آقای مربّع

سلا....م : )

آقای مربّع

سلا....م : )

آقای مربّع
بایگانی

۱۶ مطلب در آبان ۱۳۹۷ ثبت شده است

کشاورز

دوشنبه, ۲۸ آبان ۱۳۹۷، ۰۷:۴۹ ق.ظ

سخت‌ترین روزها میتونن

در عین حال

دل‌پذیرترین روزها باشن.


وقتی ذهنت‌رو (Mindset) درست تنظیم کرده باشی.

بستگی  داره که چطور ببینیش. اگه الان اینجایی چون چندسال پیش تصمیمشو گرفتی که اینجا باشی.

اگه جایی که هستی رو دوست نداری واسه چند‌سالِ آیندت میتونی از الان شروع کنی به ساختن.

-----

با یه گلدون و یه لیوان چای روی میز، کلی  چکنویس با خطِ خودت!

یه موسیقیِ شاد هم توی بک‌گراند.

نورِ متمرکز روی میز و دلِ خوش!



انصافا مسیر سختی پیشِ رومه. بخصوص کسایی که از بیرون میبینن خیلی متوجهش نیستنن. 

خیلیا فک میکنن فلانی کلا خوشه و نمیدونن که کاملا ارادی و با تلاش بسیار زیاد سعی میکنم خودمو شاد نگه‌دارم.

این یکی از قشنگ‌ترین کاراییه که یاد گرفتم.

حاجی من واقعا دارم نتیجه‌ی تمام چیزایی که قبلا کاشتم رو درو میکنم و همینم واسم انگیزه میشه که بازم بکارم بیشتر بکارم واسه برداشتِ سالِ بعد.

جالبیه حتی یک‌بار موفق شدن اینه. کافیه یه‌بار -بتونی- بعد باورت میشه که اااااا انگار جدی‌جدی میشه. وقتی به چشم میبینی که تلاش نتیجه میده بهش اعتماد میکنی.

مشکلِ ما تنبلی نیست اتفاقا هیچکدوم تنبل نیستیم. معمولا به نتیجه‌ دادن اعتماد نداریم یا انگار انتظار داریم همه‌چیز ۱۰۰ درصد مفید و درست باشه. حاجی یبار که مزشو بچشی انگار میشی یه آدمِ دیگه چون دیگه باورش کردی.

همینه که انگار آدمای موفق روز‌به‌روز موفق‌تر میشن و آدمای بیچاره روزبه‌روز بیچاره‌تر. فرقِ معامله فقط توی همون باور کردنس.


باید فقط یکبار به خودت این لطف رو بکنی،

و اعتماد کنی!

دقت کن باید اعتماد کنی با تمام وجودت که نتیجه میده.

چون فرقش فقط توی همین اعتمادس.

همین الان یه تیکه کاغذ بردار روش سه‌بار بنویس: 

"نتیجه میده"

"نتیجه میده"

"نتیجه میده"


کاری که من کردم.. وقتی که میخواستم بدونِ هیچ تجربه‌ی خاصی از موفقیت به خودم این فکر رو تزریق کنم که منم میتونم. بالاخره از یجا باید این لطف‌رو به خودت بکنی و فرض کنی آدمِ موفقی هستی. 


از اونجا ببعد معجزه شروع میشه!


پ.ن:

روزی که سه‌بار روی کاغذ جلوم نوشتم نتیجه میده یه دانشجویی بودم که حتی نمیتونست لیسانسشو توی ایران تموم کنه.


الان دانشجوی دکتری توی آمریکا هستم.


نتیجه میده ; )


  • آقای مربّع

یکم سخاوت بتکونیم

شنبه, ۲۶ آبان ۱۳۹۷، ۰۷:۲۰ ق.ظ

بعضی وقتا چنان احساس انرژی و قدرتی توی خودم میکنم که وصفش سخته.

