آقای مربّع

سلا....م : )

آقای مربّع

سلا....م : )

آقای مربّع
بایگانی

۲۱ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۹ ثبت شده است

The Corona Trip - 2020

چهارشنبه, ۳۱ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۱۱:۵۸ ب.ظ

و اما سفر.

آقا قشنگ دارم محیط آمریکارو رانندگی میکنم. اونم وقتی گه گفتن خونه بمونید! :)) 

یه عکس گرفتم وقتی داشتم از تگزاس رد میشدم که نشون میداد چقد رانندگی کردم وقتی از خونه، بوستون راه افتادم و بعد از مقصد اول که فلوریدا بود، حالا تا کالیفرنیا چقدر راه دارم.

اسمشو گذاشتم The Corona Trip! سفر کرونایی من!

 

 

وقتی تو راهم خیلی راحت‌ترم تا وقتی که یه‌جای ثابتی نشستم.

اقلا حس میکنم کلاه‌ سرم نرفته توی این زندگی. زندگی‌ای که خودش یه سفره. اقلا بیشتر جابجا دارم میشم و تو نقشه محدود نیستم. حاجی الان که دارم مینویسم دارم از آریزونا رد میشم.

دیشب کل تگزاسو رانندگی کردم. تگزاس به بزرگیِ ایرانه. سفر با هواپیما اصن تقلبه به نظرم.

 

این حس گذاشتن و رفتن بعد از دو روز کامل توی جاده تازه دارم حس سبکی میکنم. تازه دارم میفهمم چه فشاری رو با هودم حمل میکردم این همه مدت. 

چیزی که مسلمه واسم اینه که خیلی نیاز دارم به این استراحت. کاملا تنشن و استرس رو توی خودم حس میکنم. از اون قسمت‌هایی از زندگیه که مغزم میخواد همش کال کنه و دستور بده.

میخوام خاموش کنم واقعا. قبلا ها صبورتر بودم. یکم از آدمای اطرافم اثر گرفتم اثرات منفی.

خب من بیشتر زندگیمو تنها زندگی کردم. اگرم با کسی بودم اینجوری نبوده که بخوام همش حرف‌شنوی داشته باشم. چیزی که خیلی میره رو اعصابم آدمای احمقی هستن که احساس زرنگی میکنن.

آدمی که چیز کمی میدونه ولی همونو همش داد و فریاد میزنه. دنیا پره از این آدما. بیزینس میکنن، نه قمار میکنن.

طرز فکر این آدما اینه که چیزی واسه ازدست دادن ندارن. با همون دستی که دارن بازی میکنن و زمین بازیو میچینن.

دروغ چرا، کار درستو میکنن. منم باید این کارو کنم. میدونی چرا زورم میگیره؟ چون من همش سعی میکنم سربه‌زیرتر باشم هرچی بیشتر و بیشتر جلو میرم.

نه سربه‌زیر نه. دیدی این همه فلسفه میچینی که -باید- چجوری بود؟

همشو ببوس بریز تو توالت سیفونو بکش. همیشه بقیه‌ای هستن که بدون هیچ بایدی از جنس باید‌های تو زندگی میکنن.

 

سوالم اینه چجوری باید بود که درمقابل همه‌ای اینا بشه ایمن موند؟ این آدمای طبل تو خالی؟ این آدمای غرغرو. منظورم از ایمن بودن وقتیه که میان بهت پوک میکنن. میان انگشتشونو میکنن تو چشمت.

یه راه اینه که خودتو ایزوله کنی و ارتباطتو حداقل کنی که خب احمقانس. چیزی که من یاد گرفتم اینه که شوخ طبع باش. 

هر چیزیو مسخره کن. خودتو مسخره کن حتی. سعی کن واسه هر چیزی یه شوخی پیدا کنی و بهش بخندی.

 

 

یکی داره جوت دادو بیداد میکنه جوری که آب دهنش داره میپاشه بیرون از شدت چیزشعرایی که میگه؟ ببین چقدر شبیه یه سگ بولداگه این بابا توی این حالت. تو ذهنت پوزخند میزنی.

