آقای مربّع

سلا....م : )

آقای مربّع

سلا....م : )

آقای مربّع
بایگانی

به یاد توچال

چهارشنبه, ۱۳ بهمن ۱۴۰۰، ۰۸:۱۵ ق.ظ

هیچوقت آینده رو اینقدر روشن ندیدم.

خودمو اینقدر سالم و قوی و زیبا ندیده بودم.

حواسمو جمع و هوش و حواسمو تیز و تند ندیده بودم.

هیچوقت اینقد سحرخیز نبودم.

چه ♤♤♤ی دادم حاجی تا بتونم مدرکمو بگیرم صب بیدار شم وزن کم کنم درس بخونم از ایران برم پول جمع کنم از اعتیاد دربیام دوباره دربیام سه‌باره دربیام از شکستای عاطفی ریکاور کنم با بیماریهای جسمی کنار بیام با زانو و کمر خراب با سینوزیت و این خفگی همیشگی- چه ♧♧♧ای دادم تا تونستم کوهنورد بشم تا ده مایلو دوییدم تا مقاله‌ هارو بدم تا درسارو پاس شم تا با سرمای حیرت آور رفیق شم؛ دوست پیدا کنم- چه دهنی ازم صاف شد تا دوربین بگیرم عکاسی کنم ادیت یاد بگیرم- پرزنتیشارو بدم؛ بدنسازی یادبگیرم عضله بسازم، 

آروم میزنم رو شونه‌ی خودم؛ همون که دو سال پیش تو تصادف ضربه خورده بود؛

هیچوقت اینقد راضی نبودم ازت. سه ماه آینده جالب قراره باشه- شروعش از همین هفتس ♖

  • آقای مربّع

سوختگی

چهارشنبه, ۱۳ بهمن ۱۴۰۰، ۰۷:۴۸ ق.ظ

وقتی آدم دلش تنگ میشه ولی نمیتونه کاری کنه.

یادم رفته بود این حس چه‌شکلیه. ولی به خودم گوشزد میکنم: 

دلتنگی واسه شخص یا مکان نیست- واسه برداشتیه که درکنار اون شخص یا مکان یا هرچیز دیگه از حال حاضرم؛ گذشته و آیندم داشتم.

 

- پس نمیخوای قبول کنی دلِ تو هم واسه دیگری تنگ میشه؟

نه- چون بهم ضربه زد و جای زخمش تا مدت‌ها روی دستم میمونه. دست راستم.

ینی آدم بدی بود؟ یا کار بدی کرد؟

نه :) منم بودم همین... نه! من هرگز این‌کارو نمیکردم ! 

نکردی؟ د کردی دیگه- 

 

شمارو نمیدونم؛ ولی این دنیایی که من توش بودم، دارِ مکافاته.

  • آقای مربّع

موصوع نه؛ موضوع

دوشنبه, ۱۱ بهمن ۱۴۰۰، ۰۸:۰۰ ق.ظ

نمیدونم اسن مشکل من با روابطم با دوست‌دخترام چیه.

وقتی تو هفته تایممو واسه خودم و پیشرفتم میخوام یه حس تنشن بدی میگیرم.

خب مسلما طبق تجربه اونا ترجیح میدن من شب‌‌ها و اخر هفته‌ها رو با اونا بگذرونم. درستم میگن؛ من نباید هر روز رو از خودم انتظار داشته باشم ۶ صب تا ۱۱ شب رو برنامه باشم- میبینی باگشو؟ معلومه نمیشه و بعد خودتو میکوبی. 

این چرخه و کل این احساسم به این روابطم ریشه در کمالگرایی داره.

واقعا ریشه‌ی مشکل اینه که خیلی میخوای روبات باشی- اولا که اثلا شدنی نیست :) دوما که یه فشاریه که خودت رو خودت گذاشتی.

ولی این تنها باگ ماجرا نیست- 

موضوع دیپه‌ای که به این گره خورده اینه که توی رابطه‌ایم که ساده بگم؛ به دلم نیست. متاسفم چقدر :(

 

شاید بزرگسالی همینه، 

ولی الان اماده‌ی تلاطم توی روابطم نیستم-

تازه دارم دور میگیرم ولی تاریخ نشون داده توفان همیشه بدترین نوقع رخ دا ه.

پس فقط میخوام آماده باشم.

دوتا موضوع هستن (حداقل) که باید یکم درموردشون به حس و حالم بها بدم.

