آقای مربّع

سلا....م : )

آقای مربّع

سلا....م : )

آقای مربّع
بایگانی

۷ مطلب در دی ۱۳۹۸ ثبت شده است

شخصیتش

پنجشنبه, ۲۶ دی ۱۳۹۸، ۰۴:۳۷ ق.ظ

حاووووجی!

امروز داشتم یه کتاب میخوندم درباره‌ی تاثیری که باور هر شخص از شخصیتش توی عملکردش داره و تاثیری که عملکردش توی شخصیتش داره. 

همون لوپ یا چرخه‌ی معیوبِ معروف یا به‌قول این اجنبیا vicious cycle. آدمی که مثلا اضافه وزن داره و خودشو یه آدم چاق میدونه هرچقد هم رژیم بگیره و به بدبختی وزن کم‌ کنه انگار محکومه که دوباره چاق شه چون باور هر کسی از خودش مثل یه قطب‌نمای درونی میمونه یا یه مثال بهتر، مثل وزش باد مستمر برای یه کشتیِ بادبانی میمونه که دیر یا زود شخص رو بر میگردونه به یک نقطه‌ی تعادل. ما توی طراحی سیستم بهش میگیم settle point.

 

 

 

  • آقای مربّع

یه‌ذره از هرچیز.

چهارشنبه, ۲۵ دی ۱۳۹۸، ۰۷:۱۷ ق.ظ

یه‌ذره از هرچیز.

شده یه‌صفحه از یه کتابی که میخوای بخونی

شده ۱دقیقه توی مکانی که میخوای باشی

یا ۵ دیقه ورزش بجای ۳۰ دقیقه.

 

اینجوری آخر روز حس میکنی اقلا به همشون حمله کردی.

مثل کنکور که میگفتن وقتی میبینی یه سوالی داره خیلی ازت وقت میگیره رو نصفه ولش کن برو بعدی.

واسه روزای عادیِ زندگی که تقریبا همه‌چیزا به یه اندازه مهمن، یه‌ذره از هرچیز. کم‌کم تو همش بهتر میشی.

 

اینه که میگن زمان ایده‌آل واسه کارایی که میخوای بکنی هیچوقت نمیرسه. واسه شروع، خب فقط باید شروعش کنی.

  • آقای مربّع

خاک و لینوکس

شنبه, ۲۱ دی ۱۳۹۸، ۰۹:۵۱ ق.ظ

ینی واقعا عجیبه وقتی میبینم سخت‌ترین مشکلات چه راه‌حل‌های ساده و بدیهی‌ای دارن..

 

آخر شبا تا صبح فقط من اینجام و یه آقای کچلِ خوشتیپ که مستخدمه. هیچوقت حرف نمیزنه و جواب سلامم نمیده. 

 

واقعا این کتابه سخته.توی هر سه ساعت فقط میتونم ۱۰ صفحه جلو برم. دارم شیرجه میزنم توی تک‌تکِ خطوطِ سیستم عامل. مثل یادگرفتنِ جادو میمونه! وقتی که کم‌کم دارم میفهم زیر هر یدونه کلیک و دکمه‌ای که فشار میدیم چی میگذره. کار من درست اونجاییه که سخت‌افزار به نرم‌افزار وصل میشه. فارغ شدن تو رشته‌ی من ۶-۷ سال طول میکشه ولی میگن بعدش خیلی شغلای خفن هست. الان میفهمم چرا، چون اینقد سخت و پیچیده و ریزه که هیچکس سراغش نمیره :)) و البته خسته کننده و خشک. نمیدونم چرا اینقد واسه من جذابه؟ شاید چون سخته؟ 

یدفه یادم اومد که بچه بودم همه‌ی اسباب‌بازیهامو باز میکردم و دل‌وروده‌ی مدارها و باتریاشونو میریختم بیرون. آرمیچرهارو باز میکردم که آهنرباهاشو دربیارم ماشین‌حسابو باز میکردم که ال‌سی‌دیشو دستکاری کنم. و هنوز نمیدونم داخل تک‌تکِ اینا چی میگذره.

این روزا درسخوندنم واسم مستقل از امید و آرزوهامه. بخصوص بعد از کشته‌شدنِ دوستام توی اون پرواز ... زندگی به گ.و.ز بنده حاجی.

میخونم که فکر نکنم. مثلا خودم خودمو کنجکاو میکنم که ببینم فلان‌چیز چجوری کار میکنه و تا عمقشو درمیارم.

این باعث میشه تمرین کنم. تمرینه کنترل ذهنی که چندماه پیش باهاش آشنا شدم. یه قابلیتِ خیلی ساده و بنیادی که هیچوقت یادمون ندادن.

 

این که ما باشیم که تصمیم میگیریم به چی فکر کنیم. این که بتونی با مهربونی و ملایمت به فکرت بگی فعلا نه. 

واسه من مدیتیشن زندگیمو یه مرحله برد جلو. دنیای درون دنیای فکر که واقعا هیچی ازش نمیدونیم. آدما همه تمرکز و فکر و ریسورس و انرژیشون محدوده ولی طبق چیزایی که من توشون دقت کردم، سر نحوه‌ی استفادشون از همین ریسورسِ محدوده که باعث تفاوتشون میشه توی نتیجه گرفتن.

 

یادم میاد چندسال پیش تو همین بلاگ نوشته بودم چوپونی که ۹ تا گوسفند داره و از ۹تاش استفاده میکنه میارزه به چوپونی که ۱۱ تا گوسفند داره و از ۱۰‌تاش استفاده میکنه. یه همچین چیزی.

روز اول بدون شبکه‌های اجتماعی عالی گذشت. حس آزادی و تمرکزم بیشتر از همیشس. چون گوسفندامو نمیریزم تو ماستا.

 

شیش‌ماه واسه خودم.

روزی دو ساعت ورزش

۷-۸ ساعت کار

۱-۲ ساعت مرور چیزایی که بلدم 

 

مرور خیلی مهمه. مرور نکنی یادت میره و مجبوری دوباره تجربش کنی.

منظورم هم صرفا مزخرفات درسی نیست، بیشتر منظورم زندگیه.

یادمون میره که چیا یاد گرفتیم و .... از یه سوراخ دو سه باری نیش میخوریم.

 

تهشم خاکه...

رفیقم با همسرِ زیبا و مهربونش پونه سه روز بعد از عروسی توی آتیش سوخت.

سخت نگیر حاجی..

تهش خاکه.

 

 

 

 

 

 

 

  • آقای مربّع

از کاملیا تا جاناتان!

جمعه, ۲۰ دی ۱۳۹۸، ۰۹:۴۷ ق.ظ

بهتره که همیشه هم صد‌درصدتو در اختیار کسی نذاری. اگه‌هم میذاری به بهای گزاف.

خیلی هم نباید  در دسترس باشی. اصلا نباید راحت در دسترس باشی.

مهم‌تر از همه، هیچوقت دستِ خالی جایی یا پیشِ کسی نرو.

 

ازم پرسید ازدواج؟ رابطه؟ بچه؟

گفتم من اول باید با خودم یه رابطه‌ی خوب بسازم. اونموقعس که میتونم برم توی رابطه To Give, not to receive

 

این روزا عالی میگذرن. منظورم اخبار و این‌چیزا نیست، اصلا منظورم دنیایِ بیرون نیست(که افتضاحه). دنیای درونو میگم. تمرکزم برگشته، شوخ‌طبعی و سرزندگیو توی خودم حس میکنم و دوباره حسابی اجتماعی شدم.

کلی دوست جدید پیدا کردم و دارم Quality Friend میسازم. راحتم :) میدونم چی میخوام و چی نمیخوام. خیلی از چیزی نمیترسم خیلی از چیزی خوشحال و ناراحت‌هم نمیشم.

شاید بخاطر افسردگی‌هاییه که از سر گذروندم. من هر بار بعد از افسردگی آدم بهتری شدم. نه بعد از هر سختی آدم بهتری شدم. 

 

اینقدری از زندگی دیدم و چشیدم که بدونم دنیا به کسی وفا نمی‌کنه. 

این روزا این منم که تصمیم میگیرم وقتمو با کی بگذرونم. خیلی جالب بود وقتی که چند هفته پیش یه صفحه کاغذ برداشتم و درحالی که دلم از آدمای ارزونِ دورم پر بود، نوشتم دوست داری کیا نزدیک‌ترین دوستات باشن؟

انرژیمو گذاشتم روی این که خودمو با اونا احاطه کنم و جلوشون خودم باشم و باهاشون -حرف- بزنم. 

امروز یکیشون واسم یه کتاب هدیه آورد.

یکی دیگشون دیروز واسه یه جلسه‌ی پرواز با هواپیمای شخصیش دعوتم کرد.

دوتا دیگشون هفته‌ی آینده دعوتم کردن دانشگاه هاروارد واسه بازدید.

پیش خودم فکر میکردم شاید بزرگترین تصمیمی که یه آدم میتونه بگیره آدمای دورشن. منم اینجوریم دیگه زندگیمو فصل فصل میکنم واسه خودم.

هرازگاهی میشینم یه گوشه با خودم خلوت میکنم خودمو مرور میکنم و همون جمله‌ معروفمو میگم که:

نقطه،

سرِ خط.

 

بعد واسه خودم مینویشم که فصل بعد قراره چجوری باشه؟ و نوشته‌هامو هر روز و هر روز مرور میکنم. اینقدر روش متمرکز میشم که بسوزونه! ناخودآگاه به سمتش کشیده میشم.. و کار میکنه!

یه‌چیزی که جدیدا یاد‌گرفتم اینه که مغز بیشتر از این که کارش توجه‌کردن باشه، توجه نکردنه. ینی یکی از مهم‌ترین کارای مغزمون اینه که حجم اطلاعاتو فیتر کنه و یه مختصری بهمون بده. مثلا تماس لباس با بدن یا سطح عمیق‌بودنِ نفس یا خیلی‌چیزای دیگه. خیلی وقتا یادمون میره قولامونو تصمیمامونو انگیزه‌هامونو. وقتی توی یه استیت خیلی شدید احساسی هستیم ممکنه کلی تصمیم بگیریم (مثلا سال نو یا بعد از پرخوری یا هرچی) ولی به مرور که از اون زمان میگذره از شدت و intensity اون احساس هم کم میشه. ماها تصمیمامون یادمون میره. هدفامون یادمون میره چون مغز کارشو خوب بلده. مغز بیشتر واسه زنده موندنِ امروزت تلاش میکنه تا تصمیمای فردات واسه همینه که میگن اگه هر‌روز هدفا و تصمیماتو بخونی خیلی تاثیر داره توی حرکتت به سمتشون.

 

واسه ۶ماهِ آیندم یه سری تصمیم گرفتم. میخوام کاملا تمرکزم روی خودم باشه. توی این شیش‌ماه میخوام تمام چیزایی که یادگرفتمو بیارم توی زندگیم. 

واسه شروع شبکه‌های مزخرف اجتماعیمو پاک کردم که البته واسه من خیلی سخت و ترسناک بود. بخصوص وقتی تو غربتی انگار فقط با اونا میتونی احساس تنهایی نکنی ولی سیل ببره اون احساس تنها نبودنی که مجازی باشه. به نظر شخصی من که ممکنه غلط باشه شبکه‌های اجتماعی جوری که توسط دوستای من داره استفاده میشه، ضررش از سودش بیشتره. 

با خودم فکر کردم من اینو به خودم بدهکارم که شیش‌ماه از ۲۵سالگیم فقط واسه خودم باشه.

این روزا کتاب میخونم. خیلی هم میخونم.

سرم تو گوشی نیست حتی یکم ولخرجی کردم که شمارمو منتقل کنم روی ساعتم و دیگه راحت شدم! دیگه نمیخواد گوشیم همرام باشه! 

بالاخره دارم میتونم به اونی که میخوام تبدیل شم. آدمی که گوشی حمل نمیکنه.

به رفتارام خیلی آگاهم. اینجوری که وقتی به هر شکلی حالم خوب نیست دقیقا میدونم که چرا. مثل یه برنامه نویسی که هرچقد ماهر تر میشه از نوع Error میفهمه که دقیقا کدوم خط خطا داره.