خودتو خودتو مسخره کن همه‌چیو مسخره کن. کمرت درد میکنه؟ میخوای دودستتو بزنی زمین بتونی بلند شی؟ یادمه بابای مهدی رفیقم اینجوری بود همش بشکن میزد میگفت: کمروووم کمروووم کمروووم وای کشتووم قر کمروم وای کشتوووم :))

مادر من ولی غم عالم تو چشمش بود که چیه این سن و پیری؟‌ همیشه منفی میگفت و همیشه از دردش میگفت و واسه این که یکم جدی‌تر گرفته بشه، همیشه بیشتر از چیزی که واقعا بود هم جلوش میداد.

میخوای برنده‌ی واقعی باشی؟ نباید حرص بخوری چون همونجور که احتمالا تئوریشو بلدی هیییییییییچ فایده‌ای نداره پسر.

این عمر کلا داره سعی میکنه سرمون کلاه بذاره حالا تو هرچی کمتر جدیش بگیری هرچیزیو هرچی کمتر جدی بگیری بیشتر بردی.

اینم مثل تمااااااااااااااام اخلاقیات دیگه بر مبنای عادته. عادت هم چیزیه که با تکرار و تمرین شکل میگیره به نظر من البته.

تمرین کنیم به شوخی و خنده هرچی بیشتر بهتر :)

 

هرموقع فکرت مشغوله تمصمیم بگیر.

هرموقع حالت خوبه تصمیم بگیر 

و مهمتر، هرموقع حالت خوب نیست تصمیم بگیر.

تصمیم گرفتن مهم‌ترین مهارتیه که من دارم تمرینش میکنم.

نوتمو باز میکنم، و ۵ تا تصمیم میگیرم برای ۱۰ روز آینده.

 

راستی! وارد کالیفرنیا شدم.

 

  • آقای مربّع

امیرعلی

دوشنبه, ۲۹ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۱۰:۱۹ ق.ظ

پسریم با خیلی از نداشتن‌ها

خیلی دست‌اندازها و مستعد واسه چاله‌ها.

پسریم به دنبال یه معنی یا دلیل

دنبال بهتر شدن، دنبال چندتا‌چیزی که ندارم،

ولی خیلی هم دلم میخواد.

پسریم تنبل! که بیشتر از عمل، فکر‌ِشو میکنه

بیست‌و پنج‌ ساله، بگو بیست‌وشش. بیشترشو غمگین بودم.

چیزی اگه جلومه، اولین چیزیش که توجهمو جلب میکنه نکات منفیشه..

پسریم که تو خودشه،

شادیش اینه که از پسِ خودش بربیاد.. و هی نمیاد.

چارتا کار ساده.

جوردن پترسون میگه، از یه استیتبه استیت دیگه میریم، منتالی.

وقتی صبح‌ها رندوم بیدار میشی، توی استیتای رندوم خودتو پیدا میکنی! 

و من پسر رندومم. برده‌ی مود و شرایط.

خیلی از اینایی که میگم برای همه‌ی آدما صدق میکنه.

 


پسری عموما تنها، خشمشو سر خودش خالی کرده همیشه. 

با انجام کارایی که ازشون متنفر بوده.

پسرک داره مردی میشه،

همش فکر میکنه که ینی همین بود؟

قسمت خوب و شیرین جوانیش این بود؟ 

بازم ذهنش داره جلوجلو پیش‌پردازش میکنه.

پسری که شاد نیست،

واسه بقیه زندست،

و هیچ وقت خدا قانع نیست.

 

 

 

 

  • آقای مربّع

فیلم

جمعه, ۲۶ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۰۷:۵۰ ب.ظ

غم 

سنگینی نفسهای بعد از سیگار

سنگینی سر و پیشونی..

وقتی به چشم میبینی که داری -میرینی- توی هرچی به زحمت به دست آوردی

کمری که صاف نمیشه.

فیلیپ: چرا از هرکدوم که حرف میزنی فقط بدیاشو میگی؟

تمام شکلات‌هارو تموم کردی

انقد بخوری تا بترکی

انقد داستان کنی تا تموم شی

:)

داستان همیشگی..

انقدر ضعیف نباش.

با وجودِ گناهکاری‌ها از تو دارم امیدواری‌ها...

حتی گریه و غصه هم فایده نداره..

شایدم گذاشتی که به جایی برسه که دردش بیشتر از این باشه که بتونی پشت گوش بندازی.