۱- چرا فک میکنی شبا رو هم باید کار کنی؟ تو برنامت واقعا وقت واسه سرخاروندنم نذاشتی- این مصداق برنامه ریزی واسه شکسته. تو روبات نیستی.

۲- رابطه انواع دا ه به نظر من- هر رابطه‌ای واسه مسلا ازدواج نیست هر رابطه‌ای هم واسه تفریح میست (به نظر من). آدم بسته به شرایط و زمان و N تا فاکتور دیگه وارد یه رابطه با یک یا چند(!) یا هیچکس میشه. ولی  بعدش؛ من یادم میره چون فقط یه نوع دوست‌پسر بودنو بلدم- البته خیلی خیلی خیلی بهتر شدم دیگه _نه‌گفتن_ واسم کمتر سخته مثلا ولی وقتی میگمش مغزم اقلا ۴۰درثد درگیر میشه به یه حالت استهلاکی.

ترسم از اینه که یکی بپرسه چرا تو این رابطه‌ای؟ چرا وارد شدی چرا موندی و میمونی!؟

جواب دارم؛ ترسم از جواب نداشتن نیست- ترسم از قضاوت شدنه. 

 

بذار از موصوع دور نشم. هدف این پست فقط این بود که خودمو acknowledge کنم و بفهمم اقلا دوتا گره هستن که حتی گره هم نیستن فقط باید یکم با خو م شفاف‌تر باشم- اینجوری باشه به تصمیمام مطمئن‌ترم.

 

 

 

 

  • آقای مربّع

برای حسین

جمعه, ۱ بهمن ۱۴۰۰، ۱۰:۳۳ ب.ظ
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۰۱ بهمن ۰۰ ، ۲۲:۳۳
  • آقای مربّع

تف تف

سه شنبه, ۲۸ دی ۱۴۰۰، ۱۰:۵۷ ب.ظ
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۲۸ دی ۰۰ ، ۲۲:۵۷
  • آقای مربّع

تف

دوشنبه, ۲۷ دی ۱۴۰۰، ۰۳:۵۲ ق.ظ
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۲۷ دی ۰۰ ، ۰۳:۵۲
  • آقای مربّع

قبل از کووید

سه شنبه, ۱۴ دی ۱۴۰۰، ۰۹:۴۶ ق.ظ

دلشوره دارم. گاهی حس میکنم لایق چیزای خوبی که واسم اتفاق میفته نیستم. چه فکر غلطیه اخه؟

دلم نیروی برتری میخواد که به سمتش دست دراز کنم.

ترسم از آدماس و انرژیاشون.

حس میکنم زشتم. 

مشخصه که مودم خیلی پایینه و دپرسم. 

وایسادم یه گوشه و مشاهده میکنم، خودمو و جهان اطرافمو.

روزی میاد که دیگه من نیستم تو این عالم، میخوام ازم اسم خوبی بمونه 

هدف زندگیه من اینه از این به‌بعد

  • آقای مربّع

سابقه

جمعه, ۱۰ دی ۱۴۰۰، ۱۰:۲۵ ب.ظ

سلام :)

تعطیلات کریسمس ۲۰۲۲ رو میگذرونم. امشب سال نو میشه.

امسال یه تولد دوباره بود... سه سال پیش بود که همین موقه از سال اینجا بودم. همون موقع بود که بزرگترین جهشِ عمرمو انجام داده بودم مهاجرت کرده بودم به آمریکا. ولی من احاطه شده بودم با اشتباهاتم.. با عادتای غلطم با انتظاراتِ غلطم.. امروز هنوزم ضعف‌ها و اشتباهایی دارم ولی امروز من در عینِ حالی که همون آقای مربعِ ۸ سال پیشم یه آدمِ دیگه‌ام. اتفاقایی لازم بود که تصفیه‌شم انگار میدونی؟ تصصصصفیه. به قیمت خون و اشک و عرق. اصلا از این فازا ندارم که انگار یه کوهو فقح کردم و بخوام از بالا به مسیری که اومدم نگاه کنم و بگم به‌به من چه خفنم. ولی خداییش الان که اینو نوشتم حس میکنم وسطای یه کوهم که میتونم برگردم به تمام پایین افتادنام نگاه کنم تمام لغزش‌ها و سرخوردنام. با یه لبخند یا شاید تاسف به مسیرِ نه چندان صاف ولی در حد خودم بهینه‌ای که اومدم نگاه کنم... سرمو میچرخونم سمت قله، انگار ابریه اون بالا. نمیتونم قله‌ رو ببینم ولی قطعا سربالاییه و یه‌جایی بالاخره یا کوه تموم میشه یا من. هنوزم ممکنه هرلحظه پام بلغزه و بیفتم پایین حتی پایین‌تر از همیشه. خیلی باید مواظب باشم...