برنامه‌نویسای تازه کار گاهی باید ساعت‌ها بگردن بین هزاران خط کد که ببینن چرا کار نمیکنه. (تازه بماند که طبق مشاهدات من ۸۰٪ دوستام حتی نمیگردن)

بعضیا فقط میگن I don't feel good د خو لامصب این میتونه گشنگی باشه میتونه تنهایی، خواب، دلتنگی، غرورِ شکسته، سردرد، و هزارتا چیز دیگه باشه. احساسات مثله رشته‌تارهای در هم به شدت تنیده هستن که حسابی هم گره‌ی کور خوردن و تو فقط از دور انگار یه گوله توپ میبینی که میگه حالت خوب نیست. حوصله میخواد که بشینی دونه دونه سرنخارو بگیری که ببینی چی یا چیا رو باید دسکاری کنی.

---------------

فک کنم عنشو درآوردم انقدر که گفتم از فیلم محبوبم، رستگاری در شاوشنگ. و قشنگ‌ترین قسمتش هم اونجاست که بالاخره بعد از ماه‌ها و سالها نامه نوشتن و جوابی نگرفتن بالاخره جواب میگیره و ۴تا کتاب واسش میفرستن. درست همون موقع تصمیم میگیره که تعداد نامه‌هایی که میفرسته رو چندبرابر کنه. 

من واسه خودم یه اسم گذاشتم: ساختن روی ساختن! اینجوریه که باید چیزایی که به دست میاریمو نگه‌داریم و بهتر و بهترشون کنیم. دقیقا واسه همینه که همیشه فکر میکردم پیشرفت تابعِ نماییه.

یدفه میکشه بالا. راهش اینِس! چون وقتی یبار نتیجه میگیری، میفهمی که خب...

نتیجه میده!

 

عکس، اتاق جاناتان خوابگاه دانشگاه MIT

 

به زودی تلگرام رو هم پاک میکنم ✋

  • آقای مربّع

It's a slow process, but quitting won't help

يكشنبه, ۱۵ دی ۱۳۹۸، ۱۱:۲۳ ق.ظ

منِ آینده، سلام.

میخوام بدونی که بعد از این شیش‌ماه چه موفق شدی و چه شکست خوردی توی چلنج‌هایی که توی‌ راهن، فقط یادت باشه که داری تمامِ تمامِ تلاشتو میکنی. نتیجه‌ش هم مهم نیست، اون آدمی که داری میشی مهمه.

یادت باشه که هر لحظتو جوری گذروندی که میدونستی درسته. بهترین عملکردِ خودتو پیاده کردی و به قول معروف تمامِ زورتو زدی. ۶ ماه پیش از خودت یه تصویری توی سر داشتی و با تمام وجودت شروع کردی که بری سمتش. توی این مسیر ممکنه اشتباهم زیاد کرده باشی.. نه حتما اشتباه زیاد خواهی داشت ولی میخوام بدونی که این تمامِ زورت بوده.

 

یادت باشه که اولین ارزشِت، حالِ خوبِت بوده و سلامتیت. توی این مسیر آدماییو میبینی که شاید بیشتر از تو نتیجه گرفتن یا کمتر. یادت باشه که تو از کجا اومدی و با چه شرایطی و اونا از کجا. یادت باشه که حالِ خوبت مستقل از مقصدت باشه چون تو داری برخلاف خیلیا -زندگی می‌کنی- و حالا در کنارشم به اصطلاح موفق می‌شی.

 

یادت باشه اگه شیش ماه پیش ازت میپرسیدن موفقیت ینی چی؟ میگفتی این که حالم خوب باشه، نه این که نتیجه بگیرم. این که بتونم، نه این که بشه. یادت نره که اولین هدفت حال کردن با زندگی‌ایه که شاید کلش صرفا یه توهم باشه یادت باشه که سالها پیش با خودت عهد‌کردی که این ریسکو نکنی که حال خوبتو فدایِ شدن بکنی. یادت باشه که شیش‌ماه پیش گفتی که هدفم اینه که از مسیر لذت ببرم. الانی که داررم مینویسم فکر میکنم حتی شاید شیش‌ماه دیگه رو نبینم شایدم ببینم. هیچوقت نمیخوام جوری زندگی کنم که یروز برگردم به عقب نگاه کنم و بگم ای دل غافل. یا به هرچی‌که فکر میکردم میخوام برسم و هنوز حالم خوب نباشه. یادم باشه که شیش ماه پیشش تصمیم گرفتی اول حالت خوب باشه، بعد بری بتونی، حتی اگه نشه.

 

یادت باشه که همیشه جوری تلاش کنی که حتی اگه شکست خوردی، اقلا بهت خوش گذشته باشه.

 

حالا برو بتون !

  • آقای مربّع

Let it Go

پنجشنبه, ۱۲ دی ۱۳۹۸، ۰۸:۳۵ ق.ظ

ولی من پررو تز از این حرفام. ولی من از رو نمیرم.

وقتی ناامید میشی اراده‌ت رو فرا بخون. وقتی اراده‌ت هم تموم میشه، لجبازیتو.

مسیریه که تا اینجاش سینه‌خیز هم که شده اومدم. ادامه میدم.

 

دیشب نیم ساعت مونده بود به تحویل سال میلادی پریدم رو دوچرخه با همین شونه‌ی شکسته از تصادف هفته‌ی پیش.

رکاب زدم تا بالای یه کوه (تپه‌ی بلند) دما منفی سه بود و من با شلوارک. یه لیوان چایی درست کرده بودم گذاشته بودم تو جیبم که از اون بالا آتیش‌بازی ۲۰۲۰ رو نگاه کنم و چاییمو توی سرما بخورم. چه کیفی داد.

نشسته بودم روی یه نیمکت اون بالا دوچرخمو تکیه داده بودم به نیمکت یه پامو انداخته بودم رو اون پام و سال نو شد.

 

خوب تونستم خودمو به سرما عادت بدم. از این آقاهه یاد گرفتم: Wim Hof دیگه نه تنها سرما اذیتم نمیکنه بلکه لذت‌بخشه واسم.

هر روز میرم بیرون توی سرما با لباس کم یا ورزش میکنم یا قدم میزنم با شلوارک این زمستون تا -۴۰ قراره برسیم و من آمادم 😤

 

ولی منظورم از پررو بودن واسه جسم و بدن نبود. واسه ذهن بود. از صبح نشستم پای کتابی که خیلی تخصصی درباره‌ی هک کردن سیستم‌عامله و اینقدر واسم سخته که سرم درد میگیره هر یه ساعت. شده اگه تا صبح هم نخوابم میخوام بتونم بفهممش.

خسته شدم از با ترس زندگی کردن. از ترس از ساعت خواب از ترس از شکست از ترس از بلد نبودن. فقط میخوام برم جلو.

گچقد درگیر حاشیه شده بودم. اینو وقتی فهمیدم که اون بالای کوه نشسته بودم و هیچ حسی به سالِ نوی اینا نداشتم. به نوروز هم ندارم.

هر لحظه به سادگی صرفا یه لحظس. ۵ صبح ایران میشه ۹ شبِ ما. ۵ صبح ما میشه لنگ ظهر ایران. یکی تو یه کشوریه که همش شبه یکی تو یه کشوریه که آفتابش میسوزونه. چقدر خودمو اذیت کردم که فلان ساعت بیدار شم سالها دهن خودمو صاف کردم ولی داشتم فکر میکردم صبح زود به وقتِ کجا؟ چقد خودمونو اذیت میکنیم گاهی درحالی که فقط باید بریم سر اصلِ مطلب.

 

چقدمن از گذشته سنگینم هنوز. مثل یه طناب دور گردنمه سالهای بگایی و سختی که گذروندم.

بسه دیگه. سختش نکنیم..

 

  • آقای مربّع

شروع ۴

سه شنبه, ۱۰ دی ۱۳۹۸، ۰۱:۴۹ ق.ظ

Review yesterday's notes first thing in the morning.
IF YOU WANT TO DO THE NOTE REVIEW AS A ROUTINE, YOU SHOULD CREATE A ROUTINE FOR IT !!!! 🚨
واقعا میشه Related Work رو به راحتی از روی Abstracteshoon نوشت.
Wim Hof ? دوش آب سرد مثل یه داروی تلخ
Next Step: Quit Caffiene
Idea 💡Email famous organizations like Intel and ask how can I be there in 5 years?
یگفت بخشندگی ثروت زیاد نمیخواد، دل بزرگ میخواد. من اینو تعمیمش میدم... اتفاقا وقتایی که کلافه و داغونم سعی میکنم به بقیه یکم حس خوب بدم. درست وقتایی که اوج فشار کاریو رو خودم حس میکنم تا وارد خونه میشم به هرکی تو خونه باشه یه چیز حال‌خوب‌کن میگم. درست امشبی که از هزار جهت فشار رومه و یکی از این فشارها اتفاقا فشار مالیه، به راننده‌ی خسته‌ی سیاهپوست اوبر گفتم که چقدر کیف میکنم از رادیویی که تو ماشینش پخش میکنه و بهش انعام دادم به خاطر آهنگاش. اینجوری به خودم نشون میدم که من از مشکلات دورم پوست‌کلفت‌ترم.
No Cellphone in WC :D
Current Step: Quit Social Media
Next Step: 4-5 bottles of water a day?
یلی کیف میکنم از این که با این که وضع مالیم خیلی خوب نیست دارم انعام دادنو توی خودم جا میندازم.
یه چیزایی داره شکل میگیره :) توی مسیر درست ..
دستم پیچید دوش آب سردو باز کردم رو خودم.
اگه این سه دقیقه رو توی این سرما دووم بیارم هر چیز دیگه ‌ایو هم دووم میارم.ا
امروز یادگرفتم واقعا روزی چند دقیقه به خودم گوش کنم.

واقعا گوش کنم! از فرق سر تا کف پا به خودم گوش کنم ببینم در چه حاله؟

We're just acknowledging here, nothing fancy! You don't even need to reply or anything.
به درجه ای از خودم دارم میرسم که تاحالا هیچوقت .. هیچ وقت نرسیده بودم. از اینجا به بعد همه چیز جدیده.. 💫
صبح‌ها ۵:15 بیداره
مگه جز اینه که یادگیری یا با آزمون‌وخطا اتفاق میفته،

یا با استفاده‌ از تجربه‌های بقیه و مدل‌کردنشون؟



باید بچه پررو باشی.
ذره‌ای ارزششو نداره که بخوای شور و نشاطی که میتونی هر لحظه داشته‌باشیو فدای یه سری چیزای زودگذر کنی.
لیست نگرانیا که تمومی نداره..، همیشه هم بهش فقط اضافه میشه.

ولی اینا همش جزوی از مسیره،

اتفاقا باید هم باشه.

بازی، بازی روحیس

بازی ذهنه..