تنهاچیزی که حالتو بهتر میکنه شروعه :)

نظری گر به من رسد، چه ضرر؟

 

گاهی شاید خودتو فقط گول میزنی شایدم نه. فقط میخوای از یه‌نفر بخوای که دعات کنه. 

 

به آرزوهام نگاه میکنم. کدومشو نمیتونم همین الان شروع کنم؟..

چرا شروع نمیکنی؟ منتظر زمان مناسبی نه؟

که قهوه‌رو بذاری کنار

که سس رو بذاری کنار

که هر وعده‌ی غذایی واست یه‌جور تمرین نفس باشه.

گفتم قهوه... برم یه لیوان درست کنم. 

یه سیگارم دود کنم.

 

پاکتو مچاله کردم، بارِ چندمه؟ ۱۰۰ بار شده؟

 

در کل که آره حاجی میشه شل کرد. میشه ول کرد اصن. 

ولی شاد نیستی. تا وقتی هم که یه‌سری چیزارو واسه همیشه سروسامون ندی شاد نخواهی شد.

تا وقتی که بخوای درگیر -همه‌ی اینا- باشی. اصلا منظورت از همه‌ی اینا چیه؟ اینقد گفتی که شده جزوی از بودنت. 

 

۵ دقیقه تا نیمه‌شب. ینی امشب میتونه او شبی باشه که عمرِ منو به دو قسمت تقسیم میکنه؟ البته که نه، فیلم خو نیس. ولی اگه میشد چجوری میشد؟ اکه اتفاقا فیلم بود چی؟

 

  • آقای مربّع

پشه

جمعه, ۲۶ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۱۰:۲۱ ق.ظ

اگه بشینی جایی که یه عالمه پشه‌ی گرسنه هست نیش میخوری

اگه بشینی جایی که پشه هست کلی نیش میخوری

اگه هرچقد بشینی روی اون نیمکت، نیش میخوری نیشت میزنن.

 

پشه، نیش میزنه. کارش اینه.

 

یکم فکر کن به کارات؛

نمیشه هم اینجا بشینی و هم نیش نخوری. میگیری چی میگم؟

گاهی نمیشه.

 

  • آقای مربّع

نَوَد

جمعه, ۲۶ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۰۳:۳۰ ق.ظ

اینم از این!

۷ مایل! ینی میشه بتونم ۸ مایل برم؟؟ 

یکم استراحت.

چند روز دیگه عازم کالیفرنیا هستم باید کارامو به یه‌جایی برسونم.

یه مرخصی ۱۰-۱۲ روزه و ۳۶ ساعت رانندگی از جنوب شرقی، به غرب! واسه پسری که ساکنِ شمالِ شرقه 💁🏻‍♂️

میخوام روی ساعتِ صفرم کار کنم، یه شروع. یه مرز که منِ جدیدو از قدیم جدا میکنه. منی که ۹۰ دیقه میدوئمو از منی که ۳ دقیقه میدوئید، جدا میکنه.

 

  • آقای مربّع

خیز

چهارشنبه, ۲۴ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۰۸:۳۰ ق.ظ

ساعت صفرِ من

به این نتیجه رسیدم خیلی از مشکلاتمو از منِ خیلی قدیمی به دوش میکشم.

خیلی قدیمی! مث بچه‌فیله که باورش میشه که -نمیتونه- و دست از تلاش برمیداره.

یه‌جای خیلی مشخص باید منِ جدید از منِ کهنه جدا بشه؛ جایی که گذشته واقعا به گذشته تبدیل میشه و منِ جدید، به من. من دیگه اون آدم نیستم ولی ضعفای اون آدمو به دوش میکشم؛ راهکارایی که واسه دووم آوردن جزوی از اون شده‌بودو هنوز دارم. فردا هم مث امروز و تمام روزایی که گذشته. شاید یه ساعت معمولی و یه روز معمولی باشه اون ساعت؛ ساعت صفر. ولی باید براش تصمیم گرفته بشه..

 

 

میخوام چند قدم برم عقب، چشمامو بدوزم روش، نفسمو حبس کنم،

برای اون ساعت..

خیز بردارم.