ولی چقدر خدارو شکر میکنم. خدایی که شاید ناخواسته دارم حسش میکنم. این‌روزا اینجای زندگیم دنیارو یکم قشنگ‌تر از همیشه دارم میبینم. از اینجای دنیا که من وایسادم، نه جیبم پره و نه اونقدرا پشتم گرمه، نه قوی‌ام و نه دنیا دیده اما خداییش نهایت تلاشم اینه که واسه آدما دلگرمی باشم. که مهربون باشم. دریا باشم. 

آرزوهام کم نیستن. از قبل هم بهشون فکر کردم نه این که جوگیر شده باشم به خاطر سال نو، ولی به رسم روزای آخر سال، امسال به خودم نمره‌ی قبولی میدم. 

اگه داری اینو میخونی از ته دل برات دعا میکنم، توام واسم دعا کن... نه که موفق شم نه که پولدار شم و از این چرت‌وپرتا. برام دعا کن بتونم دست خیلیارو بگیرم به وقتش و اوناهم دست بقیه، یا همدیگه‌رو.

دیگه واسم دعا کن خودمو بهتر درک کنم و با اینی که درک کردم به صلح برسم. با دلی پر از امیدِ آمیخته به ترس می‌نویسم. امیدوارم این سالی که داره میاد اشتباهات امسالمو تکرار نکنم.. امیدوارم ازاد بشم از اشتباهات تکراری. برام دعا کنید محکم باشم. 

 

مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو

یادم از کشته خویش آمد و هنگام درو

گفتم ای بخت بخفتیدی و خورشید دمید

گفت با این همه از سابقه نومید مشو

گر روی پاک و مجرد چو مسیحا به فلک

از چراغ تو به خورشید رسد صد پرتو

  • آقای مربّع

کله‌ی خراب

جمعه, ۳ دی ۱۴۰۰، ۰۹:۰۵ ق.ظ

حالم از ۱۰؟ ۷.

این کله‌ی خراب یکم اذینم میکنه. همون داستان همیشگی روز ۱۱-۱۲.

چقد با تمام وجود اعتیادهامو حس میکنم و جوری که با ذهنم بازی میکننو. این که مودت اینقد پایین و پایین و پایین‌تر میاد تا وا بدی. از این بدترم میشه، مغزم بد داره میپیچه چند روزیه. 

بخشی از من میخواد وا بده. میگه اقلا از تعطیلاتت لذت ببر؛ اقلا فلان کن. تو که الردی کارایی که میخوایو نمیکنی اینم روش! این کله خرابه ینی یه چیزاییو اشتباه یاد گرفته. نمیشه هم فقط با زور درستش کرد، باید نازش کنم. کمکش کنم از نو‌یاد بگیره.

دیشب اون افتضاح سر قارچا رخ داد و امروز احساساتم پیچیدن به هم،

چجوری میتونم وقتی لازم نیست کم‌تر حساس باشم؟

اگه اعتمادبنفسم خدشه نداشت محکم‌ تر سرجام وایمیسادم. گاهی حس میکنم خودمو کردم‌توی یه صندوق یه گوشه‌ی دنیا و از سر صعف وارد گود نمیشم چون : این دنیا مال من نیست.

گذاشتم بقیه ببرن و مهربونی رو به عنوان مکانیسم دفاعی و برنده برداشتم.

 

منم میخوام!

منم میخوام!!!!

چیزی که میخوامو باید بسازم...

خودمم باید بسازم نه به واسطه‌ی کسی.

مسیر سختی جلومه. منم احساس محکم بودن نمیکنم.

ولی میتونم به خودم کمک کنم .. با بیشتر وقت گذاشتن.

فعلا بذارم یکم خستگیم در بره؟

خیلی که نه، ولی ناراحتم. خجالت میکشم.. امیدمم هست، ولی کم نوره.

مغزم داره بام‌بازی میکنه.. این کله‌ی موقتا خراب.

  • آقای مربّع

آرزوهام - دسامبر ۲۰۲۱

پنجشنبه, ۲ دی ۱۴۰۰، ۰۹:۰۸ ق.ظ
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۰۲ دی ۰۰ ، ۰۹:۰۸
  • آقای مربّع