منم آمادم 💫
من ایمان دارم که روزای خوب و روشن‌تر از همیشه تو راهن :)

درست جایی که این‌همه تلاش قراره نتیجه بده.
دیدی بعضی آدما خیلی خالص به نظر میان؟
این آدما وقتی میخندن واقعا فقط دارن میخندن، وقتی عشق می‌ورزن واقعا با تمام وجودشون عشق می‌ورزن و وقتی لذت میبرن واقعا ارزشِ لحظه رو توی همون لحظه پیدا میکنن.
منظورم از خالص بودن اینه که دروازه‌های انرژیت تا بیشترین حد ممکن باز باشن،
روحت تا جای ممکن زلال و بدونِ فیتر باشه، بعضیا بهش میگن عاشقی ولی به نظر من اگر هم عاشقی باشه از اون عشقاییه که توش اصلا معشوق مهم‌نیست.
از اون عشقایی که فقط -عاشق- مفهوم داره و بس.
همیشه تو هرکاری رسیدن به ۵۰ آب خوردنه، رسیدن به ۷۰ کار هرکسی نیست، واسه ۸۰ باید خودتو جر بدی، ۸۰ تا ۹۰ باید پاتو تا آخر بذاری رو گاز.. به فرضی که تا ۹۵ هم رسیدی، اون ۵تای آخر خودش از کل مسیری که تا اینجا اومدی سخت‌تره.
- من کمالگرا نیستم، ولی استانداردهای بالایی واسه خودم دارم. استانداردهامو هم تا جایی که بتونم بالاتر و بالاتر میبرم. تا جایی که زورم برسه هربار میپرم، انقدر دست‌وپا میزنم تا بتونم تثبیتش کنم، دوباره میپرم.
هر روز سه‌تا رینگ‌رو میبنده
Start Using Git
THe LiviNG Health PODcast
Complete NoFap 3 month
شده بودم اون آدمی که زندگیو به شکل یه اردوگاه کار اجباری میدید. یاد کتاب -انسان در جستجوی معنا- میفتم وقتی این کلمه‌هارو تایپ میکنم و یاد داستایوفسکی که میگه: تمام ترس من در زندگی این‌است که شایسته‌ی رنج خویشتن نباشم.
Early Bird 5:15AM
همون جمله‌هه که میگه: آرام باش عزیز من... آرام باش. الآن سال ۱۴۹۷ هست و همه‌ی ما رفته‌ایم.
روزی که یه شکمِ صاف دارم
روزی که میتونم ۱۵ تا بارفیکس بزنم
روزی که میتونم ۴۵ دقیقه یه نفس بدوم
7:00 AM determines your quality
Get a New Mental Picture of Yourself
ببین شاهین!

تو دنیای شلوغ پلوغ امروز، این دنیایی که با سرعت نوری که توی فیبرهای نوری در جریانه، در حرکته باید قبول کرد که ما آدما یا همیشه حالمون بدتر از اونیه که بتونیم چند قدم بیایم عقب و خودمون‌و زندگیمون و کل آدمای داخلشو از دور ببینیم; یا تحت فشار و استرس و ددلاین‌تر از اونی هستیم که وقتشو داشته باشیم یا ... به سادگی خوشحال‌تر و سرحال‌تر از اونی هستیم که بخوایم وقت با ارزشی که میشه به شادی گذروند رو صرف فکر کردن کنیم.
What every system programmer should knows about Floatig Point Data Processing.
Connect Alexa to Arduino !
ایده‌: وقتی میخوای از نو شروع کنی همیشه دوتا جا واسه برگشت بذار. مثلا اگه علفو میذاری کنار تا دو بار به خودت اجازه بده که لیز بخوری. یا نه... تجربش کنی. دو روز!
چند‌ده سال جلوته. ببینم‌ چیکار‌میکنی ؛)
جوری حال کن و بخند که کمتر کسی بتونه درکت کنه. به آدما عشق بورز و تلاش کن جوری زندگی کنی و راهو باز کنی که بتونی به بقیه بگی: "من کردم و شد! تو هم‌ میتونی!". خط قرمز اینه که بخوای به فکر بازنشستگی یا حتی خستگی باشی.
 
خوش باش! خوشحال ترین‌موجود دنیا باش انقدر که بقیه در عجب بمونن. این نهایت هوشمندیه که "سبک" و "شاد" زندگی‌کنی. یه هنره که باید کسبش کنی. راهشم اینه که هرچه بیشتر‌خودتو بشناسی.
نمیکنی، نکن. ولی "بجاش" چیکار میکنی؟
ه چیزی باشه که بهت نظم بده؛ همون یه چیزه کار خودشو میکنه. مثل قطار که فقط یه واگنشه که داره بقیه رو میکشه. ینی اگه اقلا یکی از اون واگنا موتور داشته باشه کارش راه میفته و میشه قطار!
بیا یبار واقعا تمام تصمیمایی که فکر میکنی اشتباه بودن و تبدیل شدن به حسرت رو بذار جلوت. اصن بنویسشون.

کدومشون واقعا اشتباه بوده؟
همین الان توی این لحظه واسه چی داری تلاش میکنی؟ اون واگُنی که موتور قطار توشه کدوم یا کدوماس؟ اگه چیزی نیست چی میتونه باشه؟
آدم زمین خورده رو دیدی؟ یه جنمی میخواد که از جاش بلند شه.
همیشه به دست آوردن دفه اولش هیجان‌انگیز تره بعد که میرینی و دوباره میخوای همون مسیرو بری خب یه جوریه دیگه... ولی خوبیش اینه که به مسیر آشنا تری.
میدونی شاهین؟ خسته نباشی :)
مربی میگفت همیشه همینه. قانونش اینه که قبل از این که بخوای دستآورد عظیمی داشته باشی یه مدت باید سکون رو تجربه کنی. جوری که بتونی خودتو یکم بیشتر بشناسی به یه آرامش نسبی برسی.
ن یه طوفانو میتونم بگم رد شدم. و این که آره مثل همیشه خوب شدن توی یه لحظه اتفاق میفته. این که میگن زمانش برسه معنیش این نیست که دست روی دست بذار و هیچ کاری نکن، نه اتفاقا به هرررر دری که میتونی بزن. ولی اون خوب شدنه فقط توی یه لحظس.
انگار فراموش کردی که مثل عضله میمونه.

آدم که صرفا با یکی دوبار باشگاه رفتن یا تمرین کردن عضله‌ای نمیشه که.

تا وقتیم که بهت فشار نیاد و دردت نیاد هیچ عضله‌ای تقویت نمیشه.. مثل وقتی که داری شنا میری دقیقا اون چندتا شنای آخری که حس میکنه دستت داره از جا کنده میشه، اونا هستن که دارن اثر میذارن.
.Get in the habit of denying yourself, short term pleasure
میخوام بگم از یه جایی ببعد همه چیز به جهانبینی و ایمان تو برمیگرده. اوجاس که باید تصمیم بگیری که میخوام "قرص بشین سر جات و خوب باش" رو بخورم؟ یا این که میخوام به قواعد بازی تن بدم و چیزی بیشتر از یه مشت معادله و سیگنال الیکتریکی با ولتاژ حداکثر بیست میلی ولت باشم....؟
هدفت واقعا باید ضربان قلبتو تندتر کنه...
آدمی باید از کم خوابیدن و صبح زود بیدار شدن حرف بزنه که کار واسه انجام دادن داشته باشه. به نظر من همین که به این موضوع ساده توجه کنی خیلی کارارو میتونه هندل کنه. شاید باید یه جور دیگه به قضیه نگاه کنی یه جور دیگه برنامه ریزی کنی. شاید قبل این که سرتو بذاری روی بالش و مثلا تصمیم میگیری فلان ساعت بیدار بشی باید بتونی تصور کنی که قراره چیکار کنی با این بیدار شدنه.
releasing it to the computer screen?? It's just sad, It's just disgusting..
زیرکی بفروش و حیرانی بخر...
همیشه میگفتم نمیشه بخوای اول موفق بشی که بعدش بخوای خوب باشی! اتفاقا برعکس اول باید "حالت" خوب باشه تا بتونی! تا موفق بشی..
فکر کنم الان میتونم کاملترش کنم و بگم،
قبل از هرچیز باید خودتو دوست داشته باشی تا بتونی خوب باشی... بلکه موفق بشی : )
راستی حال خوب لزوما به معنی شاد بودن نیست.. حال خوبی تو سبک بودنه. تو اینه که از اولش و توی تمام طول مسیر و حتی اون آخر مستقل از این که به مقصد رسیدی یا نه، خودتو دوست داشته باشی.
به نظر من حال خوبی ینی این.. اینه که بهت امید میده که تلاش کنی، که تلاشت حالتو خوب کنه و بالاخره هرقدرهم بالاوپایین داشته باشه وقتی میشه که نتیجه‌ی همه‌ی این ادامه دادنارو توی آدمی که بهش تبدیل شدی میبینی. اونجاس که میفهمی موفقیت توی مسیرمونه، و نه مقصد.
که سبک باشی، که عاشق باشی، که تلاش کنی و امید داشته باشی ..
به امید یه شروع : )
The Only Difference Between The one Who has Done Sth and the one who hasn't done is only one thing! cernainity.
در نیستی کوفت تا هست شد
This is gonna make me sound like an ass, but I promise it's a solution to your problems: eat well (including limiting your caffeine and soda intake) get regular exercise (sweat for 30 mins a day) and get to bed 8-9 hrs before you have to be up. After two weeks, you won't even NEED an alarm, I promise.
امروز به عرق پیشونیم قسم خوردم
- عکاسایی خوبن که نرن دنبال سوژه واسه عکس برای جالب بودن. باید زندگی روتینشون انقدری جالب باشه که خود روزمرگیشون هیجان انگیز ترین سوژه ها رو شامل شه.
- یه روزی از همین روزا دوباره شروع میکنم به ریاضی خوندن به بدن سازی مغزی...چه اعتماد به نفسی میده به آدم!
شاید حاصل عمر گرانمایه را در دو جمله بتوان گفتن کردی که :

تو همانی که می اندیشی, جبر دنیا هم همین است
شاید گاهی یه سری پس‌روی‌ها لازمن که آدم یقین پیدا کنه به مسیر پیش روش...
وقتی یه مقصدی داری وقتی تو مسیرشی ... یه دقیقه بزن کنار
میتونی خودتو در حالت رسیدن تصور کنی؟
کار رو تکه تکه کن بعد شروع کن
"به طرز مشکوکی به نظر میرسه توی زندگی حداکثر دو هفته طول میکشه تا توی سرازیری مسیر هر هدفی بیفتی ..."
آنچه را دل دید انکارش نکرد.
ای انسان! خودت به یاری خودت برخیز.
حیفم میاد از اون دنیایی که میتونم بسازمش و.. نمیسازم.
گفتم که از یجا ببعد انگار همه چیز روتین‌وار میشه. هربار که میخوای خوب‌شی مثل تلاش برای صعود به یه قله میمونه. هربار تا یه جاهاییش میری و برمیگردی. شاید فکر کنی شکست خوردی و نتونستی صعود کنی، ولی یه خوبی داره. این که هربار که میخوای مجددا تلاش کنی به خودت میگی من که قبلا تونستم تا اینجاشو بیام، پس بازم میتونم...
کاش انقد شهامت داشته باشم که شبیه حرفام باشم.
سرمایه‌ی تو باید چیزی باشه که نتونن ازت بگیرنش، نتونن بدزدنش.

باید جزئی از وجودت باشه، ملکه‌ی ذهنت باشه.
دنیا انقدر بزرگ هست که واسه موفقیت همه جا داشته باشه.
از گذشته زیاد درس گرفتم،
اینبار "ایستادن" رو بهتر از هروقتی بلدم...!
به همین سادگی :)
کارایی مهمن که همیشه انجامشون میدی، نه اونایی که فقط گاهی انجام میدی.
شاید محمد راست میگفت که : "هرکاری کنی و واسه هرچیز قدمی برداری بهت برمیگرده." تا الانشم واقعا فکر میکنم روی مرز زندگی کردم... آره من عاشق مرزم. میخوام انقد محکم بکوبم به این مرزها و خودمو، مربعمو وسیع تر کنم. بلکه ببینم تهش کجاس...؟ آقای مربع !
ببینید چه کسی میخواید باشید؟

برای این که بیشترین استفاده رو از زندگیتون ببرید... مرزارو جابجا کنید، چه کارایی باید انجام بدید؟

و بعد واسه انجام دادن اون کارا، چجور آدمی باید باشید؟

وقتی اینو، هویت جدیدتونو کشف کردید،

به انتظار آینده نشینید و از همین حالا طبق همون شخصیت شروع به زندگی کنید :)

راستی برای این کار، خودتونو توی بهترین حالتتون قرار بدید!

ذوق کنید و حالتون خوب باشه
هر لحظه ممکنه دری تو زندگیم باز شه که با ذوقِ غیر قابل وصف برگردم بگم:
« این دقیقا همون چیزیه‌ که همّه‌ی این اتفاقا به خاطرش افتاده بودن. »
بکوبیم بسازیم بکوبیم بسازیم بکوبیم بسازیم بکوبیم بسازیم
مهربون‌باش حتی اگه نیستی یه مدت اداشو دربیار؛ مهربونیم مثل شادبودن و مثبت‌نگری و اعتمادبنفس از اون چیزاییه که فقط با تمرین به دست میان.