 

 

خبری در راه است : )  

  • آقای مربّع

طعم

سه شنبه, ۲۳ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۰۹:۱۶ ق.ظ

طعم شکست و طعم موفقیت؛

 

قانون اول نیوتن؛ نیرو ندی ثابت میمونه

بیشترین مقاومت درست قبل از حرکته

دویدنای بالای یک ساعت

ته نداره.. باتلاقه

کلاه دور انداختنا

۶ ماه پیش پشمام ریخته بود که طرف ۶ ماه پاک بود! 

سایکل ۶ روزه

بست پیپر آوارد

شکمی که آب‌نمیشه

شکمی که بالاخره آبش میکنم

که -بخوای- خوب باشی

قبلا چندین هفته طول میکشید؛ 

شد دو هفته؛

شده یه روز؛ شده چند ساعت.

هیولارو وقتی کوچیکه باید کشت

از تو قفسه سس برندار

دیگه بلدم سالاد مدیترانه‌ی درست کنم!

یه دخترِ تاتار

فکرا همیشه درست نیستن

لول انرژیت اون چیزی که مغزت میگه نیس؛

مغزت نمیدونه.

پیشرفتای جزئی!

هر روز توی تمام هدفات احساس پیشرفت کنی

از دیجیتال آنالوگ نسازی

با جلوی مغزت نفس بکس؛ نه وسط

کتابو فنر کنم!

روزی که عمل کردم و میتونم نفس بکشم!!

با اولین حقوق چیکار میکنی؟ آفرین.

برنامه‌ریزی نداری چون. پرتتتت میشی اون‌طرف

باید برنامه باشه وگرنه خیلی شلوغ‌پلوغه

باید ذهنت به بدنت بگه رئیس کیه

ولی  ذهن دیتای ناقص داره

مینی هبیتس!

پاییز ۲۰۲۰ و شب زنده‌داری

دیفالت واسه عمر، وزنه/دو/دوچرخه

دکتر/عکاس/کوهنورد/دونده/دوچرخه‌سوار/بلاگر/ریسرچر

پیانیست/رزمی‌کار/خلبان

 

  • آقای مربّع

صفر

شنبه, ۲۰ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۱۰:۰۰ ب.ظ

 

 

 

  • آقای مربّع

Square Pace

شنبه, ۲۰ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۰۹:۴۲ ق.ظ

هشتاد ف@ا$ک*ی&ن#گ دقیقه! Nonstop 

حاجیییی ۱۰.۵ کیلومتر!

 

امروز مبینا گفت همینجور که خودتو زور میکنی که ورزش کنی باید خودتو زور کنی که خوشحال باشی، 

همینجور که ورزش آسون‌تر میشه اینم اسون‌تر میشه.

همین امروز حانیه گفت اینو فبریه‌ی ۲۰۱۷ نوشته بودی:

and just for now:
Happiness is a choice, not a result. Nothing will make you happy until you choose to be happy. No person will make you decide to be happy. Your happiness will not come to you. It can only come from you.

 

و بعدش رفتم یکم بدوئم، امروز از اون روزایی بود که اصلا فکر نمیکردم بخوام ورزش کنم. نتونسنم کار کنم امروز ولی استرسشو به دوش میکشیدم. به این فکر کردم که از صفر یا حتی زیر صفر شروع‌کردن راحت نیست که از خودم انتظار آنچنانی داشته باشم؛ که الانشم میتونه بس باشه ولی میخوام یکم شلش کنم ولی ادامه بدم، مهم اینه که قبل ۳۰ سالگی دکتریمو بگیرم حتی اونم مهم نیست. عجله واسه چی؟ که تازه بعدش شروع کنم به زندگی؟ من که الانشم خوب بلدم، من که این روزا بخصوص دارن بهترین روزای عمرم میشن از نظر دستآوردای شخصی. که تصمیم میگیرم واسه اون «بعد» عجله نکنم، زندگیمو کتم، خودمو از نظر جسمی و روحی، مخصوصا روحی قوی‌تر کنم، دکتری که بتونه یه ماراتونو بدوعه یا بدن و روح سالم داشته باشه صد شرف داره به دکتری که صرفا جوونه. اینا دقیقا همون 🔇شعرایی که تو دانشگاه شریف حالمو به هم میزد، که بچه ها فقط و فقط به فکر بعدش بودن. هیچوقتم مث اونا نشدم، ینی خواستما ولی نتونستم. من اون ادمم که امشبم وقتی با بنزِ رفیقم رفتم پیتزاهارو واسشون بگیرم، اروم میرفتم و پنجره‌هارو داده بودم پایین تا از مسیر لذت ببرم. باز تو شریف کذایی یه دلیل بود که خودتو پاره کنی که یا کنکور قبول شی یا اپلای کنی. اینجا اونم نیس، چرا اینقد استرس؟ 

که مثلا اینقد خفن باشی که یه‌جای غول استخدام شی؟ من اونم نمیخوام. از الان میدونم که میخوام بعد از فارق‌التحصیلب تمرکزم رو چی باشه.

