آقای مربّع

سلا....م : )

آقای مربّع

سلا....م : )

آقای مربّع
بایگانی

یکی بود

يكشنبه, ۱ ارديبهشت ۱۳۹۸، ۰۷:۰۱ ق.ظ

یکی بود

یکی نبود.

 

یه پسری بود که فکر میکرد چیزایی که سر ذوقش میارن تموم شدن.

فکر میکرد خودش یه نفری باید بتونه همه‌چیزو خوب نگه داره از جمله خودشو حالشو.

پسرک نمیدونست حد تواناییاش کجاس؟

یه وقتایی خودشو قوی ترین میدید یه وقتایی ضعیف‌ترین.

پسرک همیشه منتظر فردایی بود که میخواست بسازتش. 

پسرک همیشه چیزایی که میخواست و نداشت رو توی فردایی میدید که هنوز نیمده.

واسه پسرک چند‌سال آینده وقتی بود که میخواست حاصل زحمتاشو برداره بالاخره بتونه شبیه آرزوهاش زندگی کنه تا اون موقع فقط کافی بود هدفاشو دنبال کنه.

 

پسرک هیچوقت نتونست اونی که میخواد باشه. کم‌کم احساس میکرد واسه لذت بردن به دنیا نیمده. حالا مهاجرت‌هم کرده بود و خودشو تنهاتر از همیشه میدید.

این روزا پسرک خیلی غمگینه... اول از خودش دوم از خدای خودش.

از خودش غمگینه چون هنوز بعد از ۴-۵ سال نتونسته بود هیچکدوم از کارایی که میخوادو انجام بده.

پسرک هنوزم تنهاییاشو با آتیش سیگارش تقسیم میکرد. هنوز نتونسته بود اونجوری که میخواد درس بخونه با دوستاش وقت بگذرونه... با خونوادش باشه.

پسرک تک و تنها بود و پر از مشکل... این سر دنیا.

پسرک نمیدونه چیکار کنه... ترسیده.

چون میدونه این روزا همون روزایین که انتظارشو میکشید.

بوستون قرار بود بهشتِ تو باشه.. 

تو قرار بود خیلی کارای بزرگ انجام بدی.

 

 

  • آقای مربّع

حنا

جمعه, ۳۰ فروردين ۱۳۹۸، ۰۸:۵۱ ق.ظ

چی بنویسم که تاحالا ننوشته باشم؟

چی با خودم ببافم و بهش اتکا کنم که قبلا نکردم؟

وقتی نمیخوای.

وقتی یه آدم خودش نخواد کار درستو انجام بده، زمین و زمان هم با هم متحد شن، همین خواهد بود.

حالا سوال اینه.

میخوای بهتر شی؟ 

چی حالتو بهتر میکنه؟

 

چی‌شده؟ دیگه حنات رنگی نداره واسه خودت؟

 

نمیتونم احساساتمو تفکیک کنم.

نمیدونم چیکار کنم واسه خودم از کجا شرو کنم...

چجوری حال خودمو خوب کنم؟

به فرضی که فردا ۶ صبح ساعت زنگ زد و بیدار شدم..

چیکار باید بکنم؟

  • آقای مربّع

اینجارو

دوشنبه, ۲۶ فروردين ۱۳۹۸، ۰۷:۳۱ ق.ظ

اینجارو باز میکنم بنویسم: خدا هیچ آدمیو پیش خودش بی‌آبرو نکنه..

به خودم میگم اگه قرار چسناله کنی که فایده نداره. قدم اول کمک کردن به خودت اینه که نشینی به گذشته فکر کنی.


آدم تو تر شرایط و هر سنی دچار بحران میشه. من میدونستم بحران‌های زندگی قراره بیان و برن. که این آخرش نیست.


میخوام نه خودمو سرزنش کنم.

نه به گذشته فکر کنم. نه امید الکی بدم.

میخوام فقط یه ساعت رو خودم تمرکز کنم.


چند تا سوال بپرسم از خودم.


- چه چیزی‌رو اشتباه انجام میدم که هربار خراب میشه؟ مشکل کجاست؟

- اگه اینبار قرار بود اون باری باشه که واسه‌ی همیشه یه آدم دیگه متولد میشه چجوری با شرایط برخورد میکردم؟

- چیکار میتونم بکنم که محکم‌تر و سرسخت‌تر از همیشه از جا بلند شم؟


شاید یه کاری که میتونم بکنم اینه که واقعا از این همه اشتباه درس بگیرم.

واقعا بشین یکم فکر کن ببین چیا یاد گرفتی.

بنویسشون.

  • آقای مربّع

نقد شهر ژاپنی 🇯🇵

جمعه, ۲۳ فروردين ۱۳۹۸، ۰۷:۳۲ ق.ظ

زمستون تازه تموم شده بود،

واساده بودم دم پنجره، منتظر بودم چاییم خنک شه.

بیرون تقریبا بهار شده، 

یاد این جملش افتادم توی ایمیلش بهم نوشته بود :


« کتابی برمیدارم که منو دور میکنه، با فرزاد حرف میزنم که همیشه فکرهای تازه تو کله‌شه و بهم الهام میده، به تو فکر میکنم که چقدر سرسخت و لجوج داری ادامه میدی علی‌رغم همه چیز از همیشه بیشتر مشکل داری اما بازم میری جلو، به خودم نگاه میکنم به سالی که گذروندم و روزهایی که فقط، تنها خواسته‌م بیرون اومدن از تختم و رفتن تا یخچال بود. »


یکم روحیه میگیرم، دلگرم میشم.

چایی هنوز داغه، آهنگ «آخرین رویا» از زند وکیلی یه ساعتی هست که رو تکراره،


- تو میخواستی نهرو کنی دریا!

به خودم میام، هیچی از آرزوهام نمونده.

روزا اینقدر سخت شده که تمرکز فقط روی دووم آوردنه. روی ادامه دادنه، ولی کنترل دست من نیست از دستم در رفته.


سختیای مهاجرت کم‌کم خودشونو نشون میدن.

بعد از ۶-۷ ماه، ماه‌عسل تموم شده.

همه مث همن، 


آدمای دم مهاجرت یادشون میره با مهاجرت مشکلاتشونو هم با خودشون میارن. مهاجرت «ری‌استارت» نیست، یه ماه‌عسله که بعد از یه مدت میفهمی هیچ میونبری تو مسیر زندگی وجود نداره.


هممون یه چلنج داریم،

که خودمونو یاد بگیریم و بهترین ورژن خودمون باشیم.


چیزی که یاد گرفتم اینه که personal life خیلی مهمه. و  بخصوص توی دنیای امروز توی این شهر پر امکانات و پر از diversity هر چیزی میتونه باشه. از تماشای باله گرفته تا نقد شعر ژاپنی! زندگی شخصیت باید روحتو تازه کنه نه این که خسته‌ترت کنه.


ماها استراحت کردنو یادمون ندادن. یه جوری شده که بعدش تازه یه دوره میخوای خستگی استراحتت در بره.

اولا خیلی میترسیدم، دیگه ترسم ریخته. دارم از پسش بر میام. ولی نه اونجوری که میخواستم. استانداردامو پایین آوردم و کمتر به خودم سخت میگیرم. این لاک دفاعیه منه، زندگی تعطیل و فقط انجام حداقل‌ها. زمان خوبی واسه از‌ دست دادن تمرکز نبود، درست وقتی که باید نهایت استفاده‌رو از زمانم داشته باشم. 


زندگی ری‌استارت نداره. تهش باید یبار واسه همیشه از پسش بربیای. تو دوبار زندگی نمیکنی، 

انیشتین میگه:


“The definition of insanity is doing the same thing over and over again, but expecting different results”.


اینو سرپرست آزمایشگاه سیستممون میگه، میخواستم ازش بپرسم ولی سنگ بااخرین ضربه از یه‌سری ضربه‌های پیاپی میشکنه..

گاهی نمیدونی باید به سرسخت بودن ادامه بدی یا روشتو عوض کنی،

خیلی خوب میشد اگه کمتر لجباز بودیم،

گیاه برای رشد رنج نمی‌کشه 🌱

چرا ما نمیتونیم؟ چرا من نمیتونم؟


پاشو، 

پاشو برای خودت کاری کن


  • آقای مربّع

دندون

جمعه, ۱۶ فروردين ۱۳۹۸، ۱۱:۰۴ ق.ظ

مینویسم که یادم بمونه،

این روزا بخصوص این دو ماه، اوجشه.

با دندون نگه داشتم خودمو..


واسه خودم یه توصیه دارم فقط: 

به خودت کمک کن.


  • آقای مربّع

خدمه‌

چهارشنبه, ۱۴ فروردين ۱۳۹۸، ۰۹:۵۸ ق.ظ

این روزا خبر خاصی نیست

بیشتر منم که پیش خودم یجورایی بی‌آبروام.

شایدم بی‌اعتبار.

بخوام تشبیه کنم به یه کشتی شبیهه که چندجاش به شکل مشکوکی سوراخ شده و کاپیتان همه‌ی خدمه‌ رو فراخونده که کشتیو از خطر نجاب بدن.

دلیل دلخوریم از خودم اینه که به تصمیمام احترام نمیذارم چندوقته.

اونم دلیلش شاید اینه که اینقد زیاد تصمیم میگیرم و به طبعش زیاد هم زیرشون میزنم حرمتش واسم کم شده.

شاید قبح شکستنِ تصمیما واسم کم شده باشه ولی قبح روی خودمو زمین انداختن واسم خیلی بالاس.


تاحالا شده با همه‌ی وجودت بخوای بدون این که سنگ بندازی یا بازی‌گوشی کنی به خودت کمک کنی؟

شاید از خودم دلخور باشم ولی هنوز خودمو دوست دارم. این‌دوتا با هم فرق دارن.


مارچ ۲۰۱۹ بینهایت سخت گذشت.

باید بیشتر خودمو جمع کنم.

  • آقای مربّع

گل‌پسر

شنبه, ۱۰ فروردين ۱۳۹۸، ۰۸:۳۵ ق.ظ
حاجی،
نکنه تسلیم شی :)
  • آقای مربّع

هنوزم شنبه، شانزده مارچ ۲۰۱۹

جمعه, ۹ فروردين ۱۳۹۸، ۰۲:۳۲ ق.ظ

ه، شانزده مارچ ۲۰۱۹ - بوستون Mission Hill

هنوزم شنبه، شانزده مارچ ۲۰۱۹ - بوستون Mission Hill

۱۳:۲۵ 



 

  • کارایی که میدونم کار درستین:

  • فردا مرگ یزدگرد رو شرکت کنم

  • امروز برم اصلاح کنم درست حسابی

  • زنگ بزنم خونه دم عیدی

  • امشب و فردا برم باشگاه

  • امروز غذا درست کنم واسه چند روز آینده

  • توی همین واحد بمونم برای سال آینده ؟ بنا رو بذارم روی حداکثر سیو کردن.