گاهی اشک بریز، اگه از آخرین باری که اشک ریختی خیلی میگذره، مواظب باش!
رو پا خودت واستا

ولی خودکفا نباش

خودکفایی عاقلانه نیست؛

بُرد توی مبادلس تو بده‌بستون.

جای خودکفایی سعی کن متخصص بار بیای.
جالبه! آدمی که داره به خاطر هدفش فشاریو تحمل میکنه؛ حالش به مراتب خوب‌تر از اونیه که تلاش خاصی نمیکنه.

ده‌تای با ثُبات میارزه به صدتای صفرویکی.
اونقدرا که فکر می‌کنی هم وقتِ زیادی واست نمونده.

وقتی باورت بشه چقدر فرصتت محدوده و آرزوهات، بزرگ.. دیگه وقتتو واسه مزخرفاتی مثل دلخوری یا کینه و خشم تلف نمیکنی.

به رئیستون هیچوقت نگید "نمیشه".
باید یسری الگوهایی که صرفا به خاطر قدیمی‌تر بودن نهادینه شدنو بشکونی. قدیمی ترین عادت‌ها لزوما بهترین‌ها نیستن.
- اگه حتا اراده نداری ، این اراده رو داری که اراده رو به دست بیاری
- می‌خوام درس بخونمو تحصیل کنم ، با تمام وجود ! اما چرا ؟ یه دلیل باید داشته باشم...
- یاد بگیرید "آسون" شکست بخورید... شکسته دیگه :)
- لذت شگفت زده کردن خود را کشف کن :)
- هیچکس با کم خوابیدن ، صبح زود بیدار شدن نمرده .... یادت بیاد لذت شبایی که فقط با نور یه چراغ مطالعه با یه مسالهٔ سمج سرو کله میزدی تا پشتشو به خاک بمالی
انسان تنها زمانی‌ خود را میشناسد که به مرز‌های خود برسد..."
یروز یه کتاب بنویسم
اگه پتانسیلی تو خودت میبینی‌ ازش استفاده کن ، خیلیا به هر دری می‌زنن تا اینی که تو داریو داشته باشن ! فلانی‌ نصف توام نیستا ، اما از همین نصفی که هست استفاده می‌کنه !
بایدم سخت باشه ، بالاخره باید یه چیزی باشه که اون افرادی که "می‌تونن" رو از افرادی که "نمی‌تونن" جدا کنه !
اگه ۹ بار زمین بخورم ، ۱۰ بار بلند میشم. بلند میشم
هیچوقت نگو از فردا ، از امروز ، از الان !
چرا واسه ‌یه بارم که شده ، وقتی‌ یه تصمیمی میگیریم ، خودمونو در حالت تونستن تصور نکنیم ؟ شاید تفاوت همین باشه!! که بدونی میتونی‌ ، یعنی‌ خودتو در حالی‌ تصور کنی که تونستی‌ !
به نظر من بعضی‌ چیزا هست که لزوما باید خودت تجربشون کنی‌
گاهی همهٔ چیزی که نیز داریم یه تلنگره !
کمتر کسی‌ این شجاعت رو داره که با خودش دست و پنجه نرم کنه
- خیلی‌ ساده تر از این حرفاست ! هرکس باید کاری رو انجام بده که ازش لذت میبره و از خودش احساس رضایت می‌کنه ! باورت می‌شه انقدر ساده باشه؟

- اگه استراحت مطلق حس خوبی‌ بهت میده ، انجام بده !

- اگه درس خوندن حس خوبی‌ بهت میده ، بخون ! اگه نه احمقی اگه بری دانشگاه ... شایدم بزدلی که بپذیری....
حاضرم قسم بخورم هرقدرم سرت شلوغ باشه انقدری وقت داری که گاهی از هنر لذت ببری ، شایدم ادبیات ، ریاضی‌ ...
- دنیا برای شرافت شما اهمیت قائل نیست...
کسب کردنِ یه میلیون دلار، آسون تر از کسب کردنِ ۱۰۰ دلاره!
آگه میخوای با ارزش ترین خرید زندگی رو انجام بدی، آب‌میوه‌گیری بخر!!
- synaptic strengths in the brain change in response to experience Hebb [1949]
این برنامه‌ریزی ها یه تغییر موقت یا هیجانی نیست! نه! یه شروعه... شروع یه برنامه‌ی ۱۰ ساله!
بعضی کارا مثل سیگار یا الکل یا پرخوری عصبی یا داستان فقط یه چیزایین که آدم میخواد بهشون چننننننننگ بزنه تا هرقدر موقت هم که شده (در حد ثانیه!) آروم بشه. اینه که اینا تو مواقع down بودن خیلی تعریک کننده میشن.
- اگه هدف مشخص و ملموس نداری مثل قطاری هستی که موتور نداره.
- عادت های بد حذف نمیشن، جایگزین میشن! It's all about changing LIFESTYLE
- خوبیاتو ببین و خودتو قوی حس کن!
- گیاه واسه رشد کردن رنج نمیکشه.
- خطر خوشبختی در این است که آدمی در هنگام خوشبختی هر سرنوشتی را می پذیرد و هرکسی را نیز. "فردریش نیچه"
مثبت فکر کردن نه هنره، نه ذاتیه نه قوی بودنه ، ... عادته !! عادت
بزرگ باش ... خیلی‌ بالا ! وقتی‌ هم بالایی واسه خودت بالا باش ، واسه خودت بزرگ باش ، نه این که واسه بقیه...
مین الان مثلا ببین از کدوم محدودیتت از کدوم دردت میتونی‌ فرصت بسازی ؟
- خوب بودن کسی‌ که بدی بلد نیست ارزشی نداره !
- کسی که 10 تا گوسفند داره و از اون 10تاش استفاده میکنه شرف داره به اونی که 11 تا گوسفند داره و از 10تاشون استفاده میکنه !وای به حال ماهایی که چسبیدیم به یکی دوتا از گوسفندامون !
- و من به سادگی (!) تصمیم گرفتم کسی باشم که همیشه آرزو داشتم باشم :)
- یاد گرفتم گاهی فقط با یکی‌ دوتا تماس تلفنی می‌شه روی خیلی‌ از لبا لبخند آورد :)
میگفت امروز باید فکر اون "که چی‌؟؟" اون‌روز رو بکنیم ...
ایده‌آل زندگی کردن چیزی نیست که پایدار بمونه.
- هرچی‌ آدم مفید تر‌ی باشی‌، وقتی‌ از مسیر خارج میشی‌ جبران تلفات سنگین تره.
دلم خواست میتونستم میرفتم خودِ اون موقه‌هامو بغل میکردم :)) میگفتم -چیزی نیست.. چیزی نیست..-
میدونی این ینی چی؟ ینی -آشتی با خودت-
از اوج قله تا زمانی که ادامه دارد لذت ببرو وقتی نوبت دره فرا رسید ، از دره لذت ببر.دره چه اشکالی دارد؟پایین بودن چه اشکالی دارد؟ آن به معنی استراحت است.قله یعنی هیجان، و هیچ کس نمی تواند مدام در هیجان باشد.
هیچ وقت گدایی نکن ،


زیرا دروازه های زندگی هرگز به روی گداها باز نمی‌شوند!...
- زیاد کار کردن هنر نیست، هوشمندانه کار کردن هنر است. جان ماکسول
- قدرت هورمونها بیشتره یا قدرت اراده ؟ اراده خودش یجور هورمونه ؟
مربع پشتکار داره! سینوسی جلو میره نه پله ای :) ولی پله ای شدنو دوس داره :)
- وقت گرفتنِ دنیاس.
"زیر میانگین بودن".
اونقدرا هم بدم نیست ...
- یشبه این نشدم که یه شبه از دستش بدم ! یشبه فلان چیزو به دست نیوردم که یشبه از دستش بدم!
- هرچی‌ اون دیپ اینساید درباره خودت باور کنی‌ همون میشی‌.
- هرچی‌ بیشتر از جسم کار بکشی بیشتر ریسپانس میده!
- با یه ذهن قوی سر و کلّه زدن خیلی‌ سخته! قوی و بی‌ منطق و تنبل...
- هرجا بگی‌ میخندن بهت که زندگی‌ زیادی آسونه و از آسونی مسخرس...!!!
- آدما اصولشونو که از دست میدن، برای مدتی‌ بدون اصول زندگی‌ می‌کنن و هیچی‌ براشون درست نیست، هیچی‌ غلط هم نیست
- و منی که کوبیدم... که بسازم...
- یه حس خییلی خوبی هست که میفهمی تو هم مثل همه آدمای دیگه هستی.
یه حس خییلی بدی هست که میفهمی تو هم مثل همه آدمای دیگه هستی.
- بچه که بودم گاهی فیلم یا آهنگایی که قبلا شنیده یا دیده بودمو تو مغزم واسه خودم پخش میکردم.
- یه لیوان چای تو یه اتاقی‌ که فقط با نور چراغ مطالعه روشن شده ، یسری کاغذ ، توشون حرف ، درددل ، حل سوال ریاضی‌ ، گراف ، الگوریتمِ برنامه نویسی ، کنار میز چند تا کتاب یه رادیو ، یه آهنگِ ملایم ، یه لبخند :)
گرایش طبیعی انسان پرداختنن به کار های بی اهمیت با مقاومت کمتر است
بزرگ فکر کن ولی کوچیک شروع کن
وقتی یه حرکت یا طرز فکری رو شروع میکنی؛ اونم تو رو شروع میکنه. اگه چند روز اول نشد و نتونستی، فرصت بده شاید اون نتونسته!
- راست میگه که افسرده بودن لذتبخشه ! میدونی چرا ؟ چون میتونی از خودت هیچ انتظاری نداشته باشی چون میتونی خودتو سرزنش نکنی و هر غلطی دوست داری بکنی..
امید میدونی ینی چی ؟ ینی این که چشماتو ببندی و دو هفته ی دیگتو از همین الان تصور کنی ... جایی که اون موقع وایسادی : )
- تونستن.. قشنگ ترین حس دنیا
- پرسید تو پشیمون نیستی این همه رو به فنا دادی ؟ گفتم نه. نمیدونم چرا گفتم نه! شاید به خاطر آدمی که شدم...
- من داده‌ی پرتم.
بدن به شدت مایل به نظمه
- اگه از این پ.ر.ی.و.د.ی درومدم یکی از حرفایی به خودم خواهم زد اینه : یاد گرفتم هیچ ضعیفیو قضاوت نکنم.
گفت: "این نخستین مرحله ی کار است. باید گوگرد ناخالص را جدا کنم. برای این, نباید از شکست بترسم. ترسم از شکست, همان چیزی است که تا امروز مرا از جستجوی اکسیر اعظم باز داشته. و اکنون کاری را شروع کرده ام که میتوانستم ده سال پیش آغاز کنم. اما از این که برای آن بیست سال دیگر صبر نکردم, دلشادم".
- یه چیز که با تمام وجود یاد گرفتم اینه که باید روی پای خودمون وایسیم.
"برای آموختن تنها یک روش وجود دارد.عمل کردن"
جذاب ترین آدما اونایین که تو مسیرشون دارن حرکت میکنن...
من میخوام منطق اینا رو به سخره بگیرم.
- اگر به نگه داشتن چیزی شک داری, آنرا دور بریز!
- هر کاری قبل از آنکه آسان شود سخت است.
انقدر اشتباه کن تا "دل" ببینه!