کارای کوچیکی هست که انجامشون میدم و همشونو از این‌ور اون‌ور یادگرفتم از کتابا و سایتا و آدما. این انرژیو مدیون این کارای کوچیک و موثر هستم که قطعا لزومی نداره واسه‌ی همه‌ی آدما کار کنه. آدما فرق میکنن... ولی همیشه گفتم که به اشترک گذاشتن سخاوت میخواد و بالاخره الان تصمیم گرفتم که درباره‌ی همشون فقط یه خط بنویسم.

حتما درباره‌ی تک‌تکشون سرچ کنید فقط یک‌بار ترجیجا به انگلیسی توی گوگل بزنید.


- هرچقدرهم آدمِ شب (Night Person)  هستی صبحا رو از دست نده. قبل از ۸:۳۰ صبح بیدار شو.

- حواستون به ویتامین‌های بدنتون باشه. یه راهکار خوب قرصِ مولتی‌ویتامین روزانه (Daily) هست.

- آفتاب! نور! اگه مثل من تو شهری هستین که نور بهتون کم میرسه یا از این آدمایی هستین که با شروع سرما حس میکنن انرژیشون کم شده، قرص ویتامین D رو روزانه مصرف کنید. (سرچ کنید)

- صبح‌ها بجای صبحانه یه ظرف میوه. (سرچ کنید)

- ناهار خیلی‌خیلی سبک.

- انرژیِ ج_نسیتونو هدر ندین. تبدیلش کنید! مفهومی هست به اسم s_ex_ual energy transmutation حتما سرچ کنید.

- هفته‌ای دوبار یا ترجیحا سه‌بار ورزش. اگه حتی هیچ امکاناتی ندارید، طناب بزنید که بهترین ورزشه.

- دوش آب سرد! یکی از سخت‌ترین‌ها و البته مهم‌ترین‌ها.   حتما سرچ کنید.

- روزانه یکم تایم واسه خودت. اسمشو بذار Me Time.

- شبا قبل از خواب شده ۱۵ دیقه فقط، یکم کتاب بخون. کتابِ کاغذی! نه با گوشی یا تبلت.

- این یکیو هنوز خودم نتونستم انجام بدم ولی ایده‌ی بدی نیست که از یه ساعتی به بعد وسایل الکترونیکیرو به هر شکلی که هستن بذاری کنار. (سرچ کنید)



اگه امتحان کردید نتیجه‌رو به منم بگید ^____^

اگه پیشنهادی واسه من دارید هم که چقدر عالی.

با احترام،

مربع

  • آقای مربّع

حداکثر

شنبه, ۲۶ آبان ۱۳۹۷، ۰۶:۲۷ ق.ظ

آدما...

آدما ! 

آدما وقت تنگه...

واسه‌ی تمامِ کارایی که میخوای بکنی

تمامِ تجربه‌هایی که میخوای کسب کنی

و چیزایی که میخوای یاد بگیری.


روز اولی که اومدم اینجا..  که خیلی هم نگذشته از اون روز، همش درباره‌ی حداقل‌ها میپرسیدم.

حداقل نمره چقدر باشه که اینجا بمونم؟

حداقل تعداد پروژه چی باشه که دورمو تموم کنم؟

حداقل کارایی که -باید- بکنم تا به حداقل نتیجه برسم چه کارایی هستن؟


زمان میگذره و هر روز با آدمای خفنِ مختلف هم کلام میشم. سعی میکنم بشناسمشون و از لابه‌لای حرفاشون زندگی‌رو یاد بگیرم.


یه پسری هست که سال آخر دکتری‌شو میگذرونه و ایرانیه. چند شب پیش ساعت ۱۱ شب تو داینینگ‌روم دانشکده دیدمش و فرصت خوبی بود یکم باهاش حرف بزنم.

میگفت اصلا دنبال حداقل‌ها نباید بود. اصلا ذهنمون نباید روی این قضیه بره.