  • عکاسی رو شروع کنم

  • شرو کنم به دویدن استقامت خیلی ملو

==============================================================

  • آقای مربّع

شنبه، شانزده مارچ ۲۰۱۹ - بوستون Mission Hill

جمعه, ۹ فروردين ۱۳۹۸، ۰۲:۲۹ ق.ظ


فاکین آنبلیوبل!

بعد از پست قبلی درست همون شب آتیشسوزی شد.


 

تو این هفته این : 

 

http://thesquare.blog.ir/1397/12/20/false-alarm

 

و

 

http://thesquare.blog.ir/1397/12/23/%D8%AC%D9%88%D8%B1-%D8%AF%DB%8C%DA%AF

%D9%87-%D8%AF%DB%8C%D8%AF%D9%85

 

اتفاقایی بودن که افتادن…

اتیشسوزی آوارگی ۴۰۰ دلار کمک صلیب سرخ صهبا مادر صهبا پارتمان دیدنای زیاد کلی کار و قرار با مشاور املاکیا احساس بلوغ تحت شرایط پر فشار برگشت به خونه انتخاب آپارتمان موجودی به اسم امبر فسخ یه طرفه از طرف ساسان دوباره سیگار دوباره بهار ایندفه دوچرخه دارم.

 

ولی نه

 

نمیخوام از اینا بگم.

 

میخوام از بالا تر نگاه کنم…

آنچه گذشت.

 

شیش ماه پیش و فرودگاه امام,

چندتا تملس

ترک ایران

لندن

مقاله به دست تو فرودگاه

آمریکا، بوستون، بازجویی فرودگاه

تاکسی، راه‌پله‌های قدیمی

خونه‌ی کثیف و حمام افتضاح 

دانشگاه استاد

انتخاب واحد کلاسای پر

دراپ کردن یه درس

درس درس فشار

باشگاه

ترک سیگار

ورزش 

درس

سفر 

عمو حمید

فلوریدا

آتلانتا

موفقیت تو درسا

شروع جدی تر ریسرچ

تنهایی ولی هندل

کریسمس یه ماه فلوریدا

افسردگی شدید

صهبا

ترس از برگشت

زمستون سنگین و کمرشکن

ورزش درس

تمام زور

مرز زندگی کاری و شخصی

همه دنبال منافع خودشونن

امان از ایرانیای اینجا

پیدا کردن ثبات و شخصیت

موفقت تو شخصیت اجتماعی

نصف ترم سپری شد

احساس پیر شدن از درون

همه چی رو روال

نزدیک شدن بریک بهاره

دارم کچل میشم؟دارم پیر میشم؟

تراشیدن سر

آتیشسوزی 

بی خانمانی

مفهوم دوست

مشاور املاکی

خونه تو بوستون

نا رفیق

عزم دوباره

علف در بروکلاین

علف ترک یا نه

دپرسی سر علف

مث سگ سیگار

هندل کردن مینیمومی کارا

روزی که دانشگاه نرفتم به خاطر گل

خطر! 

تصمیم جدی برای شروع فصل دو از کل زندگی.




 

یه حسی بهم میگه در کل راضیم.

و کاملا جا افتاده و مسلط به اوضا.

اوضا خیط بود آره اما من خوبم و آماده‌ی برگشت.

 

اعتراف میکنم که چندبار زندگی از دستم در رفت ولی هربار محکم تر گرفتمش.

ترس غالبه هنوز آره.

بدن از چندجا درد داره آره

روح هنوز زخمیه آره.

خطر اعتیاد …

به چنین بار اخیلی که علف زدم فکر میکنم. هر کدوم تک تک… هیچ خیری ندیدم.

هیچ خیری ندیدم..

یه اشتباه مطلقه

 

اشتباه کم نداره زندگیم.

باید به خودم بیام… باید اول از همه با این فکر و حس پیری سر و کله بزنم که ..

بعدش برگردم تمرکزمو بذارم رو پیشرفتم.

اینجا همون جایی از زندگیه که… کسی نیست.

اینجا همون نقطه عطف زندگیه که آدما تصمیم میگیرن آروم بگیرن یا نهِ بجنگن یا نه

اینجا همونجاس که میگن آدم باید دلش جوون باشه.

آدم باید از لاک خودش در بیاد

اینجا همونجاشه که میگن مهاجرت سخته

همونجاشه که میگن باید با فرهنگ کشوری که توشی بر بخوری

همونجاشه که باید یکی بزنه پشت کلم بگه داداچ تو فقط ۶ ماهه اومدی 

و درست قبل از این که بیای داشتی پاره میشدی از بگایی

که تو روجت هنوز خیلی زخمیه و باید حسابی حواست به خودت باشه

که بوستون میتونه بهشت تو باشه…

 

که نباید سنگرو خالی بذاری هنوز کلی مونده.

تازه اول اول اول راهیم

نباید کج بشینی نباید کج وایسی

نباید به ریت بیشتر از این آسیب بزنی

نباید تفریحات تو کنج تنهایی باشه

نباید انگلیسی حرف زدنت حداقل باشه

نباید لنگ کسی باشی

نباید دوربینت خاک بخوره

هزارتا نباید


 

نباید بکشی کنار.

 

خودمو بلدم.

میدونم  این ۲ روز آینده کسشر خواهد بود احتمالا چون علف هنوز تو خونمه.

میدونم نباید بلرزم.

میدونم هنوز چلنج ۹۰ روزو نتونستم کامل کنم بعد از سالها

 

میدونم بالاخره میتونم…

 

میدونم میخوام برگردم. به اوج!

 

امشب میخوام بنویسم.

ولی نمیدونم چی و از کجا..

از شکست‌هام یا از امیدهام یا از ترسهام..

 

چیزی که واضحه اینه که زمان باارزش‌ترین چیز آدماس. تنها کاری که این روزا میارزه همون درس و ورزشه و حیف هرگونه انرژی که بیهوده تلف شه.

لغزش جزوی از مسیره و من نمیخوام دعوا کنم یا تشر بزنم یا هیچی.

اتفاقا میخوام بگم گل کاشتی تو این ۶ ماه ببین چه کارایی کردی!

 

پسر دمت گرم :)

برو واسه فصل دوم ببینم چیکار میکنی.

یه دانشجوی دکتری ورزشکار و دوچرخه سوار ساکن بوستون.

یه عالمه افق تازه هست که به روم داره باز میشه و یه عالمه کار هست که میخوام بکنم.

==================================================================

 

 

  • آقای مربّع

آنچه گذشت ۲

چهارشنبه, ۷ فروردين ۱۳۹۸، ۰۴:۴۶ ق.ظ

مهم ترین چیزی که باید یاد گرفت اینه که چطوری تنهایی تفریح کرد :)
- برو بتون !
- یه بیست درصدی هست که صد درصد ها رو میسازه
میترسم از آن که بانگ آید روزی کای بیخبران راه نه آنست و نه این
- به طرز مشکوکی به نظر میرسه توی زندگی حداکثر دو هفته طول میکشه تا توی سرازیری مسیر هر هدفی بیفتی ...
- دلش اشک میخواست ولی میترسید اگه اشک بریزه از سر نفرت باشه, نه دلتنگی.
- تو دنیای کوچیک خودش یه پادشاس! شازده کوچولو آره
خودش بود.
بود !
- آنچه را دل دید انکارش نکرد.

"آیه یازده سوره النجم"
گاهی اشتباه کن.
بذار اشتباه کنی
انقدر اشتباه کن تا "دل" ببینه!
دل که دید دیگه اشتباه نمیکنی
دل که دید انکارش نکن.
- تابع توانیه !

به زور رشد میکنه زووووور ها ! اما یدفه جوری میکشه بالا که مثل سوپرمن میمونه که هیدروژن بگ.وز.ه!
- بهر یک جرعه ی می منّت ساقی نکشیم.
- این نکتهٔ رمز اگر بدانی دانی هر چیزی که در جستن آنی آنی
- کی میگه همه ی ثانیه ها یا هم مساوین؟ شاید یه ثانیه تو صبح طولانی تر از یکی دیگه تو شب باشه
پره از همین یهویی ها!
میتونه یه تماس تلفنی ساده باشه میتونه یه برنامه ی پیکنیکی باشه یا یه مسافرت
مهم نیست زندگیتو بر چی بنا میکنی
مهم نیست واسه چی برنامه ریزی میکنی
به طور خلاصه مهم نیست تو کدوم مسیر از اون بینهات مسیر های زمانی موازی به سر میبری! هرجا که هستی و هر مسیری که میری, زندگی اون نیست!! لا به لای اونه! همون وقت تلف شده هه یا پیاده رویه یا اس ام اسه.. همون شام ساده.
اما تا وقتی که به یه سمتی نری وقت تلف شده ای نیست که زندگیش کنی.
زنده بودن دقیقا" همون پدر سوخته ایه که هیچوقت نمیذاره راندمان 100% شه!
- از همینجا دنیارو میشه فتح کرد.
- تاکید خاصی روی کار با ابزار داشت! اگه بتونی از ابزار هایی که داری درست استفاده کنی, نسل ها جلو میفتی.
- دنیا انقدر بزرگ هست که هنوزم بکر باشه! به بکری روز اول حتی... ینی کل این تمدن بزار کنار, برو همون آتیشی رو کشف کن که N قرن پیش کشف شد...
- توی میزان استفاده از همون ابزاره که میشه عجیب متمایز شد. زندگی یه جعبه ابزاره
گِرِه‌ی کوری که به سادگی..، نیست!
نه که کور نیست؛
نه که سهل است؛
از اساس می‌گویم...
از اساس گِرِه‌ای نیست!

🌱
شرط میبندم تو هم تاحالا شده از عمد اشتباه کنی.
وقتیم که هجوم صدای وجدان(؟) سراغت میاد در بهترین حالت جوابش میکنی میگی فردا بیا.
از همین این جواب‌کردن اون صدا اگه بلد باشی باید نهایت استفاده رو ببری واسه اوج گرفتن.
ینی توکه خوب بلدی صدای درونو خفه کنی این همون صداهس که گاهی بهت میگه حسش نیست یا که چی بشه یا هر مزخرف دیگه.