دل که دید دیگه اشتباه نمیکنی

دل که دید انکارش نکن.
توکه خوب بلدی صدای درونو خفه کنی این همون صداهس که گاهی بهت میگه حسش نیست
- آن آتش زمانی که به آن احتیاج داشته باشیم روشن میشود!
بلندی از آن یافت کو پست شد در نیستی کوفت تا هست شد
سبک که باشی متوجه جریان ها میشی.
زیاد تاس بریز
واقعا نمیخوام آخر عمرم ببینم هیچ جا نلغزیدم.
- یا مثلا محققِ خوشگذرون کم داریم ... محققِ خوش گذرونِ ورزشکار دیگه خیلی کم داریم!
-دلم چند تا مشکل میخواد! عجیبه نه؟ آخرین بارهایی که لای منگنه بودم به جای این که وایسم و بجنگم شونه خالی کردم...از ته دل چند تا مشکل میخوام که بتونم خود جدیدمو ضمانت کنم.
گفت خوبه که درد رو حس کنی. اون لحظه ای که واقعا" دردت میگیره و میگی دیگه بسه... باید واسه خودم یه کاری بکنم !
- روایت بود که : لب به سیگار که بزنی میگی خب چیزیم که نشد! بعدیو هم میکشی.
- اگر عشق میخواهی باید عشق ورزی کنی
- اگر دونفر در یک سفر در حال پیگیری یک روش برای رسیدن باشند, یکی از آنها در راه اشتباهی قرار گرفته !
- اووووو تو دو سال میشه کوهو جابجا کرد
- همه فکر میکنن آرزوی یه آدم چاق اینه که آدم لاغری باشه

ولی آرزوی یه آدم چاق اینه که آدمِ چاقی باشه که داره لاغر میشه.
- What comes out of you when you are squeezed is what is inside of you
- یاد بگیر بدون sacrifice کردن, بتونی محبوب باشی
- من میگم آدما قبل از یه دگرگونی بزرگ درونی نیاز دارن یه مدت قابل توجهی تو خودشون و تنهاییشون فرو برن.
- بالاخره تو داری یه چیزی یاد میگیری و توی یه چیزی ماهر میشی که بقیه بلدش نیستن.. دیگه این هنرِ خودته که چجوری ازش استفاده کنی .. !
- فردا چیو میشه یکم بهتر کرد ؟
- اول این که تو دلت میگی " بسه بابا !"

- بعد خودتو مقید میکنی هرکی حالتو پرسیدُ خواست بدونه در چه حالی (حتی اگه خودت بودی که به خودت رجوع کردی) جواب بدی: " خوب! عالی!"

و مث احمقا بخندی.

- آخرم شروع کنی و کارایی که میخوای از فردا.. یا نه از همین امروز انجام بدی رو بنویسی یا تو ذهنت بیاریشون و ببینی چی جلوتو گرفته واسه انجام دادنشون؟
اینی که الان هستی؛ حاصل تصمیماییه که یه سال پیش گرفتی، و عزمی که یه ماه پیش کردی... 🌱
ولی اگه از عمق دلت واسه چیزی دلیل داشته باشی،

به قیمت جونتم که شده باشه انجامش میدی.

عمقِ دل!

من عمق دلمو خوب میدونم چیه.

و درست لحظه‌ای که هدف و دلت هم‌راستا میشن،

از اونجا به‌بعد فقط بشین و شاهد خلق یه شاهکار باش.
چی میتونم به خودم و حتی به بقیه هدیه بدم؟
یه دستورالعمل! آره خودش بود.. من ادعا میکنم که شاید هزاران بار از جا بلند شدم و اوووووج گرفتم..
درسته که خب تقریبا هر بار با مغز زمین خوردم :)) ولی فکرشو بکنم اگه از هرکدوم از این سقوطا یه چیزی یاد گرفته باشم چه جعبه‌ابزار کاملی الان دارم!

- من تاحالا اینقدر به خودم نزدیک نبودم.
- من تاحالا اینقدر رو پای خودم نبودم.
- من تاحالا اینجوری به مرزهام حمله‌ور نشده بودم.
- من تاحالا انقدر بدنم سالم و آماده نبوده!
- من تاحالا انقدر "باتجربه" نبودم.
- من تاحالا انقدر طعم "تونستن" رو نچشیده بودم.
- من تاحالا انقدر خودمو بلد نبودم..
- من تاحالا انقدر أدمای مشتی و با پتانیسل دوروبرم نداشتم.
- من تاحالا انقدر آزادی نداشتم!
- خلاصه که من در بهترین و کامل‌ترین حالتیم که تاحالا بودم، خدا میدونه که چه عمارتی میتونم باهاش بسازم.

۱- فقط بخواه که خوب شی، تو دلت بگو تمومه و وقت پروازه.
۲- حتی اگه شده موقتا، هر حسی که داری از خشم بگیر تا غم رو خاموش کن. این باعث میشه واقع‌بین باشی.
۳- به جایی که میخوای بری نگاه کن! نه جایی که هستی. روتو بچرخون
۴- مقصد رو به وضوح تصور کن. مهم‌تر از اون... خودتو اونجا تصور کن.
۵- مثل شماره ۲- ذهنو از هرگونه فکر مخرب یا به دردنخور حفظ کن.
از حسرت گذشته بگیر تا نا امیدی.. کافیه هربار که مچ خودتو گرفتی یه بشکن بزنی مثلا.
۶- هر روز چند بار مقصدو تصور کن. یادت باشه انقدر عمیق باشه که تو مسیرهای نورون‌های مغزت حک بشه. یادت باشه مغز فرق بین تخیل و واقعیت رو نمیفهمه، اینجوری بهش الگو میدی.
چی جلوتو گرفته که بهش برسی؟
۷- موانع رو مخصوصا موانع ذهنی رو بردار. مثلا من فکر میکردم سیگار عامل ورزش نکردنه ولی فهمیدم این واقعا درست نیست!‌ حتی ثابت شده سیگار قبل ورزش خوبه! چیزیو باور کن که به نفعته.
۸- زیاد فکر نکن!!!!
فقط ببین.
مقصدو ببین..
حتی مهم نیست کجای راهی، فقط مقصدو ببین.
و مثل ۷ موانعو رفع کن.
۹- دو حالت داره.
چیزایی که تو مقصد میبینی یا در یه لحظه و فوری میتونن اتفاق بیفتن (مثل عادت به لبخند)
و یا تدریجی هستن و به مرور میشه بهش رسید (مثل ۹۰ دقیقه دو استقامت)
فقط شروع کن!
مهم نیست از کجا فقط شروع کن!
۱۰- همچنان ذهنت رو مقصد فیکس باشه و هرگونه آفتی رو نابود کن.
وقت شروع مرحله‌ی جدید به اسم نگهداری میرسه.
۱۱- وقت ساختن هویت جدیده.
بذار هویتت بر اساس گذشته‌ی نزدیکت باشه همین شخص در حال پیشرفت!
بذار هویتت تو مقصد جا بشه.
خودِ جدیدتو بشناس و باور کن.
۱۲- نقاط حساس و پرخطر رو بشناس و واسشون آماده باش.
از گذشته یاد بگیر به شکستهات رجوع کن.
یه پادزهردونی داشته باش.
۱۳- لغزش رو گندش نکن. شکست جزئی از مسیره.. همیشه یادت باشه
اولا: ذهن از تجربه قوی‌تره
دوما: خیلی وقتا لذت‌های لحظه‌ای نمی‌آرزه به شوق تو قله بودن.
۱۴- هر روز حداقل یه چیزی رو یکم بهتر کن. مخصوصا چیزایی که تو ۹ شروع کردی.
۱۵- به خودت جایزه بده..
خودتو هم دوست داشته باش.
۱۶- با عشق زندگی کن!
حس سرباز خط اول جنگو داشته باش.. با هیجان زندگی کن.
بذار حتی نور خورشید یا برگ درخت حالتو خوبتر کنه.
به اینجا برس!

پایان.


از چراغ تو به خورشید رسد صد پرتو...
"حافظ"
معمولا مسایلیو به هم ربط میدیم که وافعا ربطی به هم ندارن یا بدتر از اون جهت این ارتباطو برعکس میکشیم.
اولا حواست باشه خودتو تو تنهایی یا هرگونه محدودیتی اسیر نکنی. اگه مدتیه که درتلاشی و به هر دلیلی نتیجه نداده یکی از دلیلاش میتونه این باشه که محیطت کوچیکه (اینو دیروز تو یه مستند درباره موشهای آزمایشگاهی معتاد به مواد مخدر که سعی در ترک داشتن فهمیدم. فقط وقتی تونستن به راحتی ترک کنن که از قفس آزادشون کردن توی یه پارک بزرگ‎تر)

و دوم هم این که... برو سر اصل مطلب! الکی وقت تلف نکن. شاید مسایل اونقدرا هم به هم ربط ندارن و به فرضی هم که دارن، وقتتو صرف جزئیات نکن.
ولی اگه از عمق دلت واسه چیزی دلیل داشته باشی،

به قیمت جونتم که شده باشه انجامش میدی.

عمقِ دل!

من عمق دلمو خوب میدونم چیه.

و درست لحظه‌ای که هدف و دلت هم‌راستا میشن،

از اونجا به‌بعد فقط بشین و شاهد خلق یه شاهکار باش.
از اون وقتاس که آدم یهو دلش واسه خودش تنگ میشه. واقعا چی میشه که ماها به روش خودمون زندگی نمیکنیم...؟

همین الان چی جلومونو گرفته که تبدیل به آدمی بشیم که همیشه آرزوشو داشتیم بشیم..؟
حقیقت امر اینه که باز از دست خودم خیلی عصبانیم.

عصبانیم -> دس رو دس میذارم و سعی میکنم به شکل بیمار‌گونه‌ای حال خودمو بگیرم -> بیشتر عصبانی و حرصصصصی میشم -> بیشتر حال خودمو میگیرم...

این لوپ... اگه بگم هیچ‌چیز اندازه‌ی این لوپ تو این سال‌ها به من ضربه نزده دروغ نگفتم.
تو خودتو لایق رسیدن به آرزوهات میبینی؟
همش از خودم میپرسم چرا باید ایندفه فرق کنه؟

چرا چرا چرا؟

ماها دنبال یه چیز متفاوتیم که انتظار تونستن داشته باشیم درستم هست.

اگه همون کارارو انجام بدی همون نتایجو میگیری ... نه؟

پس اینو چی میگی؟

یه سنگ با آخرین ضربه نمیشکنه، به تمام ضربه‌هایی که تاحالا بهش زدی میشکنه.

ینی همون کار تکراری.
ما شبکه‌ای از نورون‌ها هستیم. به عبارت بهتر، هرکدوم از ما یه گرافیم.
راستی! قدرت نامه نگاری و به طور کلی قدرت کلماتو دست‌کم نگیرید.کلمات معجزه میکنن... انقلاب میکنن.
ولی هرچی بیشتر جلو میرم بیشتر مطمئن میشم که از همین الانشم میتونم آرزومو زندگی کنم. آخه اصن آرزوهام رسیدنی نیستن.. رفتنین!
و حقیقتا خیلی عزممو جمع کردم که درستش کنم.
راه جدیدیو باید پیش بگیرم، راهی که تاحالا هیچوقت امتحانش نکردم.

تعادل.
همیشه همه‌چیز واسم صفر و یکی بوده، اگه میخواستم مثلا سیگار رو ترک کنم، به روش بوقلمون سرد بوده
یا اگه میخواستم ورزشی رو شرو کنم، به روش خود پاره کنی بوده! و ....
همون جمله معروفه که میگه اگه همیشه یه روشو امتحان میکنی و شکست میخوری، روشتو عوض کن.
شاید باید خیلی منطقی به قضیه نگاه کنی شاید واقعا نمیشه که عادتهایی که یه عمر هر روز و هرروز توی خودت نهادینه‌تر کردی رو خیلی بوقلمون‌وار عوض کنی.
چیا دست توئه؟
چیا رو خیال می‌کنی که دست تو نیست؟
چی پیشنیاز چیه؟
چی باید بشه که حس کنی زندگیت معنی داره؟

الان چه چیزایی جلوتو گرفته که اونی که میخوای باشی؟

چیا واست عقده شدن؟

چه چیزایی تاحالا باعث شدن کارارو نصفه‌نیمه رها کنی؟

چه چیزایی مو لا درزشون نمی‌ره؟

چی‌ میشه که یه کاریو ول میکنی؟

زندگیت دوست داری چجوری باشه؟

چه سوالای خوبی میتونی از خودت بپرسی؟
باید از یجا شرو کنی

کجا آسون تر از ذهن

تمرکز مث نور خوشید، میسوزونه

به هر سمتی میخوای بری فقط و فقط روش تمرکز کن

بدن خیلی منطقیه

یه سری سلولن دیگه

ورودی میدی خروجی میگیری
شما فقط ده‌روز یه شیب مثبت به زندگیت بده،
ینی هرروز هرقدر‌ کم‌هم که شده، از دیروزت بهتر شو.

