی خب کم‌کم باید بشه دیگه، نه؟


البته که اشتباه‌هاس که مارو میسازه.

من یه برگ سبز برنده دارم ینی به خیال خودم همیشه داشتم اونم کم‌سن‌وسال بودنمه و اونو هم کم‌کم دیگه ندارمش. هم هرچی سن میره بالاتر و هم هرچی سرمایت بیشتر میشه درست مثل قمار توی یه لحظه ممکنه همه‌چیزو از دست بدی.


افسوس که سرمایه ز کف بیرون شد

وز دست اجل بسی جگرها خون شد







  • آقای مربّع

یک از ده

يكشنبه, ۱۶ دی ۱۳۹۷، ۰۷:۱۵ ب.ظ

من تقریقا اصلا شبیهِ اونی که باید باشم نیستم.

نمیدونم دارم چیکار میکنم.

زندگی تو جاهایی که واسه تفریح بهشون سر میزنم با جایی که کار میکنم خیلی متفاوته. 

مردمی که دارن برای پوزیشن‌های خیلی محدودی رقابت میکنن رو باید ببینی.

تو آمریکا همه‌حرفه‌این توی یه کاری اقلا و این منو خیلی اذیت میکنه که من توی هیچ چیزی خوب نیستم.

  • آقای مربّع