- داشت روند رشد تولید ناخالص ملی رو بررسی میکردخیلی جالبه که در کوتاه مدت کلی بالا پایین داشته یه جاهایی واقعا" نزولی بوده!
اما در کل مث مرد رشد کرده ! یه رشد کاملا" صعودی.
ما هم همینیم...
چند قدمی برو عقب!
دوباره نگاه کن :)
- بعضی وقتا انگار داری از زندگی واحد پاس میکنی
- من آدمیم که دیگه سیگار نمیکشم.
- وقتی شروع میکنی به درس خوندن فقط دو هفته ی اولش سخته... درست میشه! نه تنها درس! هرررر چیزی.
- آن آتش زمانی که به آن احتیاج داشته باشیم روشن میشود!
- لذت شگفت زده کردن خودتو کشف کن !
- همیشه دنبال بهونه ایم که ناراحت شیمو دلمون بگیره ، چرا دنبال بهونه نباشیم که شاد شیمو از ته دل احساس خووووب بودن کنیم ؟
- بلندی از آن یافت کو پست شد در نیستی کوفت تا هست شد
- چجوری میشه یه روزی رو که بد شروع میشه خوب تموم کرد؟
- Let Your Success Be Your Voice
- This is gonna make me sound like an ass, but I promise it's a solution to your problems: eat well (including limiting your caffeine and soda intake) get regular exercise (sweat for 30 mins a day) and get to bed 8-9 hrs before you have to be up. After two weeks, you won't even NEED an alarm, I promise.
- Start taking a multi-vitamin. When I started I could get outta bed so much easier.
- امروز به عرق پیشونیم قسم خوردم
- هر روز برایتان آسانتر خواهد شد
- واژه “همیشه” کلمه ای وحشت آور است چراکه اشاره به آن دارد که مابـقی عـمـر خـود را باید به همین منوال و بدون هیچ انحرافی طی نمایید. کاری که باید انـجـام دهـیـد ایـن است که روز به روز پیش روید؛ با اهداف دراز مدت خود را هراسـان نـکنـیـد. امـروز سخت تلاش میکنید. فردا نیز دوباره به همین ترتیب.
- عکاسایی خوبن که نرن دنبال سوژه واسه عکس برای جالب بودن. باید زندگی روتینشون انقدری جالب باشه که خود روزمرگیشون هیجان انگیز ترین سوژه ها رو شامل شه.
- میگن هرجور خودتو باور کنی همون میشی.
- فردا مجدداً تلاش خواهم کرد
- تو دنیا چی برات این ارشو داره که به خاطرش به خودت سخت بگیری؟
- شبا خود آگاه یا نا خود آگاه حداقل اولین کار فرداتو بعد از بیدار شدن مشخص کنی
- تو همانی که می اندیشی, جبر دنیا هم همین است
- خیلی از کم کاریا یا بدکاریای ادما به این خاطره : آب از سر ما گذشته
- بزرگ اونی نیست که مشکلاتش بزرگن. اونیه که مشکلاتش کوچیکن.
سبک که باشی متوجه جریان ها میشی.
جهانگرد باش! زندگیت تو کوله پشتیت باشه
زیاد تاس بریز
- وقتی یه مقصدی داری وقتی تو مسیرشی ... یه دقیقه بزن کنار.. میتونی خودتو در حالت رسیدن تصور کنی؟
- نا امیدا قبل از آرامش باید امید رو پیدا کنن.
- گاهی وقتی باز میخوای یه چیز جدیدیو شروع کنی فکر میکنی که اینم مثل همه ی دفعات دیگه.
- واقعا نمیخوام آخر عمرم ببینم هیچ جا نلغزیدم.
- جمع چیزِ عجیبیه گاهی مثل ترمزه گاهی پیشنیازِ همه چیز.
- آدم باید قبل از همه به خودش احترام بذاره
- با هرکسی دردِدل نکن و با هرکسی هم از تجربیاتت نگو.
- اول خودتو جمع کن. یکی که مثلا" چاقه اگه بخواد از بهتر کردن دنیا حرف بزنه یه طنز خاصی داره !!
- ما به شانس اعتقاد نداریم اما بدجور احساس خوش شانسی میکنیم!
- جز مسافرت رفتن اگه میخوای یه نفرو بشناسی, باهاش دعوا کن!
- جبران بعضی چیز ها فقط اینه که دیگه تکرار نشن
- مشکلات واقعی زندگی چیزایی هستن که هرگز به خاطر نگران تو خطور نمیکنن
- یکی از پیش نیاز های باحال زندگی کردن توانایی تغییر mood فوریه.
- یا مثلا محققِ خوشگذرون کم داریم ... محققِ خوش گذرونِ ورزشکار دیگه خیلی کم داریم!
- هفتاد سال عبادت یک شب یه یاد میره.. هیچ وقت قافل نشو از چیزایی که به زحمت کسب کردی.
- تهش آدم خودشه که باید واسه خودش کاری کنه.
- هروقت ناراحتی یا مشکلی داری یا فلان ، نباید منتظر کسی یا چیزی باشی که بیاد رنگ و بوی تازه بده به همه چیز. بدتر از همه این که بخوای منتظر زمان بمونی
قشنگ ترین حس دنیا پیشرفته !
-دلم چند تا مشکل میخواد! عجیبه نه؟ آخرین بارهایی که لای منگنه بودم به جای این که وایسم و بجنگم شونه خالی کردم...از ته دل چند تا مشکل میخوام که بتونم خود جدیدمو ضمانت کنم.
- گفت خوبه که درد رو حس کنی. اون لحظه ای که واقعا" دردت میگیره و میگی دیگه بسه... باید واسه خودم یه کاری بکنم !
- آدمی که وجودش مایه آرمش خاطر و حس اطمینان تو طرافیاش باشه خیلی ارزنده تره نسبت به آدمی که وجودش مایه خوش گذشتن و حال کردن اونا بشه !اولی همیشه وجودش ضروریه ؛ جزوی از زندگیت میشه دومی مجلس گرم کنه. که البته ضرورت خودشو داره
- همیشه آسیب کمتر از چیزی بوده که تخمین زده بودم.
- گاهی باید افسار خودتو ول کنی که آزادانه بتازی. بیخیال همه ی اهلی شدن ها وحشی بودنو یادت بیاری.
- باید به سلیقه ی خودت زندگی کنی : ) این سلیقه هم با تو بزرگ میشه
اشتباه وجود نداره
- میدونی؟ تو زندگی گاهی یه در های میون بری باز میشه که بزرگ ترین نگرانیا رو تو یه چشم به هم زدن "پشم" میکنه.
- Keep Moving Forward و هیچوقت دست از تلاش نکش. دست از تلاش که بکشی تمومه
- روایت بود که : لب به سیگار که بزنی میگی خب چیزیم که نشد! بعدیو هم میکشی.
- هر چند وقت یبار میگفت : "زندگی زیباست : )" و از ته دل هم میگفت.
نمیدونم چرا ذهنم به اشتباه شرطی شده که اگه بخوام تو یه چیزی Expert باشم باید آدم منزوی ای بشم
- تصمیم گرفتم بیشتر به خودم برسم! ینی اگه دو لیوان نوشیدنی خیلی ناب جلوم باشه ولی یکیش یکم بهتر باشه, اول اون بهترتره رو بخورم
- اگر عشق میخواهی باید عشق ورزی کنی
درک مرگ نیز لازم است تا بتوان معنای زندگی را دریافت
خداوند درخت را به خاطر میوه هایش به قضاوت مینشاند نه ریشه هایش
- اگر دونفر در یک سفر در حال پیگیری یک روش برای رسیدن باشند, یکی از آنها در راه اشتباهی قرار گرفته !
- اووووو تو دو سال میشه کوهو جابجا کرد
- انگار ادما به طور دیفالت تصورشون اینه که دیگه تا سی سالگی به یه سروسامونی رسیدن و خب کلا تا 20 هم که کسی زیاد تو باغ نیست چون از 20 تا 30 ده سال وقته و ده سال هم ایز لانگ ایناف.
- اگه همون آدمی بودی که همیشه آرزو داشتی باشی, الان این لحظتو چجوری میگذروندی ؟
امشب قبل خواب واسه فردات چه برنامه ریزی هایی میکردی ؟
اصن آلارمتو رو چه ساعتی کوک میکردی ؟
امشب به کیا زنگ یا ایمیل میزدی حالشونو بپرسی؟
شام چی میخوردی ؟
بالاخره از یجا باید شروع کرد
- همه فکر میکنن آرزوی یه آدم چاق اینه که آدم لاغری باشه
ولی آرزوی یه آدم چاق اینه که آدمِ چاقی باشه که داره لاغر میشه.
- عادت کن به شلوغیِ فکرت.
- دست از طلب ندارم, تا کام من برآید.
اول: عادت کن روزی 8 ساعتتو صرف کارت کنی.
دوم: سایر برنامه هات مثل خواب و یک ساعت ورزش روزانه درست میشه
سوم: همین 8 ساعت رو بهینه کن ! اوج تمرکزتو داشته باش
چهارم: ورزشتو بیشتر و پرفشار تر میکنی و همین انگیزه میشه برای سالم خوردن و سالم زندگی کردن
پنجم: حواست باشه تو لاکِ خودت فرو نری... جاهای مختلف برو و آدمای مختلف بشناس
ششم: گاهی کتاب بخون.
اول: عادت کن روزی 8 ساعتتو صرف کارت کنی.
دوم: سایر برنامه هات مثل خواب و یک ساعت ورزش روزانه درست میشه
سوم: همین 8 ساعت رو بهینه کن ! اوج تمرکزتو داشته باش
چهارم: ورزشتو بیشتر و پرفشار تر میکنی و همین انگیزه میشه برای سالم خوردن و سالم زندگی کردن
پنجم: حواست باشه تو لاکِ خودت فرو نری... جاهای مختلف برو و آدمای مختلف بشناس
ششم: گاهی کتاب بخون.
بالاخره باید زنده بود!
چه بهتر که خوب زنده بود.
فعلا وقتِ خستگی نیست. ماها بیشتر ناامیدیم تا این که خسته باشیم.
-زندگی یدفه رام شده انگار !
دیروز میدان نقش جهان بودیم یه مغازه نعل فروشی بود
میخواستم برای زندگیم نعل بخرم.
- هرچی خودکفا تر میشی دورت شلوغ تر میشه.
- فکر میکنم تقریبا" برای هر کار و حرکتِ جدیدی که بخوام انجام بدم تجربه های کافی رو دارم اما ازشون استفاده نمیکنم.
- زیاد برنامه ریزی کن! زیاد تصمیم بگیر! مثل یه عضله میمونه هرقدرم که خرابشون کنی اقلا" یاد میگیری کجاها باید به خودت سخت تر بگیری و کجاها آسون تر.
- نا امید نباش شاید به این سن ها که رسیدی باشی ینی 18 تا 25 یه جایی اون وسطا دیگه برات نقطه ای باشه که خودتو تا یه حدی میشناسی همین تمرینشه شاید. اونجاست که دیگه میتونی درست تصمیم بگیری و درست عمل کنی.
- نذارش به امان خدا نگو از دو ساعت دیگه که شنبه میشه.
الان به خوبیِ هر وقتِ دیگس
- قشنگترین ویژگی ای که تاحالا تو دنیا شناختم پیشرفته.
- ذره ذره که شروع میکی به مرور سرعت میگیری، تو سرازیری میافتی و بعد از چند مدت که غرق در بهتر شدن شده بودی؛ میبینی که چه کوهی رو جابجا کردی جاش برج ساختی !
به اون "مرد" ای که بودنش همیشه برام یه الگو بوده نزدیکم
- فکر میکنم بزرگ ترین چلنج زندگی یه نفر قبل از هرچیز, جمع کردن خودشه ...
- یاد بگیر بدون sacrifice کردن, بتونی محبوب باشی
- گاهی انقدر درگیر میشی که یادت میره قدم زدن تو تجریش اونم تو پاییز چقدر لذت بخشه.
- من میگم آدما قبل از یه دگرگونی بزرگ درونی نیاز دارن یه مدت قابل توجهی تو خودشون و تنهاییشون فرو برن.
- منطقم داره بهم زور میگه، نکنه منم آدمْ بزرگ شدم؟
- چه لذتی داره تا آحرین توان تلاش کردن...
به اونجایی رسیدن که حتی اگه نتیجه اونی که میخوای نشه باز هم بگی من تلاشمو کردم.
اونجا که درک کنی
موفقیت مسیره؛ نه مقصد
- پیچ آخره !
- فردا چیو میشه یکم بهتر کرد ؟
- اگه یه کاری رو کامل نمیتونی انجام بدی، لزومی نداره انجامش ندی. اصن ۵۰٪ انجام بده.
- گاهی ۷-۸ دقیقه امید تنها چیزیه که آدما لازم دارن که یه کوه یخ رو از جا بکنن و بکوبن رو زمین که هزار تیکه شه.
- بالاخره تو داری یه چیزی یاد میگیری و توی یه چیزی ماهر میشی که بقیه بلدش نیستن.. دیگه این هنرِ خودته که چجوری ازش استفاده کنی .. !
- تصمیم گرفتم هیچوقت حسرت گذشته ای که گذشته رو نخورم.
مطمئنا توی اون گذشته منطقی ترین کاری که میتونستمو انجام دادم.
تصمیم گرفتم محکم باشم. ینی.. محکم که هستم؛ هممون هستیم. که باور کنیم این محکم بودنو...
- اول این که تو دلت میگی " بسه بابا !"
- بعد خودتو مقید میکنی هرکی حالتو پرسیدُ خواست بدونه در چه حالی (حتی اگه خودت بودی که به خودت رجوع کردی) جواب بدی: " خوب! عالی!"
و مث احمقا بخندی.
- آخرم شروع کنی و کارایی که میخوای از فردا.. یا نه از همین امروز انجام بدی رو بنویسی یا تو ذهنت بیاریشون و ببینی چی جلوتو گرفته واسه انجام دادنشون؟