بعد از ده روز دیگه هیچ‌ شباهتی به وقتی که شروع‌کری نداری.

نه؟

بعضی روزا حتی یه شیب یه‌درجه‌هم نمیشه بدی؟

اوکی اقلا بدتر نشو و خودتو پرت نکن پایین.



مشکل‌ما کمالگراها اینه که وقتی پیشرفت نمیکنیم خودمونو میسقوطونیم!
اصلاح می‌کنم،
مشکل‌ماانسانها که به واسطه‌ی زنده بودن کمالگراهم هستیم، اینه که وقتی پیشرفت نمیکنیم خودمونو میسقوطونیم!
کیف کردم از خودم

از کوه اومده بودم بارون حسابی میومد ۲-۳ ساعتی هم تو ترافیک بودم

ولی رفتم بیرون که طبق برنامم تمرین دو‌ی استقامت کنم. اتفاقا بیشتر از همیشه هم دویدم.

شکستن الگوهای قدیمی ینی این.

کسی بودم که همیشه اینقدر ترافیک روش اثر منفی میذاشت که بعدش فقط میخواست کلی سیگار بکشه حتی اینقدر اون الگوها توم قوی شده بود که یه خودم اومدم دیدم زدم کنار از دکه‌ی کنار اتوبان سیگار خریدم ولی مچالش‌ کردم و پرتش کردم بیرون.
طبق کتاب The Power of HABIT واقعا ماها ۳۰درصد از کارامون طبق فکر و تصمیمه. بقیش طبق عادته، ارتباط سلول‌های مغز جوریه که بعد از هربار مسیرشون به همدیگه هموارتر میشه و به زبون ساده اینجوریه‌ که عادتها شکل میگیرن.



بیا تن‌ندیم به عادتامون. بیا فردامون واقعا فردامون باشه، نه این که ۷۰درصدش به خاطر امروزمون و در نتیجه دیروزمون و... از پیش نوشته باشه
میدونی؟ مشکل خیلامون اینجاس که بعد از یکی‌دوتا پیروزیِ کوچیک یدفه خلاص می‌کنیم.
فرض کن با خودت قرارگذاشتی که هرروز بری مثلا ۱۵ دقیقه بدوی... وشاید واست خیلی سخت باشه که خودتو راضی کنی بری بدویی. ذهنمونه که همش میگه نه نمیتونم وگرنه که میتونی با این دیدگاه بری که باشه فوقش نمیتونم و زمین میخورم...؟



جالبه که اتفاقا اون موقع میبینی که میتونی و خوبم میتونی. این دقیقا همون نقطه‌ی مقابل صفر-و-یکی بودنه.
رام کردنِ عادتا و ذهن و به دست گرفتنِ کنترلِ زندگی دقیقا همینه. باهاشا به زبون خودش حرف بزن و اینقدر پافشاریِ کودکانه داشته باش تا این که همه‌چیز بیفته توی سرازیری.















میگن ۲۱ روز طول میکشه.
واقعا نباید خودمو سرزنش کنم. فقط بذار کنجکاو باشم ببینم با این دوماه چیکار میتونم بکنم.
یاد اون حرف رابینز میفتم که میگفت بعضیا هم میذارن اینقدر اوضاع وخیم شه که مجبور به شروع بشن و واسه خودشون کاری کنن!
راحت باش و راحت زندگی کن، از قلپِ آخر نوشابت صرف‌نظر کن اینجوری کم‌کم یاد میگیری از چیزای بزرگ‌تر چشم‌پوشی کنی.
حاجی جان
دوشنبه, ۱ مرداد ۱۳۹۷، ۰۹:۳۱ ب.ظ
ماها پوست‌کلفتیم حاجی. ماها گردن کلفتیم سّید جان.

تو نمیدونی ماها چه شباییو به خون‌دل گذروندیم و چه غروبایی بند دلمونو پاره‌کردن.



حاجی تو الانمونو نگاه نکن، حاجی تو نه خنده‌هامونو نگاه کن و نه اشکامونو

چقدر تابع زمان و مکانیم ما،

تو نمیدونی اگه پاش بیفته، اگه لازم بشه تن به چه سختیایی میدیم ما.

ما فقط خودمون میدونیم که مرد میتونه کوهِ درد باشه و هیشکی نبینه،

در عین حال همین مرد میتونه جوری لبخند بزنه که دلِ دنیا به بودنش گرم باشه.
آقام رابینز میگه چیزیو که نتونی اندازه بگیری نمیتونی توش پیشرفت کنی. همه‌چیز باید با عدد و رقم تعریف بشه. شاید من فقط یه مشکل کوچیکو لازم باشه حل کنم که از اون به‌بعد همه‌چیز مرتب سرجای خودش قرار بگیره. وقتی یه کد کامپیوتری مینویسی وقتی مثلا یه میلیون خط برنامه‌نویسی میکنی کافیه فقط یه صفر به طور اشتباهی به یه یک تبدیل بشه و کل تیم مجبور بشن ماه‌ها وقت بذارن تا مشکلو پیدا کنن.

شاید منم فقط باید اون باگ کوچیکو درس کنم. نمیدونم ولی حس میکنم کاملا آمادم و انرژیشو دارم که تغییرات جدی‌تری توی خودم ایجاد کنم.
اگه انتخاب کنی که ایمان داشته باشی خودش سراغتو میگیره
میدونی چرا؟

اقلا اگه چند وقت دیگه تونستم موفقیتی کسب کنم، این‌بار تمام شبایی یادم میاد که نخوابیدم، تمام صبحایی یادم میاد که با اولین آلارم ساعتم از جا پریدم. اقلا اینجوری میتونم مطمئن باشم که لیاقتشو داشتم.
👑 خودشو پادشاهِ عالم میدونست
نمیدونم تا چندوقت باید تاوانشو بدم، ولی گاهی با خودت کاری میکنی که

- پولتو

- وقتتو

- شادابیتو

- روحیتو

به‌فنا میده و بعدشم نه‌تنها لذتی ازش واست باقی نمیمونه؛ یه سنگینیِ ناتموم توی یه سکوت طولانی میمونه.

گاهی اشتباه‌ها یه‌دفعشون کافی نیست. گاهی خیلی بیشتر لازمه گاهی هرازچندگاهی لازمه اصن، که بدونی این لحظه خودش چه نعمتیه.

امیدوارم این آخرین اشتباهم باشه.

میخوام بخوابم و وقتی بیدارشدم یه آدم دیگه شده باشم!
بذار حداقل این بار اشتباهت یه نتیجه‌ای با خودش داشته باشه.

بذار این بار واست درسی بشه که واقعا بتونی روزی برگردی بگی اون اشتباهی بود که بهم درس بزرگی داد بدون این که تاوان زیادی واسش پرداخت کنی.

بیا از تجربه‌هات استفاده کن.
- سعی کن با هر شکستی جای اینکه بخوای جا بزنی پر‌روتر و جنگنده‌تر از جات بلند شی و ادامه بدی.
Don't even consider the possibility of getting that low again.
- یه تصمیم بگیر که فورا کیفیت زندگیتو بهتر کنه!
- وقتی داری یه کاریو تو زندگی دنبال میکنی، دقیقا از اونجایی که شروع میکنه به دشوارشدن و درد‌گرفتن داری پیشرفت میکنی. وقتی شروع میکنی شنا بری، درست همون آخریاس که میسازتت، همونا که قبلش فکر میکنی دیگه نمیتونی.
- یبارِ دیگه: راهِ حل‌ رو از کسی که تونسته به چیزی که میخوای برسه، بگیر، از زندگیش بخون. بهترین منبع همینه.
- هفتِ صبح عیارِ آدمو مشخص میکنه. هرکسی باس ببینه هفتَ صبش در چه حالتیه.
- وقتی که حتی یاد‌ میگیره و -میتونی- از عیبات، اتفاقا سکوی پرتاب بسازی میتونی به خودت بنازی. خودت میدونی چی میگم..!
- وقتی واسه یه کاری دو ساعت وقت بذاری، دوساعته تمومش میکنی وقتی ۱۰ ساعت وقت بذاری، ۱۲ ساعته.
Set the Game to Win
آدم عقل داره! امتحان کردی یه چیزیو دیدی دوسش نداری یا نمیخوایش،

خب عوضش میکنی.

مگه نه؟
نه پشیمونم و نه راضی. هیچ‌چیز خوب یا بد مطلق نیست. به هرچی که آروم بگیری همون واست میشه دیفالت.
سوال هوشمندانه اینه که -این- اگه بشه دیفالتت، تورو به اون جایی که میخوای میرسونه یا نه؟
همین هفته‌ یا دوهفته‌ای که گذشتو اگه بذاری زیر ذره‌بین میتونی ببینی روزمرگیت چجوری تعریف شده. هدفتم میدونی، کافیه چندسال fastforward کنی و نتیجه رو تخمین بزنی.
بذار اینجوری بگم، زندگی میتونه بهشتِ تو باشه.
قشنگ‌ترین حسایی که من داشتم مربوط به وقتایین که خسته و کوفته از پس یه کار سخت برومدم، وقتایی که آخر شب آخرین نفر از دانشکده بیرون میومدم یا وقتایی که با تمام کارایی که داشتم به ورزش یا غذای سالم حسابی اهمیت میدادم. وقتایی که حتی از کوچیک‌ترین زمانی که داشتم‌هم برای یادگرفتن استفاده میکردم.
این مرخصی‌هایی که واسه خودم رد کردم ازشون نه ذره‌ای حس خوب مونده و نه خاطره‌ی خوب چون زمان میگذره و قثط دست‌آوردها میمونه.
همونجور که کاملا انتظارشو داشتم ترس و سیاهی اومده سراعم امشب و فقط هم امشبه.

میدونم واسه چیه میدونم که چیکار کردم که همچین چیزی رو نتیجه داده.

مینویسم که یادم بمونه که هیچ‌چیز هیییچ چیز ارزششو نداره که آدم بخواد خودشو به زانو در بیاره.
چند وقت یبار کارای -خوب- خودتو مرور میکنی؟

بهشتِ من وقتیه که از خودم راضی باشم.

من خوب میدونم چجوری باشم که از خودم راضی باشم
چشاتو ببند به ۱۰ سال دیگه فکر کن.

چشاتو ببند به ۵ سال دیگه فکر‌کن!

چشاتو باز کن و به فردا فکر کن...
- یاد گرفتم لذت یه روز پروداکتیو و سالم با هیچ چیزی قابل مقایسه نیست.

- یاد گرفتم که چون تفریح خاصی نداری وقتی که مثلا میخوای تفریح کنی دلیل نمیشه تن به هر چیزی و هر کاری بدی.

- نتیجه گرفتم که وقتی با همه‌ی ترسات روبره‌میشی عاقلانه‌ترین راه اینه که بجنگی چون اگه فرار کنی تا ابد میتونه بترسونتت.

- دنیا هم به آخر نرسیده ها! یه وقفه‌ی کوچیک و یه روزه داشتی.

- همین الانشم میدونی که حسابی گل کاشتی؟

- مشکلات رو و کلا مسایل رو با هم قاطی نکن.
حرفه‌ای رفتار کردن!!

چیزیه که باید یادش گرفت.

نترس چیزی نمیشه. فقط زمان میخواد تا آدم ساخته بشه.

