What are u resisting?
یه کورس مدیتیشن هست که اسمش اینه: Acceptance
وقتی شروعش میکنی ازت میپرسه چیو داری مقاومت میکنی در مقابلش؟
همش میپرسه: What are you resisting?
- ۰ نظر
- ۲۰ تیر ۰۰ ، ۰۶:۱۶
یه کورس مدیتیشن هست که اسمش اینه: Acceptance
وقتی شروعش میکنی ازت میپرسه چیو داری مقاومت میکنی در مقابلش؟
همش میپرسه: What are you resisting?
What is it ke is bothering you?
این که حس میکنم دارم میبازم با -قاطی کلی آدم جوون و باحال نبودن-
خب من الان از کجا آدم پیدا کنم؟ نمیشه مغازه نیست که بری بخری...
- اخه هدف صرفا هم شلوغ کردن دورت نیست.. هست؟ باید یکی باشه یا کسایی باشن که واقعا بخوای باشن. ناب ناب... اصن بگو ببینم تو کی تاحالا واقعا یه اکیپ ناب داشتی؟ اصن چیو ناب تعریف میکنی؟
خودتم حس میکنی که درست و دقیق نمیدونی چی میخوای انگار؟
من فکر میکنم این چندتا مسالهای که این ته موندن خیلی درست شدنین. جدی میگم. مخخخخصوصا سوشال بودنه.
چندنفر تاحالا بهت گفتن تو فاکین الگوشون بودی و هستی تو این زمینه؟ چرا الان تنهایی؟ چرا؟ :)) جدی دارم ازت میپرسم. چرا؟ :))
--------------------------------------------
منم میخوام! ج.م
این که توام میخوای؟ پس چرا نمیری جلو؟ چجوری میتونم درستش کنم؟
- یکی این که بلد نیستم. ینی نمیدونم کجا باید برم جلو و کجا نباید. کجاها اصلا عرف و نرم اجازه میده؟ چجوری میتونم درستش کنم؟
- یکی این که به بعدش همش فکر میکنم. بعدش که باز سرم شلوغ میشه. بعدش که قراره با هم صمیمیتر و نزدیکتر شیم چی؟ مشپاینا. چجوری میتونم درستش کنم؟
- یکی هم خجالت و ترس از ریجکت شدنه.چجوری میتونم درستش کنم؟
راستش همش تو مورد سوم خلاصه میشه. ولی قبلش بیا یکم فکر کنیم. جز اینا دیگه چی؟ بازم چیزی هست؟
آره هست.
- عادت! واست عادت شده که خودتو یهجوری ببینی. خیلی خیلی کمتر از اونی که هستی. وقتی یه جایی قرار میگیری که از ذهنت میگذره که {خودی نشون بدی} بر طبق عادت خودتو کم میبینی. انگار اول یدور خودتو میکوبی بعد برمیگردی میگی خب کجا بودیم؟:)) چجوری میتونم درستش کنم؟
حاجی اصن برو که ریجکت شی!
خب قبول. ولی کجا برم؟ ... سختش نکن.
آها به بعدشم فکر نکن!!! در لحظه باش. چجوری باید در لحظه بود؟
ینی تو دنیا به این بزرگی تو شهر به این بزرگی و درندشتی اونی که تو میخوای پیدا نمیشه؟:) بعله که میشه. بازم میگم قبلا بارها انجامش دادی.
الانتو ببین! خودتو ببین! چقددددد بهتر و قویتر و قشنگتری.
--------------------------------------------
شاد بودن
--------------------------------------------
راحت! راحت هستی؟ :)
- چی میشه که یه وقتایی راحت نیستی؟
فقط سهروز دیگه مونده.
عجب سالی بود. سه روز مونده تا پایان این سالِ تحصیلی.
چرا سالی که به نظر خودم بیشتر از همیشه توش خراب کردم، وقتی از اینجا نگاش میکنم موفقترین سالِ عمرم بوده؟
ینی اینقد سیگنالای اشتباه به خودمون میدیم؟
حالا نوبتِ استراحته. همیشه موقع استراحتا پام لغزیده. ایندفه باید خوب یاد بگیرم... همینقد خندهدار :))
یهو دلم پاچید
از خستگی از حس درجازدن. مث تراکتورم دارم کار میکنما
رسیدم خونه یه نامه زیر در بود ۵۰ دلار جریمه واسه کلید جا گذاشتن.
رستوران همیشگی بعد از بیشتر از یهسال.
زندگی نرمال کم کم. اینجا بهش. میگن The new normal. واسه منم صدق میکنه The new normal me.
بعد از تمام اون چیزایی که از سرم گذشت کاکو. این منِ جدیدی که بهش تبدیل شدم. منی که هم مجبور شدم هم خودمو مجبور کردم با ضعفام روبهرو شم و دستوپنجه نرم کنم و شکستشون بدم.
نمیدونم اگه خودِ نرمالِ جدیدمو بیشتر دوست دارم یا نه. نمیدونم چقدر از این تغییرات رو من شخصا اعمال کردم و چقدرش جبر روزگار بود. اما قطعا من تاثیر بسزایی داشتم. تمام اون مدتی که -بودم- روآگاه بودم و افسار دستم بود. اما این روزا کمتر شادم بخاطر حجم فشاری که رو خودم گذاشتم.
منم اینجور آدمیم. وقتی که مثلا به یه دلیلی حالا شرایط اونجوری که باید فان نیست سعی میکنم از شرایط استفاده کنم و بیشتر پیشرفت کنم. تو این سالا هم به تعریفای درستی از -پیشرفت- رسیدم. حسابی هم بهینه شدم توی همین پیشرفت مثلا میدونم تو هر زمینهای از زندگی چی میخوام، اگه مانعی هست مثلا دقیق میدونم چیا و اگه همهچیز فقط باید بهترشه هم بازم میدونم چیا هستن که تو چی چقد باید بهتر شن. قدمای بعدی واسم اینا هستن که یهبار دیگه چک کنم تعاریفی که دارمو. ینی درست نگاه کنم ببینم این چیزایی که چندسالیه واسم مفهوم پیشرفت بودن آیا هنوزم باید باشن یا نه؟
جالبه. انگار که نمیتونم بدون سرزنش خودم کار کنم. در حالی کی باید پذیرش داشته باشم.
پستای قدیممو میخونم چقد خوشم میاد از اون پسری که بودم. انگار فلسفیتر مینوشتم شایدم چون خودِ اونموقعمو یه فسقلی میبینم حسی بهم دست میده که وقتی میبینی یه بچه دو ساله الفبا رو از بر میخونه بهت دست میده.
نگرانم و موقع حرف زدن انگار آرامش ندارم. اینا مشاهداتم از خودمه وقتی خودو اون بیرون میبینم.
آرامش آرامش ارامش... ندارم! همش نگرانم. انگار از درون یه چیزی هم داره گازم میگیره.
آرامشم کجاس؟ چرا همش نگرانِ بعدا و بعدا و بعدا هستم؟ خیلی هم دارم تلاش میکنم خداشاهده.
بذار اینجوری ازت بپرسم: چی باید بشه که حس کنی آرامش داری؟:)
-
-
-
-
-
دیشب داشتم ۵ سال پیشمو میخوندم..
وای پسر! واااای پسر :) اون کجا و من کجا.
-----------------
ریسرچو باید بازی ببینی. انگار قشنگ داری بازی میکنی. مثلا ماینکرفته که اینگار همش سعی میکنی مرحله رد کنی :)