ای انسان! خودت به یاری خودت برخیز.
قدم اول اینه که اصلا ببینی "میخوای" خوب شی یا نه؟
بعدش نوشت:
حیفم میاد از اون دنیایی که میتونم بسازمش و.. نمیسازم.
خوبی زیاد بگارفتن اینه که خوب شدنو بلدی. اقلا تا یه جاهاییش یجور روتینه. مثلا تجربه نشون داده همیشه واسه شروع من یه دستی به سر و گوش خونه میکشم و بعدش یه تغییر تو محیط زندگیم میدم. دیگه وقتمو صرف فکر کردن نکردم.
سرمایه‌ی تو باید چیزی باشه که نتونن ازت بگیرنش، نتونن بدزدنش.
باید جزئی از وجودت باشه، ملکه‌ی ذهنت باشه.
دنیا انقدر بزرگ هست که واسه موفقیت همه جا داشته باشه.
اینبار "ایستادن" رو بهتر از هروقتی بلدم...!
به همین سادگی :)
- افسردی فقط بازخورد کارامونه. مثل نوع نگاه کردن، نشستن و حتی تنفس..
یکم صاف تر بشین همین الان، چشماتو تنگ کن و نفساتو تند تر کن،
میگیری چی میگم؟
یجا خوندم نوشته بود: "آسمان را نگاه نکن و به دنبال معجزه نگرد... خود تو، معجزه‌ای..!"
- کلا فرمولت واسه زندگی نباید انقد سخت و پیچیده باشه که بهت فشار بیاد. یادت نره اول قالبو بساز،
"هوشمندی تو سادگیه و البته تو عشق ورزیدن"
- انقدهم نپرس از کجا شروع کنم؟ فقط شروع کن.
- خداییش آدم چقد باید چیز خل باشه که شب تولدش بره موهاشو از ته‌ته بزنه؟
- قبلش باس بدونی که تغییر "درد داره".
- سیگار آدمارو "غمگین" میکنه. بدون استثنا! ولی اگه جرات داری برو بهشون بگو :))
- شرایط به دو دسته‌ی "چیزایی که دست منه" و "دست من نیست" تقسیم میشن. بشین یه لیست بنویس ببین چیا "دست توئه" ؟
- مثلا این که ذهنو به افکار مثبت تمرین بدی دست توئه.
- هرچیزی میتونه اعتقاد تو باشه، مهم نیست که کدوم درسته و کدوم غلط. این مهمه که کدومش مارو تقویت میکنه؟
شروع کنم اول یه‌سری قالب‌هارو بسازم.
قالب برای خواب قالب زمانیو میگم
قالب برای پشت میز بودن
قالب برای ورزش
و قالب سلامتی.. کنترل خوردوخوراک
قالب فکری حتی
قالب قوای جسمی و اعتمادبنفس
همون آدمی که ذوق داره. از همه‌چی ذوق میکنه. شعار نیست حتی اگه بگم که شده وقتایی که از شوق طلوع گریم گرفته. از شوق سبک خاص زندگی‌ای که واسه خودم قائلم. از این که اینقدر خودمو خوب میشناسم و خودمو بلدم و همیشه درحال بهتر شدن بودم... همین که کسخلم! و در عین حال زیبا.. آره من خیلی قشنگم... میخوام بدونم تهش کجاس؟ خیلی جدی میخوام بدونم تا کجا پیش رفت؟ به یه سال گذشته که نگاه میکنم مخم سوت میکشه! از *** و پول و سفر و کمپ و عکاسی معروفیت و درس و عرفان و هزاااااااازتا چیز دیگه بگیر تا همین پشت میز نشستنا و گلدون و چکنویسای رو میز. همین که بخونی ریاضی حل کنی واسه دل خودت... شاید محمد راست میگفت که : "هرکاری کنی و واسه هرچیز قدمی برداری بهت برمیگرده." تا الانشم واقعا فکر میکنم روی مرز زندگی کردم... آره من عاشق مرزم. میخوام انقد محکم بکوبم به این مرزها و خودمو، مربعمو وسیع تر کنم. بلکه ببینم تهش کجاس...؟ آقای مربع !
ببینید چه کسی میخواید باشید؟
برای این که بیشترین استفاده رو از زندگیتون ببرید... مرزارو جابجا کنید، چه کارایی باید انجام بدید؟
و بعد واسه انجام دادن اون کارا، چجور آدمی باید باشید؟
وقتی اینو، هویت جدیدتونو کشف کردید،
به انتظار آینده نشینید و از همین حالا طبق همون شخصیت شروع به زندگی کنید :)
راستی برای این کار، خودتونو توی بهترین حالتتون قرار بدید!
ذوق کنید و حالتون خوب باشه
نقل قول:
بیشتر مردم واسه اینکه بخوان احساس اعتمادبنفس کنن، نیاز دارن بدونن مثلا فلان کار رو میتونن بکنن.
ولی من اول تصمیم میگیرم که احساس اعتمادبنفس کنم و این حس به من اطمینان میده که میتونم از پسش بربیام....
اینه که با بالاترین پشتکار ممکن ادامه میدوم و "کفایت" لازمو پیدا میکنم...
- عجیب در تلاشم که از داشته‌هام استفاده کنم. و فکر میکنم خوب تونستم از پسش بربیام.. خدا میدونه با این ابزاری که دستم دارم چه کارایی که نمیتونم بکنم. مهمترین ابزار ولی دانشه.
همه میدونن من خیلی کم حافظم اصلا یادم نبود که خب بابا اگه در گذشته جایی ضعیف عمل کرده بودم خب دلیلی داشته مگه نه؟ اصن ضعیف در قیاس با چی؟ شاید در مقایسه با خودم اتفاقا خوب هم عمل کردم.
هزاران صفحه و هزاران خط نوشته‌شده یا تایپ‌شده و همه‌ی اینا باید یروزی به‌دردم بخورن. این بود که یکم فکر کردم... خب من الان چی بلدم؟ یا بهتر بگم از چیزایی که بلدم چجوری میتونم الان استفاده کنم و محکم‌تر و مرتفع تر از همیشه اوج بگیرم؟
حتا نیازی نبود یادداشتامو زیرورو کنم دنبال جواب.. چیزی که با جون‌ودل کشفش کرده باشی تو وجودته.
- من تاحالا اینقدر به خودم نزدیک نبودم.
- من تاحالا اینقدر رو پای خودم نبودم.
- من تاحالا اینجوری به مرزهام حمله‌ور نشده بودم.
- من تاحالا انقدر بدنم سالم و آماده نبوده!
- من تاحالا انقدر "باتجربه" نبودم.
- من تاحالا انقدر طعم "تونستن" رو نچشیده بودم.
- من تاحالا انقدر خودمو بلد نبودم..
- من تاحالا انقدر أدمای مشتی و با پتانیسل دوروبرم نداشتم.
- من تاحالا انقدر آزادی نداشتم!
۱- فقط بخواه که خوب شی، تو دلت بگو تمومه و وقت پروازه.
۲- حتی اگه شده موقتا، هر حسی که داری از خشم بگیر تا غم رو خاموش کن. این باعث میشه واقع‌بین باشی.
۳- به جایی که میخوای بری نگاه کن! نه جایی که هستی. روتو بچرخون
۴- مقصد رو به وضوح تصور کن. مهم‌تر از اون... خودتو اونجا تصور کن.
۵- مثل شماره ۲- ذهنو از هرگونه فکر مخرب یا به دردنخور حفظ کن.
از حسرت گذشته بگیر تا نا امیدی.. کافیه هربار که مچ خودتو گرفتی یه بشکن بزنی مثلا.
۶- هر روز چند بار مقصدو تصور کن. یادت باشه انقدر عمیق باشه که تو مسیرهای نورون‌های مغزت حک بشه. یادت باشه مغز فرق بین تخیل و واقعیت رو نمیفهمه، اینجوری بهش الگو میدی.
چی جلوتو گرفته که بهش برسی؟
۷- موانع رو مخصوصا موانع ذهنی رو بردار. مثلا من فکر میکردم سیگار عامل ورزش نکردنه ولی فهمیدم این واقعا درست نیست!‌ حتی ثابت شده سیگار قبل ورزش خوبه! چیزیو باور کن که به نفعته.
۸- زیاد فکر نکن!!!!
فقط ببین.
مقصدو ببین..
حتی مهم نیست کجای راهی، فقط مقصدو ببین.
و مثل ۷ موانعو رفع کن.
۹- دو حالت داره.
چیزایی که تو مقصد میبینی یا در یه لحظه و فوری میتونن اتفاق بیفتن (مثل عادت به لبخند)
و یا تدریجی هستن و به مرور میشه بهش رسید (مثل ۹۰ دقیقه دو استقامت)
فقط شروع کن!
مهم نیست از کجا فقط شروع کن!
۱۰- همچنان ذهنت رو مقصد فیکس باشه و هرگونه آفتی رو نابود کن.
وقت شروع مرحله‌ی جدید به اسم نگهداری میرسه.
۱۱- وقت ساختن هویت جدیده.
بذار هویتت بر اساس گذشته‌ی نزدیکت باشه همین شخص در حال پیشرفت!
بذار هویتت تو مقصد جا بشه.
خودِ جدیدتو بشناس و باور کن.
۱۲- نقاط حساس و پرخطر رو بشناس و واسشون آماده باش.
از گذشته یاد بگیر به شکستهات رجوع کن.
یه پادزهردونی داشته باش.
۱۳- لغزش رو گندش نکن. شکست جزئی از مسیره.. همیشه یادت باشه
اولا: ذهن از تجربه قوی‌تره
دوما: خیلی وقتا لذت‌های لحظه‌ای نمی‌آرزه به شوق تو قله بودن.
۱۴- هر روز حداقل یه چیزی رو یکم بهتر کن. مخصوصا چیزایی که تو ۹ شروع کردی.
۱۵- به خودت جایزه بده..
خودتو هم دوست داشته باش.
۱۶- با عشق زندگی کن!
حس سرباز خط اول جنگو داشته باش.. با هیجان زندگی کن.
بذار حتی نور خورشید یا برگ درخت حالتو خوبتر کنه.
به اینجا برس!

