آقای مربّع

سلا....م : )

آقای مربّع

سلا....م : )

آقای مربّع
بایگانی

چهار و نیم - گریگوری

چهارشنبه, ۱۳ اسفند ۱۳۹۳، ۰۲:۳۱ ب.ظ
- اگه از این پ.ر.ی.و.د.ی درومدم یکی از حرفایی به خودم خواهم زد اینه : یاد گرفتم هیچ ضعیفیو قضاوت نکنم.
- یه استاد داریم این آقا دقیقا" همون آدمیه که من نمیخوام باشم!
- رضا که جاوچلنج اول شد! :) کیییف کردم ! به خیلیا نشون داد : حقیقت نه به رنگ است و نه بو - نه به های است و نه هو !
-دکتر کوچولو که میگفت اینجور وقتا آدما فکر میکنن انگار که یه چیزی گم شده توشون و دیگه نمینونن خفن باشن.
- قبلنا دلم میخواست آدم علمی خفنی باشم و توی جاهای خفن مثل IPM یه پژوهشگر باشم... از نزدیک که به دستش آوردم خوب بودا خیییلی هم خوب بود ولی wasn't quite the one انگار... دلم خواسته رییس جمهور بشم. :دی
- هیچوقت فرق املت و نیمرو رو حفظ نمیشم!!
- یه صفحه رو باز کنی و توی هر خط یه جمله که با "من بهتر از اینم که..." شروع میشه بنویسی.
  • آقای مربّع

چهار - نرسیده به اصفهان

چهارشنبه, ۱۳ اسفند ۱۳۹۳، ۰۲:۱۴ ق.ظ
بدن به شدت مایل به نظمه :)
------
هیچوقت هوای تهرانو به تمیزی امروز ندیده بودم... یه باد خیلی خفیف داره میاد اما یه روزه که داره میاد... بادش پشتکار داره! اون همه آلودگی اون همه کثیفی به سادگی الان نیستن
شهر قشنگه آدما مهربون بودن امروز.
همین میدونی خودش چقدر امروز اینجارو جای بهتری کرده بود؟ این همه خنده رو دلا بود.

چیزای کوچیک تفاوتای بزرگ ایجاد میکنن
 
  • آقای مربّع

سه - G

دوشنبه, ۱۱ اسفند ۱۳۹۳، ۱۱:۱۹ ب.ظ
تو زندگیم هیچوقت انقدر پایین پرواز نکردم... آخه کیف پرواز به ارتفاع کمه.
بابا میگه تا وقتی پایین نیای نمیتونی سرعتتو حس کنی تا وقتی روی دریا خودتو تا مرز مماس شدن نبری یا بین کوه ها مانوور ندی سرعت برات مفهومی نداره.
بالا کشیدن بدون تحمل فشار نمیشه.
بابا میگه به دانشجو های تازه وارد موقع بلا کشیدن هواپیما میگن سعی کنن دستشونو به بالای کابین بزنن... تا باورشون بشه موقع اوج گرفتن همین کار ساده هم چقدر سخت میشه.
من بهتر از اینم.
ما هممون بهتر از اینیم.

+امید
  • آقای مربّع

دو- مربع

دوشنبه, ۱۱ اسفند ۱۳۹۳، ۰۲:۲۶ ق.ظ
میگه دنبال نشانه ها باش... به نشانه ها احترام بذار.
میگه همه چیز به چیزه.
داده های پرت رو دوست دارم... همیشه تو آزمایش ها لحاظشون میکنم! 
دورشون که نمیریزم هیج. زیرشون خط میکشم!
داده های پرت رو جدی بگیرید.
آزاده و آزادس.
دلم یک همیشگیه هیجان انگیز میخواهد...
میدونی چی میگم؟ همیشگی ای که همیشگی نباشه.
دلم تناقض میخواهد...
دلم خودم را میخواهد :) کمی از خودم , با یک لیوان چای 
---------------------------------------
- بعضی ها فرق دارن. اینا رو فقظ ازشون انتظار نداشته باش اینجوری بیشتر میتونی دوسشون داشته باشی.
- برای پرش های بزرگ گاهی باید چند گامی پس رفت... بذار یه مثال بزنم وقتی میخوای وزن کم کنی اولش اصن 1 کیلو اضافه کن ! چربی تازه راحت آب میشه و بدن رو توی سراشیبی لاغری میندازه... 
- جوونا مشتق گیرن - پیرا انتگرال گیر.
- شاید برای هر آدمی روزی میاد که google رو باز میکنه و امیدوارانه تایپ میکنه : ?How to be happy
- انقدر روبام بزرگه که گم شدم.
  • آقای مربّع

cیک - داده ی پرت

يكشنبه, ۱۰ اسفند ۱۳۹۳، ۱۲:۵۵ ب.ظ

This is a WAR/GAME


ازت میپرسن چی میخوای؟ قبول کن نمیدونی.

فوقش بتونی 10 سال دیگه رو بگی... تازه 30 سالته اون موقع.

تا کجارو میدونی؟ 

سوال اینه :  فکر میکنی تا چند وقت آیندتو بدونی چی میخوای؟

40 سال؟ 20؟ 10؟ امشب ؟ اونم نه! 2 ساعت دیگه؟

------------

بعضی وقتا فقظ یه سری همزمانی مزخرف وجود داره. یه سری حالت خاص.

من داده ی پرتم.