جوری که باید بهش نگاه کنیم اینه که به هر‌حال ماها داریم عمرمونو و مهم‌تر از اون جوونیمونو اینجا صرف میکنیم. سوال اینه‌که آخر این دوره چه بهت اضافه‌خواهدشد. مشکل این نیست که تو (ینی من) نگرانشی که اگه یه حداقل‌هایی رو کسب نکنی چه اتفاقی میفته. مشکل اینه که ممنکنه بعد از ۴سال ۵سال اینجا بودن به خودت بیای و ببینی اون چیزی که میخواستی رو کسب نکردی. اون چیزیه که باید نگرانش باشیم.


عجب حرفِ حسابی!

بهش گفتم این بهترین جوابی بود که تاحالا گرفتم.


حداقل کارایی که -باید- این روزها بکنم تا به حداقل نتیجه برسم چه کارایی هستن؟

یا 

حداکثر استفاده‌ای که -میتونم- از این روز‌هام داشته باشم تا حداکثرِ نتیجه‌ رو کسب کنم چه کارایی هستن؟


حاجی وقتی که به چیزایی که از زندگی میخوام فکر میکنم مغزم سوت میکشه.

وقت تنگه آدما ...




  • آقای مربّع

در هر کران!

پنجشنبه, ۲۴ آبان ۱۳۹۷، ۰۹:۴۵ ق.ظ

زندگی زیباست.. !


“اری اری
زندگی زیباست
زندگی اتشگهی
دیرنده پابرجاست
گر بیفروزیش
رقص شعله اش
در هر کران
پیداست
ورنه خاموشست و
خاموشی گناه ماست” 


― سیاووش کسرایی



  • آقای مربّع

دو‌ و نیم

سه شنبه, ۲۲ آبان ۱۳۹۷، ۱۰:۱۷ ق.ظ

تو کمتر از دو و نیم ماه ۱۱ کیلو کم شدم!

۳-۴ بار در هفته میرم باشگاه و واقعا از لحظه‌لحظش لذت میبرم. هم حسابی حالم خوب میشه هم تفریحه و هم بالاخره دیگه از شر اضافه‌وزن دارم راحت میشم. قطعا وقتی ورزش میکنی به طور اتوماتیک خواب،‌ غذا،‌ حتی درس‌خوندن و خلااقیتت هم بهتر میشه. حالت خوب میشه انگار با همه گرم میگیری و کلی انرژی میتونی بدی به آدمای اطرافت.


خیابونِ جلوی باشگاه امروز صب:



اوضاعِ ریسرچ خیلی خوب پیش میره امشب تا ۱۱:۱۵ شب موندم آزمایشگاه ولی عوضش کارم انجام شد. خوبیش اینه که سرپرست‌ها میبینن که خوب داریم کار میکنیم و قدر میدونن.

امشب آخر شب تو دانشکده دوتا روس و یه چینی و ۵تا ایرانی بودن که کار میکردن. واقعا ایرانیا کارشون درسته البته خودمو نمیگم. من اگه زیاد کار میکنم چون بکگراند لازمو ندارم واسه همین باید بیشتر از بقیه کار کنم ولی بقیه ایرانیا واقعا کارشون درسته. همخونم امروز یه ارایه داشت درباره یه پروژه‌ی هشت ماهه که داشت واسه بقیه پرزنت میکرد. ینی لقبِ دکتر واقعا برازندشه.


آدم الکی دکتر نمیشه :)) باید خون و عرق و اشک ریخت واسش. اینجا همه کار میکنن ینی واقعا کار میکنن. باورت نمیشه چقد زندگیا سادس واقعا ارزشِ اول اینجا کاره،‌حرفس. اگه کسی تو کارش خوبه احترام براش قایلن. هر روز از کنار دانشگاه‌های خفن مثل هاروارد و ام‌ای‌تی(نه دقیقا از جلوش) میگذرم یا از جلوی بیمارستانای مطرح دنیا جرا‌ح‌ها و پزشکارو میبینم که پیاده میرن سرکار با یه لیوان قهوه یا یه لقمه‌ی کوچیک. خیلی ماشین تو خیابون نیست با این که خیلی سرد شده مردم ترجیح میدن راه برن یا با دوچرخه برن. اگه تو خیابون به یکی لبخند بزنی تو دلش نمیگه این طرف کم داره همه انگار یه فاز خوبی دارن ولی شک نکنید که از نظر تفریحات و سطح زندگی(اشرافی گری) یا خونه‌های ان‌چنانی ایران بهتره. از نظر آب‌وهوا یا هرچیزی.. 