پایان.


از چراغ تو به خورشید رسد صد پرتو...
"حافظ"




دندونامو محکم رو هم فشار میدم...
یبارِ دیگه
یبارِ دیگه
یبارِ دیگه..
انقدر تلاش میکنم تا بتونم یا بمیرم
خلاصه که همین.. امروز فهمیدم که:
اولا حواست باشه خودتو تو تنهایی یا هرگونه محدودیتی اسیر نکنی. اگه مدتیه که درتلاشی و به هر دلیلی نتیجه نداده یکی از دلیلاش میتونه این باشه که محیطت کوچیکه (اینو دیروز تو یه مستند درباره موشهای آزمایشگاهی معتاد به مواد مخدر که سعی در ترک داشتن فهمیدم. فقط وقتی تونستن به راحتی ترک کنن که از قفس آزادشون کردن توی یه پارک بزرگ‎تر)

و دوم هم این که... برو سر اصل مطلب! الکی وقت تلف نکن. شاید مسایل اونقدرا هم به هم ربط ندارن و به فرضی هم که دارن، وقتتو صرف جزئیات نکن.
هزاربار گفتم اول باید حالت خوب باشه تا موفق شی نه که اول موفق شی تا بعد تازه بخواد حال خودت خوب باشه. اول کار بیا یکم به خودت اعتماد کن و حال خودتو خوب کن. مگه غیر از اینه که تهش تویی که حال خودتو خوب میکنی؟

بعدشم برنامه رو وقتی بریز که همون چس‌مثقال وقتی که داری رو پر کردی حالا میخوای بهینه تر و پرپیمون ترش کنی.

پس تا وقتی شروع نکردی برنامه‎ریزی نکن.

حالتم تا وقتی که شروع نکنی خوب نمیشه.

الان به خوبی هر وقت دیگس !
ولی اگه از عمق دلت واسه چیزی دلیل داشته باشی،

به قیمت جونتم که شده باشه انجامش میدی.

عمقِ دل!

من عمق دلمو خوب میدونم چیه.

و درست لحظه‌ای که هدف و دلت هم‌راستا میشن،

از اونجا به‌بعد فقط بشین و شاهد خلق یه شاهکار باش.
میدونم چرا ترسم ریخته بود؟ آره کلمش همین بود.
ترسم ریخته!
رسیدم خونه یه قهوه درس کردم نشستم پشت لپتاپ سیگارمو روشن کردم. اصلا حس بد بهش نداشتم. گاهی سیگار فقط یه سیگاره..
نه این که بخوام مث اکثر وقتا کلی برینم به خودم که چرا سیگار میکشی؟ میدونستم کارای مهم‎تر دارم. چندتا کار بانکی و جابجایی پول انجام دادم دوباره تافل و GRE ثبت‎نام کردم تقریبا به خرج خودم..
یه سری برنامه ریزی میکردم واسه کارام.
اینی که الان هستی؛ حاصل تصمیماییه که یه سال پیش گرفتی، و عزمی که یه ماه پیش کردی... 🌱
یکی دو ساعت اول هر روز واسه خودشون باشه.
و خیلی از کارایی که ما روزانه انجام میدیم شاید حتی بالای ۸۵٪ شون (درصد خیلی زیادیه) از روی عادته.
شخصی رو فرض کن که عادتای مفید و سازنده‌ای داره... بدون صرف انرژی چه میزان رشدی میتونه داشته باشه!!!
کلمات معجزه میکنن... انقلاب میکنن.
ولی هرچی بیشتر جلو میرم بیشتر مطمئن میشم که از همین الانشم میتونم آرزومو زندگی کنم.
آخه اصن آرزوهام رسیدنی نیستن.. رفتنین!

راه جدیدیو باید پیش بگیرم، راهی که تاحالا هیچوقت امتحانش نکردم.

تعادل.

همیشه همه‌چیز واسم صفر و یکی بوده، اگه میخواستم مثلا سیگار رو ترک کنم، به روش بوقلمون سرد بوده
یا اگه میخواستم ورزشی رو شرو کنم، به روش خود پاره کنی بوده! و ....
اهی که ایندفعه میخوام پیش بگیرم اینه که هفت‌هفته به خودم وقت بدم. چرا هفت؟ همینجوری.
و چیزی که در هفته‌ی هفتم دوست دارم باشم رو به تصویر بکشم. حالا قدم به قدم هر هفته و هر روز یکم بهش نزدیک تر بشم.
چیا دست توئه؟
چیا رو خیال می‌کنی که دست تو نیست؟
چی پیشنیاز چیه؟
چی باید بشه که حس کنی زندگیت معنی داره؟
الان چه چیزایی جلوتو گرفته که اونی که میخوای باشی؟
چیا واست عقده شدن؟
چه چیزایی تاحالا باعث شدن کارارو نصفه‌نیمه رها کنی؟
چه چیزایی مو لا درزشون نمی‌ره؟
چی‌ میشه که یه کاریو ول میکنی؟
زندگیت دوست داری چجوری باشه؟
چه سوالای خوبی میتونی از خودت بپرسی؟
شکل‌ما کمالگراها اینه که وقتی پیشرفت نمیکنیم خودمونو میسقوطونیم!
دقیقا به همون روشی که به سیگار معتاد شدی میتونی خودتو به ورزش معتاد کنی اگه یادش بگیری.
آروم‌آروم همه‌چیز درست میشه فقط باید صبر داشته باشی و اینقدر پافشاری کنی که کم‌کم عادتای جدید توت شکل بگیره. یه دوره‌ی قویِ خودسازی... نظرت چیه؟



با یکم امید حتی اگه شده مصنوعی.

فرض کن با خودت قرارگذاشتی که هرروز بری مثلا ۱۵ دقیقه بدوی... وشاید واست خیلی سخت باشه که خودتو راضی کنی بری بدویی. ذهنمونه که همش میگه نه نمیتونم وگرنه که میتونی با این دیدگاه بری که باشه فوقش نمیتونم و زمین میخورم...؟
جالبه که اتفاقا اون موقع میبینی که میتونی و خوبم میتونی. این دقیقا همون نقطه‌ی مقابل صفر-و-یکی بودنه.



هرقدرهم کوچیک که شده باید انجامش بدی و اینقدر پافشاری کنی تا واست جا بیفته.
همیشه با هدفمندی و سودمندی Obsessed بودم. واسه‌ی همچین آدمی خیلی مسخرس که بخواد پوچ‌گرای درونشو کنترل کنه چون همیشه هروفت میخواد کاری‌رو شروع کنه اول از همه صدای نیهیلیست درونش میپره وسط و میگه خب که چی؟
فعلا که همینه که هست.
و البته که راه آزادیشو هم بلدی. از الآن به‌بعد فقط این سوال مطرحه که چجوری شرایطو به دست بگیرم؟
و این میتونه یه شروع باشه
و دارم شدیدا به این نتیجه میرسم که مشروب و دراگ و اینا (حالا بجز گل) واسه غمگیناس و فقط حال آدمو میگیره. هنوزم این سوال بی جواب هست که وقتی حوصلت سر میره بخصوص اگه حوصلت زیاد زیاد سر بره باید چیکار کنی؟
ینی گوز تو این عادتها و مدلی که ازم ساخته شده. ولی تقصیر خودم نبوده حالا که فشارا از روم برداشته شده واقعا میدونم که بهتر‌از اینم نمیشد باشه. واسه همینم واقعا نباید خودمو سرزنش کنم. فقط بذار کنجکاو باشم ببینم با این دوماه چیکار میتونم بکنم.
به قول معروف کار به جایی میرسه که میگی Enough is enough
من چقد اینجارو دوست دارم که با مشتای گره کرده میگی بابا بسه دیگه.
من امروز به اونجا رسیدم.
میدونم که باید واسه خودم کاری کنم اصلا زنده بودن همینه، کار کردن... کاری کردن!
چندماهه که هیچ کاری نمیکنم. خدا میدونه چقدر واسه به دست گرفتن افسار دلم تنگ شده.
تغییر از درون شروع میشه و توی بیرون نمود پیدا میکنه.
ده‌سال از الان من ۳۴ساله میشم. کافیه چشمامو ببندم و ببنم اون آدمی که من دوست دارم تو ۳۴سالگی ببینم(باشم) چه عادتهایی داره چه کارایی رو به طور روتین انجام میده و چه لایف‌استایلی داره. میدونی؟ خیلی وقتا دلیل تلاش نکردنامون ناامیدیه چون خیلی چیزارو در زمان کم انتظار داریم. ددلاین داشتن یه فشاری به من حداقل وارد میکنه که انگار تفنگ میذارن روی سرم. این باعث میشه همه‌چیز چندبرابر سخت‌تر بشه چون -انگار مجبورم کردن- ولی ده سال خیلی زمان زیادیه. حتی دو سال! از بچگی همش به خودم میگم تو دو سال میشه یه کوهو جابجا کرد.