من دارم تلاشمو میکنم، تمام زندگیمو گذاشتم!
حتی اگه از این کشور بیرونت کردن مثل مردی که از «الان» به بعد تمام تلاششو کرده پای خودت وایسا و به چیزایی که قراره بسازی فکر کن.
مهم‌ترین چیزی که این هفته یادگرفتم اینه که -فقط شروع کن- .
یکی از راه‌های خیلی خوب واسه غیر قابل پیش‌بینی بودن همینه که شروع کنی. اگه تجربش کرده باشی میدونی چی میگم. میدونی که یه وقتایی دقیقا همین شروع کردنه غیرقابل‌پیش‌بینی‌ترین کار دنیاس و از قضا تو هم درست دست میذاری روی همون.
یه جور دیگه که بخوایم نگاهش کنیم، همه یه کاری داریم که الان واسمون مهم‌ترین کاره از نظر اولویت. هممونم تجربه کردیم که نخواستیم به هر دلیلی بریم سراغش ولی واقعا چرا؟ چرا همین الان نریم و شروع نکنیم به جوری که باید باشیم، بودن؟



نمیدونم بار چندمیه که دارم میگم، تکرار مادرِ تمامِ مهارت‌هاست پس بازم میگم: اگه الان همون‌ آدمی بودی که همیشه آرزوشو داشتی، بودی، همین الآن و این لحظتو چجوری میگذروندی؟
یه چیزای ریزی هستن که تاثیر بسزایی میذارن.

یه گلدونِ کوچیک روی میز مطالعه مثلا، باعث میشه حس بهتری به مطالعه و میزت داشته باشی.

یه چراغ‌خواب یا آباژور کوچیک بالای تختت باعث میشه گاهی قبل خواب دلت بخواد یکم کتاب بخونی.

یه ادکلنِ خنک و مردونه باعث میشه غرور خاصی داشته باشی.

یه عادت ساده که هر روز کارای فرداتو مشخص کنی، باعث میشه که شبا ساعت کوک کنی.

یه نوشتنِ ساده‌ی کارایی که میخوای انجام بدی، باعث میشه واسشون قدمی برداری. که هر روز حسابِ کارت دستت باشه.
کلا دوتا عامل مارو پیش میبرن: خودآگاه و ناخودآگاه.
با عادت‌های قدیمی، با عادت‌های جدید بجنگ

با ناخودآگاهِ غلط با ناخودآگاهِ درست بجنگ.

یبار دیگه به تمام کارایی که میخوای تو زندگیت انجام بدی فکر کن.

کدوماشون از روی عادته و کدوماشون از روی فکر؟
آدم الکی دکتر نمیشه !!
دانشگاه و باشگاه
ولی اصل حرفِ طرف این بود که ببین من الان ۶۰ سالمه و هنوز دارم لذت میبرم. انگار توی جوونا یه فکر احمقانه‌ای هست که باید تا ۳۰ سالگی زندگیو بسته باشن و تمام. دنیای مدرن اینجوری نیست
گاهی خوشحال میشم از این که لیسانسمو گند زدم. حسابی باعث شده که -بدونم-
حداقل کارایی که -باید- این روزها بکنم تا به حداقل نتیجه برسم چه کارایی هستن؟

یا

حداکثر استفاده‌ای که -میتونم- از این روز‌هام داشته باشم تا حداکثرِ نتیجه‌ رو کسب کنم چه کارایی هستن؟



حاجی وقتی که به چیزایی که از زندگی میخوام فکر میکنم مغزم سوت میکشه.

وقت تنگه آدما ...
- یه تابلو داشته باشه از یه عالمه آرزوهای کوتاه مدت واسه چند ماه دیگت. هربار چیزی به ذهنت میرسه با دستخط روش بنویسی.
- از آرزوهام اینه که از این آدمایی بشم که صبهای خیلی زود برفی میان بیرون با یه شرت و آستین کوتاه تمرین دو استقامت میکنن کنار رودخونه.
- آدمی که بدنسازی میکنه ولی دونده ی خوبیه، که صبحا 6 صبح بیدار میشه. نه! باید سوال درست رو از خودت بپرسی، چه باورهایی باید داشته باشم، تا تبدیل به آدمی بشم که صبح ها 7-8:30شو توی باشگاه میگذرونه؟ این آدم باید شبا 11 تو تخت باشه مثلا.
Me: Wow, dude, you're really good at this stuff,! Have you passed this course before?
Him: No. I'm just Smart.
ه غروری نه چیزی فقط باور عمیق قلبیش بود.

مثلا اگه یکی ازت بپرسه الان روزه یا شبه از جوابت میشه فهمید که واقعا باور داری به این که الان روزه مثلا. دقیقا همینجوری I'm just Smart بدون هیچ اکسپرشن اضافی روی صورتش یا حتی کوچیکترین لبخندی انگار ازش پرسیده باشی الان روزه یا شب؟ روز.
این تنهاییه جای خالی اینستاگرامه؟ بخش زیادیش.

الان میفهمم چقد از روابطم مجازی بودن و این واقعا چیز خوبی نیست.
ولی میخوام قدم بعدیمو مشخص کنم. این که یه دستی به سوشال لایفم بکشم.
ژن کسشر درون با ژن بلندپرواز درون در حال جنگه.

ژن عیاش درون با ژن کنجکاو درون در حال جنگه.

ژن ماجراجوی درون با ژن منظم درون در حال جنگه.

ژن هنرمند درون با زن ریاضیدان درون در تعامله

ژن آزادی‌خواه درون با زن هدفمند درون در صلح کامله،



ولی ژن عاشقِ درون، همیشه برندس..
قشنگ‌ترین دوران همیشه اون وقتاییه که از comfort zone خودت خارج میشی و .. خلاف جریان شنا میکنی.
-ولی یادمون باشه که ذهن ما مایله همه‌چیو در شرایط سخت بدتر از اون چیزی که واقعا هست نشون بده.
با خودم قرار گذاشتم مربی بدنسازی استخدام کنم
و من شروع کردم که دوچرخه‌سوار باشم ^__^
۵ سال اینقدره!
مث اون آینه‌هه توی هری‌پاتر که هرکی توش نگاه میکرد و آرزوشو میدید من مطمئنم که هرموقع توی چندسال گذشته اگه تو اون آینه نگاه میکردم دلم میخواست -این- آدمو ببینم.
شایدم میترسم از بی‌پروا نوشتن.. ولی خیلی سخته که -خودت- بخوای آدم خوبی باشه. آدم شادی باشی، امید داشته باشی، از -خودت- کمک بخوای، به -خودت- پناه ببری، حتی غرغراتو سر -حودت- بزنی، گله‌‌هاتو از -خودت- بکنی، وقتی از همه‌جا میبری جز -حودت- کسیو نداشته باشی. دارم از یه -ایمان- حرف میزنم بعضی وقتا آدما به یه استیتی میرسن که -ایمان- دارن که خدایی نیست و این ایمان دقیقا از جنس همون ایمانیه که آدمای دیگه به خالقشون دارن. هیچکس تو دنیا خودشو، اون اساس خودشو گول نمیزنه. کسی که همچین طرزفکری داره، آدم بدی نیست.
روانشناسی به عنوان رشته‌ی دوم تحصیلی؟
از هر مشکلی باید بشه به نحوی یه استفاده‌ی هوشمندانه کرد واسه بهتر شدن.

هر تصمیمی که به پیشرفتت منجر بشه تورو تنها تر میکنه.

آدما بدتراز ایناشو از سر گذروندن. نازک نارنجی نباش.
ولی من بازم خوب میشم باز حال خودمو خوب میکنم و ادامه میدم، باز اتفاق میفته باز حال خراب میشه بازم از پسش برمیام.

این وسط دنیات بزرگ‌تر میشه دام‌های توی راه بیشتر میشه و خیلی اشتباس اگه فکر کنی الان دیگه خیلی دنیا‌دیده و باتجربه تر از این حرفایی که دوباره بیفتی تو چاله.
بابا بزرگم همیشه میگفت که هرموقع به خودت گفتی: من فرق دارم - این فرق داره - این‌بار فرق داره - ----- داری میرینی.
- چرا فکر میکنی آدم از یجا به بعد دیگه حقِ اشتباه‌کردن نداره؟ چرا فکر میکنی دیگه قراره از الان به بعد بدون هیچ افت‌وخیزی پیش بره؟ پس بزرگ‌شدن چی میشه؟ بزرگ‌شدن ینی رشد و رشد آدم تا آخرین روز زندگیش ادامه داره.
- ول نکن! وِل نکن! چون لحظه‌ای که ول کنیم همه چی مثل یه دومینو به گــــــــــــــــــــــا می‌ره. ول نکن.
- همیشه یجوری حال خودتو خوب کن که خودت ،خودت رو تحسین کنی.
- وقتی میدونی کار درست تو این لحظه‌ چیه، نه نیازی به فال هست و نه استخاره . چیا دستِ توئه؟ اگه الآن همه‌چیز در بهترین حال خودش بود، این لحظتو چجوری میگذروندی؟ چی جلوتو گرفته که اونی که همیشه آرزوشو داشتی باشی؟
- چشاتو ببند، چندتا نفس بکش یادت بیاد هنوز زنده‌ای. یکم فکرتو خالی کن .. بازم نفس بکش. همه‌چی خوبه :) باورش کن.
- دوتا تصمیم بگیر، یکی آسون، یکی سخت.
اون دوره که میتونستم بالای نیم ساعت بدوم واقعا خیلی درخشان یادمه! شبای زمستون تو سرما با مهدی و رضا میرفتیم تمرین ولی تو تهران خیلی دردسر داشت چون باید با آلودگی هوا هماهنگ میشدیم.
وقتی تا دم دم دم دم زندگی ایده‌آلی که از خودت انتظار داری اون ۰خود-ِ ایده‌آل رفتی که میشه مثل یه قله بهش نگاه‌کرد و زرتی پرت شدی پایین. حالا باید از صفر بسازی.
باید به خودت حق بدی با خودت حرف بزنی و خودتو قانع‌کنی که اشتباه جرم نیست. شاید آدم هیچوقت به اون نقطه نرسه که دیگه اشتباه نکنه شاید زندگی همینه ماها زندگی میکنیم تا یاد بگیریم. باید خودتو دوست داشته‌باشی این الان مثل رووووز واسم روشنه که تماام اجزای شخصیتیت باید با همدیگه در صلح و تعامل کامل باشن تا بتونی کاری از پیش ببری. رسیدن به این صلح و آرامش درونی اصلا آسون نیست اما اگه بشه بهش رسید بعدش هیچی دیگه جلوتو نمیگیره..... تا وقتی که دوباره اون آرامشو از دست بدی.
حتی خاطره‌ی نوروز ۹۷ که اونو هم تنها بودم تو ماشین در حال رانندگی از تهران به شیراز. شبایی که اشک ریختم صبحایی که با طلوع خورشید توی چادرم بالای کوه بیدار شدم. روزایی که احساس بدبخت‌ترین موجود دنیارو داشتم و روزایی که احساس جای درست بودن تو زمان درست بودنو داشتم.
باید کاری میکردم که حتی خودم از خودم تعجب کنم! کاری که حتی به ذهن نیاد ولی چیکار؟ چیکار باید باشه که حتی فکرش‌هم به ذهن نیاد؟؟؟؟ چیه که اصلا به ذهنم‌هم نرسه از بس خوب باشه؟
- ازش پرسیدم اگه برگردی همین مسیرو میای؟
- گفت آره!
- گفتم پس ینی راضی‌ای از تصمیما و سبک زندگیت.
- گفت نه! عنم میگیره. ولی اگه اونا نبودن، اینی که الان هستم نبودم و من اینی که الان هستمو دوس دارم.
جالبه! آدمی که داره به خاطر هدفش فشاریو تحمل میکنه؛ حالش به مراتب خوب‌تر از اونیه که تلاش خاصی نمیکنه.
مهربون‌باش حتی اگه نیستی یه مدت اداشو دربیار؛ مهربونیم مثل شادبودن و مثبت‌نگری و اعتمادبنفس از اون چیزاییه که فقط با تمرین به دست میان.
به رئیستون هیچوقت نگید "نمیشه".
وقتی باورت بشه چقدر فرصتت محدوده و آرزوهات، بزرگ.. دیگه وقتتو واسه مزخرفاتی مثل دلخوری یا کینه و خشم تلف نمیکنی.
قدیمی ترین عادت‌ها لزوما بهترین‌ها نیستن.
- اگه حتا اراده نداری ، این اراده رو داری که اراده رو به دست بیاری
- یاد بگیرید "آسون" شکست بخورید... شکسته دیگه :)
- اگه بخوام حال و هوای این روزامو بگم ، میگم : نقطه ، سر خط :)
- هدفت باهات حرکت میکنه، همینجور که تو رشد میکنی، اونم رشد میکنه.
- آشوبم.. آشوبی که لازمه شاید :)
- همممممممممیشه به حرف دلت گوش کن ، باور کن پشیمون نمیشی‌ ، خیلی‌ بده که چند سال دیگه همش به خودت بگی‌ "اگه" فلان روز فلان کارو می‌کردم یا فلان حرفو به فلان کس میزدم چی‌ میشد .... راحت باش :)
- خیلی چیزا که آدمو درگیر میکنن ، درگیر که چه عرض کنم حتی زندگی آدمو مختل میکنن یه دکمه دارن ، با اون دکمه هه خاموش میشن ! خیلی‌ چیزا ساده تراز اونین که ما فکر می‌کنیم...
- ذهن هم سرما میخوره
- انضباط فردی : " توانایی مقید ساختن خود به انجام کار در زمان مقرر، چه دوست داشته باشیم یا نداشته باشیم."
- من یه سوال دارم ، که زیاد از خودم میپرسمش ، سوال اینه که "الان چه چیزی حالتان را بهتر می‌کند؟ " همیشه چیزی هست.
- تلاش در شکست، صبر در نومیدی، رفتن بی‌همراه
- یه‌روز یه کتاب بنویسم
- انقدر به مسیری که دارم میرم ایمان داشته باشم که هیچوقت شک نکنم... اصلاح: اصن این ممکنه؟
- اگه پتانسیلی تو خودت میبینی‌ ازش استفاده کن ، خیلیا به هر دری می‌زنن تا اینی که تو داریو داشته باشن ! فلانی‌ نصف توام نیستا ، اما از همین نصفی که هست استفاده می‌کنه !
- دلم می‌خواد یه لیست از کاری که ازشون میترسم درست کنم ، هر روز یکیشو انجام بدم
- اگه ۹ بار زمین بخورم ، ۱۰ بار بلند میشم. بلند میشم
- هیچوقت نگو از فردا ، از امروز ، از الان !
به آستانه خودت برسی‌ :) به مرزت برسی‌ ، بکوبی بهش !
- این که در گذشته چه کسی‌ بودید مهم نیست ، این که چه کسی‌ شدید مهم است!
- گاهی همهٔ چیزی که نیز داریم یه تلنگره !
- این برنامه‌ریزی ها یه تغییر موقت یا هیجانی نیست! نه! یه شروعه... شروع یه برنامه‌ی ۱۰ ساله!
- عادت های بد حذف نمیشن، جایگزین میشن! It's all about changing LIFESTYLE
- خوبیاتو ببین و خودتو قوی حس کن!
- نکنه بیشتر از این که عمل کنی فکر کنی...
الان مثلا ببین از کدوم محدودیتت از کدوم دردت میتونی‌ فرصت بسازی ؟
- بکوب ، بساز! بازم بکوب! بهترشو بساز! پیچیده شده؟ بازم بکوب، سادشو بساز! ساده‌ی بهترشو بساز!
- به ۱۰ روزی که تابحال در زندگی‌ خود نداشتید خوش آمدید !
- شروع کردیم به دستکاری کردن تو زندگی‌ ، تو عادت‌ها ، شروع کردیم از خودمون ...
- هرچی‌ آدم مفید تر‌ی باشی‌، وقتی‌ از مسیر خارج میشی‌ جبران تلفات سنگین تره.
آزاد زندگی کن ! لحظه به لحظه زندگی کن ! و از چیزی نترس ، از ترس هم آزاد شو، زیرا چیزی برای از دست دادن نداریم . چیزی هم بدست نمی‌آوریم ، و وقتی این را بفهمی ، کمال زندگی‌ات تحقق می‌یابد ، اما هیچ گاه مثل گدا به دروازه‌های زندگی نزدیک نشو، هیچ وقت گدایی نکن ، زیرا دروازه های زندگی هرگز به روی گداها باز نمی‌شوند!...
- همه چیز از یک مسواک زدن شروع شد!
یشبه این نشدم که یه شبه از دستش بدم ! یشبه فلان چیزو به دست نیوردم که یشبه از دستش بدم!
- فقط کافیه پیشرفت خودت رو هرقدر هم کم باشه ببینی‌ ... همین که ببینی‌ داره کار می‌کنه!
- آدمایی که اصولشونو از دست میدن تا زمانی‌ که دوباره اصول جدیدی بسازن رفتار‌های عجیبی‌ دارن

