برادر
وقتی من نتونم بیان کنم حالممو خیلی حرفه...
- ۱ نظر
- ۱۱ فروردين ۹۴ ، ۰۵:۴۹
وقتی من نتونم بیان کنم حالممو خیلی حرفه...
یکی از همین شبا... شاید! :)
این همه ذوق توی این جسم جا نمیشه
میخوام گندالف خاکستری رو دعوت کنم به صرف شیر موز
I wonder how! I wonder why?!
yesterday you told me about the blue blue sky...
همینجوری پیش بریم که خدا میشیم! از ترسش مارو ریست میکنه.
یکی از همین شبا..قبل از این که بخواد به خودش بجنبه... خدا میشم.
میرم رو برج ابنس مینویسم:
اناالحقاناالحق.
پستم میاد!
حیف وقت ندارم
- اولی: اصلا" چرا انقدر میخوای دورت شلوغ باشه همیشه؟
- دومی: همم... نمیدونم! شاید واقعا برای این که اگه یروز بی هدف از خونه زدم بیرون و گرفته بودم, کسی باشه که برم پیشش...
- اولی: میرزه یه عالمه از وقتت, ارزشمند ترین چیزتو بذاری واسه این؟؟
- :) ... نه...!
--------------------------
اگر به نگه داشتن چیزی شک داری, آنرا دور بریز!
-------------------
چجوری میشه به یه احمق فهموند پیچیده ترین بدیهیات رو ؟
چیزی به تحویل سال نمونده
چه سالی بشه!
چقدر راضیم از این بیست سالم...
یه ساعت پیش داشتیم با پویا کنار زاینده رود قدم میزدیم زیر بارون چه بارونی!
عید امسال جفتمون تنهاییم
هیچ جایی ترجیح نمیدیم باشیم جز اینجایی که هستیم
خیس خیس شب عید خیابونا خالی
زندگیم دقیقآ چیزیو بهم داده که خواستم اینو آدما همیشه بعد از رسیدن ها میفهمن
دارم train میشم شایدم شدم، حرف زیاده فعلا وقت نیست میخوایم دوباره بزنیم بیرون ببینیم از کجا سر در میاریم!
٢٠ دقیقه تا ٩٤ :)
اینبار میدونم زندگی چجوری کار میکنه!
خودت اون تغییری باش که میخوای تو دنیات ببینی.
پی نوشت: خودِ خرت.
جذاب ترین آدما اونایین که تو مسیرشون دارن حرکت میکنن...
نه که کار خاصی کننا, صرفا جایین که باید باشن!
مثلا" زیبایی زندگی رفتگر ها رو کمتر کسی درک میکنه...یه رفتگری که Let's call him Gholam و با کارش آروم گرفته باشه که صبح به صبح قبل از شهر بیدار شه و احتمالا" هندزفری به گوش با حرکات موزون عاشقانه دسته جاروشو بزنه زیر بغلش و همینجور که به یه سیب یا یه لقمه نون پنیر گاز میزنه پیاده میره به سمت نقطه ی شروع کارش خیلی جذاب تر از کسیه که با لباس های گرون آدیداس تو زمین تنیس خونشون با این منوپاد ها سلفی میگیره و داره تمام سعیشو میکنه مارک آدیداسش معلوم باشه.
حالا ینی این آقای آدیداس نژاد تو مسیرش نیست؟ بستگی داره مربّعش چقدر باشه
تو ذهن من هر آدمی یه مربع داره که نماد ساده ای از دنیای اون آدمه.
شنیدی میگن فلانی دنیاش بزرگه؟ من میگم مربعش بزرگه!
بعضیا مربعشونو پر میکنن ... همه ی سطح مربعشون رنگ شده این آدما. حتی گاهی جاشون تنگ میشه و خودشونو میکوبن به مرز اونوقت مربعِ(دنیای) بزرگتری دارن که زیر سلطه ی خودشون بگیرنش.
مهم نیست مساحت مربعت چقدره, مهم اینه که چقدرشو پر کردی؟
به هر 4گوشش به طور مساوی رسیدی؟
مش غلام واسه دسته جاروش اسم گذاشته, بهش میگه "ساغر".
مربع کوچیکی که رو به تمام رنگی شدن باشه جذاب تر از مربع بزرگ و بی آب و علفیه که بعضی جاها رنگش از خط زده بیرون...که محیطش رنگ شده و وسطش خالیه که یه جاهاییش حسابی پر رنگه و یه جاهای دیگش خالی.
غلام حسین, از هیچ, یه مربع تمام رنگی ساخته. کوچیکه ولی صفا داره! یه دسته! آبیه! گاهی همینو پر رنگ ترش میکنه... گاهی بزرگترش میکنه :)
آقای آدیداس نژاد وقتی به دنیا اومد یه مربع خیلی خیلی بزرگ و خالی بهش assign شد و خودش یه نقطه ی رنگی بود وسط این مربع. من نمیدونم چقدرشو رنگ کرده تاحالا...
ولی هیچوقت واسه شروع دیر نیست :)
یکم زدم بغل... ماشینارو نگاه کردم
یه چایی ریختم واسه خودم. به خودم قند تارف کردم اما نخواست... مثکه چایی رو تلخ میخورم.
یه آهنگ خسته ای هم پخش میشد... هرچی آهنگ طولانی تر میشد ماشینا تند تر میرفتن انگار!
بارون گرفت... فردا شد پسفردا شد! دیگه زمان از دستم در رفت فقط میدونم حتی دلار هم ارزون شد و هنوز چایی تلخ من تموم نشده بود!
ماشینا کم کم به شکل خط های نورانی ای دیده میشدن که از مبدا تا مقصدشون کشیده شده بودن. یه مشت پاره خط!
دلم قند میخواست
فکر میکردم اگه یه راننده ی دیگه هم مثل من زده باشه کنار منو یه نقطه میبینه!
"بخشی از خاطرات طولانی ترین نیم خط دنیا"
:)
-----------------------
- کیمیاگر تموم شد! میگفت: "برای آموختن تنها یک روش وجود دارد.عمل کردن"
- گاهی به دنیا وصل میشم. توضیحش سخته... انگار من یه آنتنم که کللی موج تولید میکنم و میفرستم به یه سری آنتن دیگه :)) خودم خندم گرفت! بیخیال
-امیدوارم دوشنبه ی خاصی رو بگذرونید :) خاصش کنید د یاللا !
- HBD Yasaman.