قشنگ‌ترین جمله واسه‌ی من همون کلیشه‌ی هیچوقت واسه‌ی شروع دیر نیسته! بخصوص که اکثرا هنوز تازه اول جوونیمونه تازه داریم دست‌وپای خودمونو پیدا میکنیم. امروز هم یه روز عادی مثل تمام روزای دیگس با این فرق که من میخوام اقلا دوباره شروع کنم به کاری که خیلی‌وقته انجامش ندادم:

-تصمیم‌گرفتن-
ماها پوست‌کلفتیم حاجی. ماها گردن کلفتیم سّید جان.
تو نمیدونی ماها چه شباییو به خون‌دل گذروندیم و چه غروبایی بند دلمونو پاره‌کردن.
حاجی تو الانمونو نگاه نکن، حاجی تو نه خنده‌هامونو نگاه کن و نه اشکامونو
چقدر تابع زمان و مکانیم ما،
تو نمیدونی اگه پاش بیفته، اگه لازم بشه تن به چه سختیایی میدیم ما.
ما فقط خودمون میدونیم که مرد میتونه کوهِ درد باشه و هیشکی نبینه،
در عین حال همین مرد میتونه جوری لبخند بزنه که دلِ دنیا به بودنش گرم باشه.
شاید منم فقط باید اون باگ کوچیکو درس کنم. نمیدونم ولی حس میکنم کاملا آمادم و انرژیشو دارم که تغییرات جدی‌تری توی خودم ایجاد کنم.
There’s something missing. Something deeper than my consciousness 🤔This Close
I’m this close 👌
باز رسیدم به اون فصل از زندگیم که خوب میتونم شگفتیای دنیارو ببینم...
اگه انتخاب کنی که ایمان داشته باشی خودش سراغتو میگیره
به خودم بدکردم.
نمیدونم تا چندوقت باید تاوانشو بدم، ولی گاهی با خودت کاری میکنی که
- پولتو
- وقتتو
- شادابیتو
- روحیتو
به‌فنا میده و بعدشم نه‌تنها لذتی ازش واست باقی نمیمونه؛ یه سنگینیِ ناتموم توی یه سکوت طولانی میمونه.
گاهی اشتباه‌ها یه‌دفعشون کافی نیست. گاهی خیلی بیشتر لازمه گاهی هرازچندگاهی لازمه اصن، که بدونی این لحظه خودش چه نعمتیه.
امیدوارم این آخرین اشتباهم باشه.
یکی از بزرگ‌ترین خواسته‌های من از زندگیم همیشه این بوده که ۷:۰۰ صبح، دوش گرفته، قهوه در حال بخار کردن روی میز، روتختی مرتب شده و مشتی منم یک ساعت قبل از شروع زندگی واسه خودم داشته باشم.
فقط یکم بیشتر.
وقتی که دیگه نمیتونیو میگم.
فقط یکم بیشتر.
معمولا یه اتفاقی میفته ;)
نکتش اینه که سعی کن هر لحظه فقط تا یک ساعت جلو‌ترتو ببینی (حتی یه دیقه)
میدونم چقدر ایده‌آل‌گرایانس.
ولی مشکل اینه که ماها عادت کردیم زیاد فکر کنیم.
اینقد فکر نکن. لزومی نداره به کل آینده فکر کنی. بیا فقط به ۵دیقه‌ی آینده فکر کن.
کی میگه فکر خوبه؟
میدونی چرا؟
اقلا اگه چند وقت دیگه تونستم موفقیتی کسب کنم، این‌بار تمام شبایی یادم میاد که نخوابیدم، تمام صبحایی یادم میاد که با اولین آلارم ساعتم از جا پریدم. اقلا اینجوری میتونم مطمئن باشم که لیاقتشو داشتم.
بازم از رو تجربه، نباید به ایده‌آل نزدیک شی. باید هربار دیدی داشتی میرسیدی یکم هدفاتو ببری جلوتر.
جدی میگم نباید برسی.
ایده‌آل سرتو به باد میده.
این جدید‌ترین و خفن‌ترین و در عین‌حال ساده‌ترین چیزیه که تازه تونستم درکش کنم.
خودشو پادشاهِ عالم میدونست 👑
بذار حداقل این بار اشتباهت یه نتیجه‌ای با خودش داشته باشه.
بذار این بار واست درسی بشه که واقعا بتونی روزی برگردی بگی اون اشتباهی بود که بهم درس بزرگی داد بدون این که تاوان زیادی واسش پرداخت کنی.
بیا از تجربه‌هات استفاده کن.
الان چی جلوم دارم؟ میتونم بشینم و زانوی غم بغل بگیرم یا خودمو قوی نشون بدم و چندتا تصمیم بگیرم.
میتونم از همین اتفاق (حادثه؟) به نفع خودم استفاده کنم و اوضا‌رو حتی بهتر کنم.
میتونم چند‌تا تصمیم بگیرم.
- یادت باشه مسائلو با هم قاطی نکن. بعضی چیزا خیلی ساده یه اشتباهن فقط. بزرگش نکن همیشه اشتباه هست همیشه آدم شکست میخوره و مهم اینه که از شکستش درس بگیره.
- سعی کن با هر شکستی جای اینکه بخوای جا بزنی پر‌روتر و جنگنده‌تر از جات بلند شی و ادامه بدی.
- تصمیم میگیرم به خوابم بیشتر اهمیت بدم. بخصوص ساعت خواب. من اگه ۷.۵ ساعت بخوابم واقعا بازدهی بهتری دارم خب.
- تصمیم میگیرم موقعی که مثلا یه کاری میخوام بکنم ۱۰۰٪ متمرکز باشم روش. به جرات میتونم بگم تا الان همیشه فقط شاید ۳۰ درصد رو کاری متمرکز بودم.
همین الان که این تصمیمارو میگیری چقدر به انجامشون و پایبندی بهشون ایمان داری؟
جدی بهش فکر کن. میتونی خودتو در حالی ببینی که تونستی؟
سربلند؟
Don't even consider the possibility of getting that low again.
Synaptic strengths in the brain change in response to experience Hebb [1949]
- یه تصمیم بگیر که فورا کیفیت زندگیتو بهتر کنه!
- وقتی داری یه کاریو تو زندگی دنبال میکنی، دقیقا از اونجایی که شروع میکنه به دشوارشدن و درد‌گرفتن داری پیشرفت میکنی. وقتی شروع میکنی شنا بری، درست همون آخریاس که میسازتت، همونا که قبلش فکر میکنی دیگه نمیتونی.
- تک‌تک این آدمایی که میبینی حتی کوچیکترین موفقیتی دارن بدون چه ک.*.ن.ی واسش دادن و انصافا هم دارن به همین سرعت به تلاششون ادامه میدن. شانسی در کار نیس.
- مهم‌ترین چیز دنیا اینه که مراقب خودت باشی و به خودت خوب برسی. غذای خوب بهداشت خوب روح و روان خوب و خواب خوب. اصلا اینا ینی خوشبختی.
- هفتِ صبح عیارِ آدمو مشخص میکنه. هرکسی باس ببینه هفتَ صبش در چه حالتیه
- وقتی واسه یه کاری دو ساعت وقت بذاری، دوساعته تمومش میکنی وقتی ۱۰ ساعت وقت بذاری، ۱۲ ساعته.
آدم عقل داره! امتحان کردی یه چیزیو دیدی دوسش نداری یا نمیخوایش،
خب عوضش میکنی.

مگه نه؟
بذار اینجوری بگم، زندگی میتونه بهشتِ تو باشه. این جایی که الان هستی خود بهشته ینی پتانسیل بهشت بودنو داره. و من کشف کردم درست اون وقتایی که من در حرکتم،‌ در پیشرفتم و درحال اضافه‌کردن به خودم هستم این حس قشنگ رو به زندگی دارم.
بجاش با خوابیدن و ول‌گشتن و الواطی کردن چیزایی که باید به ظاهر خوب باشن! همه‌چی برعکس میشه. من یه حسرتی رو درک کردم به اسم زمان. به اسم سن! همینه که دیگه هیچوقت زندگی مث قبل نمیشه واسم.
ماه دومی که اینجا بودم مث برق گذشت چون من اشتباه ازش استقاده کردم شاید یکم میخواستم به خیال خودم طعم زندگیو یچشم ولی به روشی اشتباه.
و این دوماه قشنگ‌ترین حسایی که من داشتم مربوط به وقتایین که خسته و کوفته از پس یه کار سخت برومدم، وقتایی که آخر شب آخرین نفر از دانشکده بیرون میومدم یا وقتایی که با تمام کارایی که داشتم به ورزش یا غذای سالم حسابی اهمیت میدادم. وقتایی که حتی از کوچیک‌ترین زمانی که داشتم‌هم برای یادگرفتن استفاده میکردم.
ه عنوان یه تست که نگاهش کنیم من قشنگ همه‌چیزو توی این عمر کوتاهم تست کردم بیشتر از چیزی که تصورشم بکنی تو جمعای مختلف و آدمای مختلفی که مغزت سوت میکشه بودم.
نه پشیمونم و نه راضی. هیچ‌چیز خوب یا بد مطلق نیست. به هرچی که آروم بگیری همون واست میشه دیفالت.
سوال هوشمندانه اینه که -این- اگه بشه دیفالتت، تورو به اون جایی که میخوای میرسونه یا نه؟
همین هفته‌ یا دوهفته‌ای که گذشتو اگه بذاری زیر ذره‌بین میتونی ببینی روزمرگیت چجوری تعریف شده. هدفتم میدونی، کافیه چندسال fastforward کنی و نتیجه رو تخمین بزنی.
مینویسم که یادم بمونه که هیچ‌چیز هیییچ چیز ارزششو نداره که آدم بخواد خودشو به زانو در بیاره.
میترسم از این که حالا که هیچکی حواسش بهم نیست خودم نتونم مواظب خودم باشم. جدی یه لحظه بهش فکر کن تاحالا فقط خودت و خودت بودی؟ اگه آره یادت بیاد به اولین‌باری که باورش کردی..‌!