------

تو دوچرخه‌سواری با مربیم، Ross، یاد گرفتم که everyone should ride at his own pace اصن راهش همینه که بتونی بالای ۴۰ مایل بری و ازشم لذت ببری وگرنه هر ثانیش میشه زجر. اگه اول مسیر یه سربالایی باشه و تو همه‌ی زورتو مصرف کنی که عقب نمونی، کارت تمومه. کلی پاره شدم تا یاد بگیرم اشکالی نداره اگه اون اول کار ازش یه مایل عقب بیفتم، اتفاقا وقتایی که دیگه تو افق دیدم نبود تمرکزم میرف روی خودم و رکاب‌زدنم نه این که همش چشمم روش باشه و با حرص رکاب برنم تا بهش برسم. از اینجا شروع کردم تازه به کیف کردن! و جالبه که ناخودآگاه انگار سرعتمم بیشتر میشد تا دیروز که تقریبا بهش رسیدم اون اخر. وقتایی که رو خودم تمرکز میکنم و سعی میکنم حال کنم با مسیر خیلی بهتر رکاب میزنم تا وقتایی که همش چشمم به مربیمه که ازم جلوتر میره و سعی میکنم با دندونای روی هم فشار داده شده فاصلمو باهاش کمتر کنم.. دیگه یاد گرفتم که نباید سعی کنم پا‌به‌پای اون برم، باید سعی کنم لذت ببرم. این شعار نیست چون واقعا به عمل دارم تجربه میکنم. همینجور که میدوییدم به این چیزا فکر میکردم؛ که اصن راهی جز این که at your pace  بری وجود نداره! وگرنه ادامه‌دار نخواهد بود. بخشی از فلسفه‌ی دوست‌داشتنِ خود هم همینه که حدتو پیداکنی، باهاش به صلح‌برسی تا حالا بتونی بهتر و بهترش کنی. همیشه هم ادمایی هستن که از تو جلوتر میرن، همممیشه هستن و چقدم خوبه که هستن، خداروشکر! اما قطعا با تو قابل مقایسه نیستن. قطعا مربی دوچرخه‌سواری من، مقاله‌های دکتری نمینویسه و قطعا استاد راهنمای من، دوچرخه‌سواریِ ۴۰ مایلی نمیکنه و قطعا من به خوبی هیچکدومشون تو کار خودشون نیستم ولی امشب میخوام بیشتر از همیشه بدوئم.

 

مبینا واسم اهنگای بندری فرستاده بود دوتا میکس طولااانی. پشمام ریخت وقتی یادم اومد تو ایران همش ازینا گوش میکردم تو ماشینم. موقع دوییدن اهنگارو با هدفونم با صدای بلند گوش میکردم و باهاش میخوندم و به این فکر میکردم که I wanna choose to be happy . اندورفین ترشح شده از ورزش هوازی هم خالی از لطف نبود ولی نه به اندازه‌ی آقام سندی، با دَسّای بندری  👋🏻👋🏻🏃🏻‍♂️

 

  • آقای مربّع

مو

جمعه, ۱۹ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۰۸:۴۸ ق.ظ

🙇🏻

این مویوم

داروم با همه توانم تلاش میکنُم

تو تمام جنبه‌هایی که همیشه میخواستوم داشته باشوم

ولی باید به تایمی هم بذارم واسه لذت بردن.

اینو امروز موقع تمرین دوچرخه سواری فهمیدم. من واسه لذت بردن چیکار میکنم؟

در طول زمان کارایی که واسه تفریح و لذت میکردم اکثرا مضر بودن.

دونه دونه از شرشون خلاص شدم، تا اینجا عالی.

واسه تفریح چه کاری بلدم؟

چه کاری میشه کرد؟

چه سوال عجیبی..

 

 

  • آقای مربّع