  • آقای مربّع

بیخیل

يكشنبه, ۳ اسفند ۱۳۹۳، ۱۱:۵۱ ب.ظ
فک کنم که اممم... فک کنما... 
بیخیال
:)
  • آقای مربّع

گم نام شماره ده - کنترل فریک

پنجشنبه, ۳۰ بهمن ۱۳۹۳، ۱۱:۰۹ ق.ظ
۵شنیه - ۳۰ آبان ۱۳۹۴

کلی کار پیش رومه که ترسوندتم.
این بار یه محکه که مرد و مردونه نذارم اوضاع از دستم در بره.
بعضی آدما میگن که جزو دسته ی کنترل فریک ها هستن ینی اگه کنترل شرایط از دستشون در به فریک میکنن و میترسن
من فکر میکنم همه ی آدما همینن. بسته به میزان جدی گرفتن جریان زندگی و یا سپردن خودشون به جریان زندگی فریک میکنن.

منم از اون جدی بگیراشم ! 
الان فقط از یه چیزی ترسیدم و اونم اینه که همیشه وقتایی تو زندگی زمین خوردم که کار های خیلی زیاد مستقل از هم داشتم اونم تو فصل پاییز.
مسخرس نه ؟
یه مدتی کلید کرده بودم که من افسردگی فصلی میگیرم تو پاییز !
یادمه امسال بهار دسته جمعی :)) نه جدی یادمه امسال بهار که تازه حالم خوب شده بود و داشتم دوباره تو زندگیم اوج میگرفتم همش به خودم میگفتم لامصب بذار پاییز شه‌! بذار پاییز شه !!! به پاییز نشون میدم که این بار نمیتونه حالمو بگیره...
میبینی ؟ انقد احمقانه مینداختم گردن پاییز 
خلاصه حالا شما بگو جو سازیه بگو روحیه دادنه ولی یه احساس قدرت خاصی میکنم تو خودم بعد از دو سال.
آره دو سالمو به فاک دادم. پریشب بود ساعت حدود ۱۲ شب کنار دانشکده رو پله ها نشسته بودیم. امیر سیگار میکشید و میگفت چقدر از عمرشو به فاک داده.. او در جریان زندگیِ منم هست . پرسید تو پشیمون نیستی این همه رو به فنا دادی ؟
گفتم نه. نمیدونم چرا گفتم نه ! شاید به خاطر آدمی که شدم... 

آمادم !‌ واسه پاییز واسه تلاش واسه همه چی :)
یه جریانیه که شروع شده !

  • آقای مربّع

H

جمعه, ۲۴ بهمن ۱۳۹۳، ۰۲:۲۰ ق.ظ
-آقای دکتر! ادب مرد به ز دولت اوست... 
-اوضاع اینجوری نمیمونه :) 
  • آقای مربّع

یه سال

دوشنبه, ۲۰ بهمن ۱۳۹۳، ۰۳:۵۵ ب.ظ
اینجا یه سالش شد 

چقدر یک سال کمه
چقدر یک سال زیاده


  • آقای مربّع

گم نام شماره شانزده - کمی شل تر !

شنبه, ۱۸ بهمن ۱۳۹۳، ۰۳:۱۶ ق.ظ

دوشنبه - ۱۸ آبان ۱۳۹۴ - ۵:۱۰ بامداد خونه ی افشین... من مهدی پویا بیداریم و بقیه خواب



من یکمی با آدمی که دوست دارم باشم فاصله دارم و هربارکه شروع میکنم به هر دلیلی میلغزم.

 قوی ترین آدامای دورم هم گاهی میلغزن...

ولی من حساس شدم. 

شاید آدمی که دوست دارم بودن خیلی سخته

شاید باید یکم شل کنم.

تازگیا یاد گرفتم که شل کنم...

تازه فهمیدم من تو بعضی از روابط با‌ آدما چقدر ضعیف عمل میکنم.. ینی  آدمارو از خودم میرونم 

انتظارم از خودم زیاده

----------------------

داده ی پرت باشو یادته ؟

یادته داده ی پرت بودی ؟ .. یادته نمیشه و نمیتونم تو کتت نمیرفت‌؟ 

یادته که تا جای ممکن تلاش میکردی که حتی اگه نشد, نسوزی ؟

یادته تا یکم از این آدمه دور میشدی مگفتی دلم واسه خودم تنگ شده ؟

عوض شدی ؟ 

خلاصه یکم دلم خونه چون من خیلی چیزا واسه خودم و زندگیم ساختم که نمیخوام به این راحتی از دستشون بدم...

یکم لجبازی شاید.. یکم امید : )

امید میدونی ینی چی ؟ ینی این که چشماتو ببندی و دو هفته ی دیگتو از همین الان تصور کنی ... جایی که اون موقع وایسادی : )

و اون موقع به همین امشبت فکر میکنی و یه لبخندی به وسعت دنیا میزنی ..

تونستن.. قشنگ ترین حس دنیا

----------------------

نمیشه همه سنگ ها رو با هم برداشت... بالاخره باید از یجا شروع کرد.. 

من از امشب شروع میکنم یه شروع ساده

که میگن بزرگ فکر کن ولی کوچیک شروع کن

من شاید از همون تنظیم خواب ساده ام شروع کنم 

از رفتن کلاس های دانشگاهم... از یکم درس خوندن و ادامه دادن کار های مقاله

از یکم تغذیه ی سالم تر  از شبا زود خوابیدن

از زیاد تماس گرفتن با خانواده و دیدن عزیزام تو طول هفته ...

چیز زیادیه‌ ؟ فکر نمیکنم...

 و دو هفته ی دیگه یکم بیشتر .. و بعدش هم بیشتر و شاید نوروز ۹۵ دیگه از زندگی چیزی نخوام :))

 Hope is a Good Thing ...


  • آقای مربّع