بدبختی اینه که قبح همه‌چی هم واسم ریخته.
چند وقت یبار کارای -خوب- خودتو مرور میکنی؟
بهشتِ من وقتیه که از خودم راضی باشم.
من خوب میدونم چجوری باشم که از خودم راضی باشم
تو هم میدونی، مگه نه ; )
چشاتو ببند به ۱۰ سال دیگه فکر کن.
چشاتو ببند به ۵ سال دیگه فکر‌کن!
چشاتو باز کن و به فردا فکر کن...
خودم که میدونم قضیه چیه.
وقتایی که مثل الان عصبانیم و دلخورم هرکی که ندونه که خودم میدونم چرا اینجوریه و چرا اوضا بهم گره خورده. هیشکی مثل خود آدم خبر نداره.
همش به کنار. اگه همه‌ی اینارو یه مسیر طولانی از شکستهایی که به موفقیت ختم میشن در نظر بگیری،
الان باید فکر کنی که اینجا چی میتونی یاد بگیری؟
- یاد گرفتم که اشتباه جرم نیست ولی تکرار اشتباه خیلی سنگین تموم میشه.
- یاد گرفتم لذت یه روز پروداکتیو و سالم با هیچ چیزی قابل مقایسه نیست.
- یاد گرفتم که چون تفریح خاصی نداری وقتی که مثلا میخوای تفریح کنی دلیل نمیشه تن به هر چیزی و هر کاری بدی.
- نتیجه گرفتم که وقتی با همه‌ی ترسات روبره‌میشی عاقلانه‌ترین راه اینه که بجنگی چون اگه فرار کنی تا ابد میتونه بترسونتت.
- دنیا هم به آخر نرسیده ها! یه وقفه‌ی کوچیک و یه روزه داشتی.
- همین الانشم میدونی که حسابی گل کاشتی؟
- مشکلات رو و کلا مسایل رو با هم قاطی نکن.
- استراحت حق توعه.
مهم‌ترین چیزی که این هفته یادگرفتم اینه که -فقط شروع کن- .
ناراحتی ----> کاری که داریو انجام نمیدی -----> ناراحت‌تری -----> کاری که داریو انجام نمیدی -----> ناراحت‌تر‌تری ------> کارهایی که داریو انجام نمیدی -----> ناراحت‌ترینی ------> هیچ‌کاریو انجام نمیدی ----> ....
چرا همین الان نریم و شروع نکنیم به جوری که باید باشیم، بودن؟
نمیدونم بار چندمیه که دارم میگم، تکرار مادرِ تمامِ مهارت‌هاست پس بازم میگم: اگه الان همون‌ آدمی بودی که همیشه آرزوشو داشتی، بودی، همین الآن و این لحظتو چجوری میگذروندی؟
I wanna make you proud! I said.
You should make "Yourself" proud! He said.
خدا میدونه چقدر حسرتِ تلاش‌هایی که میتونستم بکنم و نکردم به دلمه... شاید بزرگترین حسرتِ زندگیم باشه حتی. این دیدگاه دقیقا همون‌چیزیه که باعث میشه دیگه اونقدرا هم از سختی کشیدن نترسم... حتی ازش استقبال هم میکنم.
اگه سیگار میکشید، این ویدیو رو توی یوتیوب ببینید. شاید اولش جو‌گیر بشید و بخواید یهو تصمیم بگیرید که بذاریدش کنار... ولی خوب میدونیم که بیشتر مواقع این روش (بوقلمون سرد) جواب نمیده.
https://www.youtube.com/watch?v=HD__r66sFjk
کلا دوتا عامل مارو پیش میبرن: خودآگاه و ناخودآگاه.
به خودم میگفتم بابا همه‌چی بگاس حالا این سیگارم روش. فک شوخی شوخی ۶-۷ سال سیگار کشیدم.
خیلی ها! ۶-۷ سال کاش میشد برگردم عقب فقط همینو عوض کنم.چقدر الان میشد شاداب‌تر و سالم‌تر باشم.

با ناخودآگاه باید با خودِ ناخودآگاه جنگید.
تو نمیتونی با اراده اونو تسلیم کنی و جواب نمیده که نمیده.
نه تنها جواب نمیده باعث میشه عزت نفستم از دست بدی. همش دست میذاری روی یه سری کاری که توی ناخودآگاهتن (سیگار- ورزش نکردن - پرخوری - خواب و ساعت خواب - مطالعه و ...) و هی نمیشه.

معلومه که نمیشه!‌ معلومه که چند سال شاید چند‌ده سال توی ناخودآگاهت یه سری چیزا نهادینه شدن و اصن مفهومی به اسم اراده اونجوریم که شما فکر میکنی وجود نداره ینی جایی تو بدن نیست که بگی خب این ارگانِ ارادس.

باید هوشمند بود باید استراتژی داشت. این ویدیو یه مثال بود که به نظرم به دوستاتون معرفیش کنید و اثرشو روشون ببینید.
حرفم اینه که با چندبار نشدن و نتونستن تو حق نداری به خودت برچسبِ بی‌اراده بزنی. اصلا این کلمه رو باید از ادبیات حذف کرد چون هیچ مفهومی نداره! ینی‌چی اراده؟ آدام اگه بخواد کاریرو میکنه و نخواد نمیکنه. توی این خواستن ولی تو ۵درصد مواقع فکر میکنی.

جدی اینو میدونستی که ماها فقط پنج‌درصد از زندگیمون‌رو فکر میکنیم و نود‌وپنج‌درصدش روی سیستمِ اتوماتیک پیش میره؟ حالا به این سیستمِ اتوماتیک میشه گفت ناخودآگاه. هر اسمی روش بذاری حقیقتِ امرو عوض نمیکنه.

با عادت‌های قدیمی، با عادت‌های جدید بجنگ
با ناخودآگاهِ غلط با ناخودآگاهِ درست بجنگ.
یبار دیگه به تمام کارایی که میخوای تو زندگیت انجام بدی فکر کن.
کدوماشون از روی عادته و کدوماشون از روی فکر؟
چه نتیجه‌ای میگیری؟
آدم الکی دکتر نمیشه :)) باید خون و عرق و اشک ریخت واسش.
ولی اصل حرفِ طرف این بود که ببین من الان ۶۰ سالمه و هنوز دارم لذت میبرم. انگار توی جوونا یه فکر احمقانه‌ای هست که باید تا ۳۰ سالگی زندگیو بسته باشن و تمام. دنیای مدرن اینجوری نیست... بعدشم کی گفته که توی ۶۰ سالگی نمیشه از زندگی لذت برد؟ چه بهتر که فقط حواست به سلامتیت باشه مثلا چیزای مزخرفی مثلا سیگار یا نوشابه که با یکم فکر میشه فهمید جز یه بیزینس واسه خیلیا چیزی نیست رو میشه گذاشت کنار. انگار آدما همیشه به فکر ۳۰سالگیشون هستن ولی هیشکی به فکر ۶۰ سالگیش نیست... چرا؟
از طرف دیگه خودم که با خودم فکر میکنم اگه الان اینجا پشت میز نبودم دوست داشتم ۲۴سالگیم چجور بگذره جوابی واسش پیدا نمیکنم. شاید اگه بچه پولدار بودم و خیلی دغدغه‌ی شغل هم نداشتم دلم میخواست یه عمر مفیدی داشته باشم...

گاهی خوشحال میشم از این که لیسانسمو گند زدم. حسابی باعث شده که -بدونم- حالا که دانشجویی واقعا سعی کن خفن شی وگرنه کیو داری گول میزنی؟
“اری اری
زندگی زیباست
زندگی اتشگهی
دیرنده پابرجاست
گر بیفروزیش
رقص شعله اش
در هر کران
پیداست
ورنه خاموشست و
خاموشی گناه ماست”
جوری که باید بهش نگاه کنیم اینه که به هر‌حال ماها داریم عمرمونو و مهم‌تر از اون جوونیمونو اینجا صرف میکنیم. سوال اینه‌که آخر این دوره چه بهت اضافه‌خواهدشد. مشکل این نیست که تو (ینی من) نگرانشی که اگه یه حداقل‌هایی رو کسب نکنی چه اتفاقی میفته. مشکل اینه که ممنکنه بعد از ۴سال ۵سال اینجا بودن به خودت بیای و ببینی اون چیزی که میخواستی رو کسب نکردی. اون چیزیه که باید نگرانش باشیم.
حاجی وقتی که به چیزایی که از زندگی میخوام فکر میکنم مغزم سوت میکشه.

وقت تنگه آدما ...