“Discontent is the first necessity of progress” Thomas Edison
این کتابه صفه اولش نوشته گاهی متضاد با صلاح دید خودت عمل کن.
- یه لیوان چای تو یه اتاقی‌ که فقط با نور چراغ مطالعه روشن شده ، یسری کاغذ ، توشون حرف ، درددل ، حل سوال ریاضی‌ ، گراف ، الگوریتمِ برنامه نویسی ، کنار میز چند تا کتاب یه رادیو ، یه آهنگِ ملایم ، یه لبخند :)
- راست میگه که افسرده بودن لذتبخشه ! میدونی چرا ؟ چون میتونی از خودت هیچ انتظاری نداشته باشی چون میتونی خودتو سرزنش نکنی و هر غلطی دوست داری بکنی..
- شاید یه تابع سینوسی باشه که آدمارو بین قله ها و دره ها حرکت میده... و تنها وظیفه ی ما اینه که توی قله ها بیشترین استفاده رو ببریم و توی دره ها کمترین آسیب رو ببینیم...
گفت: "این نخستین مرحله ی کار است. باید گوگرد ناخالص را جدا کنم. برای این, نباید از شکست بترسم. ترسم از شکست, همان چیزی است که تا امروز مرا از جستجوی اکسیر اعظم باز داشته. و اکنون کاری را شروع کرده ام که میتوانستم ده سال پیش آغاز کنم. اما از این که برای آن بیست سال دیگر صبر نکردم, دلشادم".
- کیمیاگر تموم شد! میگفت: "برای آموختن تنها یک روش وجود دارد.عمل کردن"
- ٢٠ دقیقه تا ٩٤ :) اینبار میدونم زندگی چجوری کار میکنه!
- من میخوام منطق اینا رو به سخره بگیرم.
- خیلی دوس دارم رو کتاب خوابم ببره !
حاجی،
نکنه تسلیم شی :)
- یه بیست درصدی هست که صد درصد ها رو میسازه
یکی از پیش نیاز های باحال زندگی کردن توانایی تغییر mood فوریه.
-دلم چند تا مشکل میخواد! عجیبه نه؟ آخرین بارهایی که لای منگنه بودم به جای این که وایسم و بجنگم شونه خالی کردم...از ته دل چند تا مشکل میخوام که بتونم خود جدیدمو ضمانت کنم.
اول: عادت کن روزی 8 ساعتتو صرف کارت کنی.
دوم: سایر برنامه هات مثل خواب و یک ساعت ورزش روزانه درست میشه
سوم: همین 8 ساعت رو بهینه کن ! اوج تمرکزتو داشته باش
چهارم: ورزشتو بیشتر و پرفشار تر میکنی و همین انگیزه میشه برای سالم خوردن و سالم زندگی کردن
پنجم: حواست باشه تو لاکِ خودت فرو نری... جاهای مختلف برو و آدمای مختلف بشناس
ششم: گاهی کتاب بخون.
- اول این که تو دلت میگی " بسه بابا !"
- بعد خودتو مقید میکنی هرکی حالتو پرسیدُ خواست بدونه در چه حالی (حتی اگه خودت بودی که به خودت رجوع کردی) جواب بدی: " خوب! عالی!"
و مث احمقا بخندی.
- آخرم شروع کنی و کارایی که میخوای از فردا.. یا نه از همین امروز انجام بدی رو بنویسی یا تو ذهنت بیاریشون و ببینی چی جلوتو گرفته واسه انجام دادنشون؟
خوبی زیاد بگارفتن اینه که خوب شدنو بلدی. اقلا تا یه جاهاییش یجور روتینه. مثلا تجربه نشون داده همیشه واسه شروع من یه دستی به سر و گوش خونه میکشم و بعدش یه تغییر تو محیط زندگیم میدم. دیگه وقتمو صرف فکر کردن نکردم.
ببینید چه کسی میخواید باشید؟
برای این که بیشترین استفاده رو از زندگیتون ببرید... مرزارو جابجا کنید، چه کارایی باید انجام بدید؟
و بعد واسه انجام دادن اون کارا، چجور آدمی باید باشید؟
وقتی اینو، هویت جدیدتونو کشف کردید،
به انتظار آینده نشینید و از همین حالا طبق همون شخصیت شروع به زندگی کنید :)
راستی برای این کار، خودتونو توی بهترین حالتتون قرار بدید!
ذوق کنید و حالتون خوب باشه

پس تا وقتی شروع نکردی برنامه‎ریزی نکن.

حالتم تا وقتی که شروع نکنی خوب نمیشه.
فرض کن با خودت قرارگذاشتی که هرروز بری مثلا ۱۵ دقیقه بدوی... وشاید واست خیلی سخت باشه که خودتو راضی کنی بری بدویی. ذهنمونه که همش میگه نه نمیتونم وگرنه که میتونی با این دیدگاه بری که باشه فوقش نمیتونم و زمین میخورم...؟
جالبه که اتفاقا اون موقع میبینی که میتونی و خوبم میتونی. این دقیقا همون نقطه‌ی مقابل صفر-و-یکی بودنه.



هرقدرهم کوچیک که شده باید انجامش بدی و اینقدر پافشاری کنی تا واست جا بیفته.

مهم‌ترین چیزی که این هفته یادگرفتم اینه که -فقط شروع کن- .
با عادت‌های قدیمی، با عادت‌های جدید بجنگ
با ناخودآگاهِ غلط با ناخودآگاهِ درست بجنگ.
یبار دیگه به تمام کارایی که میخوای تو زندگیت انجام بدی فکر کن.
کدوماشون از روی عادته و کدوماشون از روی فکر؟
چه نتیجه‌ای میگیری؟
هممون یه چلنج داریم،

که خودمونو یاد بگیریم و بهترین ورژن خودمون باشیم.
“The definition of insanity is doing the same thing over and over again, but expecting different results”.



اینو سرپرست آزمایشگاه سیستممون میگه، میخواستم ازش بپرسم ولی سنگ بااخرین ضربه از یه‌سری ضربه‌های پیاپی میشکنه..

گاهی نمیدونی باید به سرسخت بودن ادامه بدی یا روشتو عوض کنی
- اگه اینبار قرار بود اون باری باشه که واسه‌ی همیشه یه آدم دیگه متولد میشه چجوری با شرایط برخورد میکردم؟

- چیکار میتونم بکنم که محکم‌تر و سرسخت‌تر از همیشه از جا بلند شم؟
سالها درگیرش بود.

سالها درگیر خیلی چیزا بود سالها درگیر خودش بود.

اینقدر زندگیو واسه خودش سخت کرده بود که باید به جدول نگاه میکرد تا ببینه که میتونه به خودش اجازه‌ی خوشحالی کردن بده یا نه. فقط یه راه برای احساس خوب داشتن گذاشته بود و جز اون هر راهی محکوم به شکست بود.
بهش گفتم تاحالا اینقدر بد نبودم.

گفت تاحالا اینقدر خوب هم نبودی!
تنها چیزی که از این دنیا طلب میکنم فقط یه فرصت دیگس...

واسم دعا کنید 💙
انگار هربار که صبْرِ رو به رخِ خودت میکشی، یادت میاد که که کارِ هرکسی هم نیست.

این قدرتی که پیدا کردیه که لذت بخشه. قدرتِ بخشیدن. گذاشتن و گذشتن.
آقا مربع فیلی شده واسه خودش
راستی آدم باید چندبار اشتباه کنه تا یاد بگیره؟ یه بچه که دستشو با آتیش میسوزونه همون بار اول میفهمه که دیگه نباید آتیشو لمس کنه؟
  • آقای مربّع