رادار گریز
جالبه که هنوز چند ساعت هم از تموم شدن پاییز نمیگذره و نه تنها من بلکه خیلیای دیگه که پستاشونو خوندم حس امید داریم.
فکر کن! سالی یهبار توی یه چالهی جدید بیفتی و هربار بخوای برای دراومدن از اون چاله یه راه جدید پیدا کنی.
گفته بودم گاهی باید تو ارتفاع کم پرواز کرد فقط اونجوریه که میتونی لذت پرواز و سرعت رو درک کنی. یادمه بابا میگفت اگه تو ارتفاه ۱۵۰۰۰پا باشی هیچ درکی از سرعتت نداری واسه همین زیاد پیش میومد که ما شیطونی کنیم و هواپیمارو تا جای ممکن نزدیک سطح دریا یا کویر ببریم..
انگار تازه اونجا بود که میفهمیدیم چه سرعتی داریم و چه لذتی داشت!
لذتِ همراه با استرسی که هر لحظه با یه اشتباه ممکنه همه چیز تموم شه. جالبه که وقتی خلبان تو اون سرعت انقدر نزدیک به سطح حرکت میکنه، رادار گریز میشه! ینی دیگه حتی رادار هم ردیابیش نمیکنه... دیگه هیچی مهم نیست! وقتی که فقط تو یه لحظه ممکنه دنیا تموم شه، چی میخواد مهم باشه؟
میفهمی چی میگم؟! مگه چند بار تو زندگی پیش میاد که به معنای واقعی هیچ چیز مهم نباشه؟
پاییزا واسه من شدن همون پرواز تو ارتفاع کم. همون چسبیدن به کف... ولی هنوز یاد نگرفتم ازش لذت ببرم!
لذت بردن از این پرواز یه شجاعت خاصی میخواد. به زبون ساده و خودمونی این شجاعت رو میخواد که باور کنی که تو با هر کس و ناکس دیگه ای که تو دنیا هست فرق داری.
آره این بزرگ ترین نصیحت امسال من به خودمه : که تو، تویی... که حتی اپسیلونی مقایسه با بقیه جایز نیست.
از همین الان منتظر پاییز آینده هستم بالاخره یهروز این منم که پشتشو به خاک میمالم.
+امید
+لبخند :)
عکس رو اول پاییز گرفتم، وقتی هنوز تازه نفس بودم!
عکسِ توی عکس هم همون هواپیماست ...
- ۲۰ نظر
- ۳۰ آذر ۹۴ ، ۲۳:۵۹