- هرچقدرهم آدمِ شب (Night Person) هستی صبحا رو از دست نده. قبل از ۸:۳۰ صبح بیدار شو.
- حواستون به ویتامین‌های بدنتون باشه. یه راهکار خوب قرصِ مولتی‌ویتامین روزانه (Daily) هست.
- آفتاب! نور! اگه مثل من تو شهری هستین که نور بهتون کم میرسه یا از این آدمایی هستین که با شروع سرما حس میکنن انرژیشون کم شده، قرص ویتامین D رو روزانه مصرف کنید. (سرچ کنید)
- صبح‌ها بجای صبحانه یه ظرف میوه. (سرچ کنید)
- ناهار خیلی‌خیلی سبک.
- انرژیِ ج_نسیتونو هدر ندین. تبدیلش کنید! مفهومی هست به اسم s_ex_ual energy transmutation حتما سرچ کنید.
- هفته‌ای دوبار یا ترجیحا سه‌بار ورزش. اگه حتی هیچ امکاناتی ندارید، طناب بزنید که بهترین ورزشه.
- دوش آب سرد! یکی از سخت‌ترین‌ها و البته مهم‌ترین‌ها. حتما سرچ کنید.
- روزانه یکم تایم واسه خودت. اسمشو بذار Me Time.
- شبا قبل از خواب شده ۱۵ دیقه فقط، یکم کتاب بخون. کتابِ کاغذی! نه با گوشی یا تبلت.
- این یکیو هنوز خودم نتونستم انجام بدم ولی ایده‌ی بدی نیست که از یه ساعتی به بعد وسایل الکترونیکیرو به هر شکلی که هستن بذاری کنار. (سرچ کنید)
سخت‌ترین روزها میتونن
در عین حال
دل‌پذیرترین روزها باشن.
وقتی ذهنت‌رو (Mindset) درست تنظیم کرده باشی.
اید فقط یکبار به خودت این لطف رو بکنی،
و اعتماد کنی!
دقت کن باید اعتماد کنی با تمام وجودت که نتیجه میده.
چون فرقش فقط توی همین اعتمادس.
همین الان یه تیکه کاغذ بردار روش سه‌بار بنویس:
"نتیجه میده"
"نتیجه میده"
"نتیجه میده"



کاری که من کردم.. وقتی که میخواستم بدونِ هیچ تجربه‌ی خاصی از موفقیت به خودم این فکر رو تزریق کنم که منم میتونم. بالاخره از یجا باید این لطف‌رو به خودت بکنی و فرض کنی آدمِ موفقی هستی.



از اونجا ببعد معجزه شروع میشه!
طلب.. !

تاحالا طلب کردی؟
من که بهش اعتقاد پیدا کردم.
دیدم کنار همه‌ی چیزهایی که توی زندگی میشه خواست، دوتا مفهومِ دیگه هم هستن که واسه‌ من خیلی خواستنین. یکی -ناب- بودن و یکی -خالص- بودن.
دله دیگه.

دل بهترین راهنماس، کج بری بهت تلنگر میزنه، راست‌ بری تشویقت میکنه.
مگه جز اینه که یادگیری یا با آزمون‌وخطا اتفاق میفته،
یا با استفاده‌ از تجربه‌های بقیه و مدل‌کردنشون؟
باید بچه پررو باشی.
:) Dear 2018, I'm so so so grateful
Dear 2019, I'm so so so Hungry! 😤

Dear me, well done!

مردمی که دارن برای پوزیشن‌های خیلی محدودی رقابت میکنن رو باید ببینی.
تو آمریکا همه‌حرفه‌این توی یه کاری اقلا و این منو خیلی اذیت میکنه که من توی هیچ چیزی خوب نیستم.
- قمار میکنی یا زندگی؟
باید بازیکنِ حرفه‌ای تری باشی.
مثلا اول از همه باید بدونی که کی باید از بازی بکشی بیرون و کی ادامه بدی.
باید صبر داشته باشیم، شرایطو واقعی همونطوری که هست ببینیم.
میگن حقیقتِ امر اون چیزی میشه که تو از خودت باور داری.
من هنوز خیلی نیاز به بزرگ‌شدن دارم. خیلی مونده تا این شاهین اون شاهینی که -باید- بشه.
البته که اشتباه‌هاس که مارو میسازه.
ذره‌ای ارزششو نداره که بخوای شور و نشاطی که میتونی هر لحظه داشته‌باشیو فدای یه سری چیزای زودگذر کنی.
بالاخره باید یجا تصمیم بگیری که خوب شی. خودت میدونی درباره چی دارم صحبت میکنم. من الان اونجای زندگیمم که میخوام خوب شم. میخوام به خودم اجازه بدم که رویاهای بزرگ داشته باشم... بهترین ورژن خودم باشم. همون آدمه که میکوبه و میشکنه و میره جلو باشم. همون آدمه که ایمان داره. گوش کن ببین چی میگم! ببین که درباره‌ی چی دارم حرف میزنم... درباره‌ی ایمان. درباره‌ی مفاهیمی که توی دلمون پذیرفتیمشون. وقتشه که خوب باشیم.
متمرکز، رو به جلو.
چیزی که خیلی مهمه، اینه که خودت خودتو چجوری ببینی. واسه من خیلی بالا پایین داشته، وقتایی که خودم خودمو از موضع ضعف نگاه کردم، همون ضعف منو احاطه کرد , برعکس.
نارضایتی وقتیه که فاصلت از جایی که هستی با جایی که میخوای باشی خیلی زیاده.
از کجا میخوای بدونی که اگه یه جایی هم -نشد- تقصیر تو بوده یا نه؟
با تمام سلول‌های بدنم داره باورم میشه که آدمارو نمیشه با همدیگه مقایسه کرد، هیچ دو نفریو نمیتونی با هم مقایسه کنی.
جالبیش اینه که وقتی به این حرف فکر میکنیم اینجوری به نظر میاد که میخوایم کم‌کاری‌ها و شکستامونو تو جیح کنیم. ولی واقعا اگه بهش فکر کنی، اگه واقعا به این باور برسی که خودتو فقط باید با خودت مقایسه کنی، میبینی که اتفاقا چقدر پتانسیل و انرژی داری که هنوز کشفشون نکردی.
شاید باورت نشه اگه بگم میزان رضایتم حتی نسبت به زمانی که ایران بودم هم کمتره، شاید چون استاندارد‌هام بالاتر رفته یا شایدم چون تونستن‌رو بیشتر از همیشه باور کردم. ولی الان درخواستم فقط یه کلمس،
بیشتر !
این یه ماه اخیر ژانویه ۲۰۱۹ پر از اشتباه بود. پر از اشتباه‌های پشت هم و لجبازی و حاشیه.
اشتباه نیست اگه بگم ژانویه ۲۰۱۹ از دستم در رفت. این روزا دقیقا همون روزای المپیادو یادم میاره.
چون همه‌چیز سر یه سری اشتباه مسخره به باد رفت. وقتایی هست که حسابی تمرین کردی و آماده‌ای ولی درست وقتی که باید آخرین ضربه‌رو بزنی و کارو تموم کنی.. یهو میکشی کنار.
- اولین و مهم‌ترینش اینه که خود قبل از هر چیز اصن -بخوای- خوب شی. واسه‌ی اینم باید خودتو دوست داشته باشی:)
- فرض کن الان همه‌چیز در بهترین حالتش بود، الان، این لحظتو داشتی چجوری میگذروندی؟
- باورش کنی حالِ خوبو.
- امروز یه روز فوق‌العاده میشد اگه؟..
- بهترین کاری که امروز میتونم واسه خودم بکنم اینه که؟...
ادم‌ها قد خواسته‌هاشون از دنیا هویت دارن
می‌دونی، بستگی به اینکه از زندگیت چی می‌خوای هویت داری. و اون رنج‌هایی که برای خواسته‌ت تحمل می‌کنی چیزایی هستن که تو باهاش تعریف می‌شی.
میگه اولین مکانیسم ما درمقابل هرگونه احساس ناراحتی یا مشکل اینه که بای دیفالت سعی میکنیم ازش دوری کنیم.
شاید اتفاقا باید بهش گوش کنیم باید حلش کنیم؟
قدم اول این دور شدنه رو که بر میداری یه عالمه قدم دیگه پشت بندش میاد و به جایی میرسی که میبینی هزینه ای که واسه دور زدن مشکله داری میدی خیلی بیشتر از هزینه ی حل خود مشکله.
یه ماه کنار گذاشتن فقط اینستاگرام. فقط ببین دنیای مدرن مارو به کجا کشونده که باید کلی بها بدیم تا تازه برگردیم به استیت (ذهنی) اون انسان غارنشین. جالب نیست؟
Turned On For Life! 🔝
- هرشب با یه صفحه ی کاغذی پرینت شده بری تو تخت در حالی که گوشیتو خاموش کردی.
- یه تابلو داشته باشه از یه عالمه آرزوهای کوتاه مدت واسه چند ماه دیگت. هربار چیزی به ذهنت میرسه با دستخط روش بنویسی.
-Earned, Not Given
- از آرزوهام اینه که از این آدمایی بشم که صبهای خیلی زود برفی میان بیرون با یه شرت و آستین کوتاه تمرین دو استقامت میکنن کنار رودخونه.
- درباره ی درد، این درده هم جزوی از مسیره، باید بهش احترام بذاری. باید با فکرت بگی من دارم از این مسیرم لذت میبیم (کلیشه ی قرن 21) باید از هر گامی که برمیداری لذت ببری. باید صلح رو پیدا کنی. گفتنش آسونه و انجامش سخت!
- نگران نباش، اشک نریز براش.
- آدمی که بدنسازی میکنه ولی دونده ی خوبیه، که صبحا 6 صبح بیدار میشه. نه! باید سوال درست رو از خودت بپرسی، چه باورهایی باید داشته باشم، تا تبدیل به آدمی بشم که صبح ها 7-8:30شو توی باشگاه میگذرونه؟ این آدم باید شبا 11 تو تخت باشه مثلا.
خلاصه این که میگم اوضا خوبه به معنی راحت بودن نیست. اینه که پیشرفتو دارم حس میکنم تو چندتا زمینه ی موازی و هیچی مث این منو به وجد نمیاره!
قشنگ‌ترین دوران همیشه اون وقتاییه که از comfort zone خودت خارج میشی و .. خلاف جریان شنا میکنی.
حاجی اصل این نیس که مثلا برسی 60 سالت شه، کلی پولدار شدی خونواده ی سر زنده و عاشقانه داری کلی موفقی تو کارت هم کارت هم بیزینست هم کلی دوست و رفیق داری و تفریحات و هیجانات داری حالا اون کنارشم تنت سالمه و سرحال و سرپاییا..
اصل اونه!
روانشناسی به عنوان رشته‌ی دوم تحصیلی؟\
یا آدم تو‌ دانشگا که چیز‌یاد نمیگیره؟
تسلط به زندگی رابطه‌ی مستقیم با میزان سرعت و کیفیت ریکاور کردن از مشکلات و برگشتن به مسیر اصلی دازه.
و لازمه‌ی اونم اینه که هرچه بیشتر خودتو بشناسی و البته اینی که از خودت شناختی‌رو دوست داشته باشی :)
- همیشه یجوری حال خودتو خوب کن که خودت ،خودت رو تحسین کنی.
- وقتی میدونی کار درست تو این لحظه‌ چیه، نه نیازی به فال هست و نه استخاره . چیا دستِ توئه؟ اگه الآن همه‌چیز در بهترین حال خودش بود، این لحظتو چجوری میگذروندی؟ چی جلوتو گرفته که اونی که همیشه آرزوشو داشتی باشی؟
- دوتا تصمیم بگیر، یکی آسون، یکی سخت.
  • آقای مربّع