خیلی وقتا فکر میکنم همین بچه‌هایی که ایرانین و جزو سخت‌کوش‌ترین‌هان اگه میموندن چقد میتونستن کشورو بسازن...


دانشگاه و باشگاه

میخوام این ۵سال تمام استفاده‌ی ممکن‌رو از این دوتا ببرم.

یه دوچرخه‌ی حرفه‌ای هم گیرم اومده! با این که حسابی داره سرد میشه و دما میره زیر صفر ولی یه عالمه برنامه دارم واسش.


دیشب با یه آدم کاملا موفق و از هرنظر کاملِ ۶۰ ساله صحبت میکردم. میخواستم ازش بپرسم که من دیگه جوونیم برنمیگرده و چجوری میتونم مطمئن باشم که در حال حروم‌کردنش نیستم درحالی که همش پشت میز قراره باشم واسه دکتری؟ هم‌سنای من شاید توی بار و دیســکو هستن یا در حال دخ.تر.ب.ا.ز.ی و مهمونی بازی. باورت نمیشه همین هفته پیش شب هالووین ماهایی که توی آمریکاییم تا ۲ صب فاکینگ ۲ صب تو آزمایشگاه بودیم و هرچی اینستاگرامو چک میکردم مردم درحال هالویین پارتی توی ایران بودن :)) خنده‌دار نیست؟


خلاصه حرفامو بهش گفتم و جوابای قشنگی بهم داد. بخشیش‌رو ترجیح میدم نگم چون تا همین الانشم این پسته یکم حالتِ تعریف از خود پیدا کرده و شاید اصلا رمز‌دار منتشرش کنم. متنفرم از آدمایی که زیادی خودشونو تحویل میگیرن واقعا نمیخوام جزوشون باشم .... انصافا هم نیستم.


ولی اصل حرفِ طرف این بود که ببین من الان ۶۰ سالمه و هنوز دارم لذت میبرم. انگار توی جوونا یه فکر احمقانه‌ای هست که باید تا ۳۰ سالگی زندگیو بسته باشن و تمام. دنیای مدرن اینجوری نیست... بعدشم کی گفته که توی ۶۰ سالگی نمیشه از زندگی لذت برد؟ چه بهتر که فقط حواست به سلامتیت باشه مثلا چیزای مزخرفی مثلا سیگار یا نوشابه که با یکم فکر میشه فهمید جز یه بیزینس واسه خیلیا چیزی نیست رو میشه گذاشت کنار. انگار آدما همیشه به فکر ۳۰سالگیشون هستن ولی هیشکی به فکر ۶۰ سالگیش نیست... چرا؟

از طرف دیگه خودم که با خودم فکر میکنم اگه الان اینجا پشت میز نبودم دوست داشتم ۲۴سالگیم چجور بگذره جوابی واسش پیدا نمیکنم. شاید اگه بچه پولدار بودم و خیلی دغدغه‌ی شغل هم نداشتم دلم میخواست یه عمر مفیدی داشته باشم... 

گاهی خوشحال میشم از این که لیسانسمو گند زدم. حسابی باعث شده که -بدونم- حالا که دانشجویی واقعا سعی کن خفن شی وگرنه کیو داری گول میزنی؟


  • آقای مربّع

ناخودآگاه و یوتیوب

يكشنبه, ۲۰ آبان ۱۳۹۷، ۱۱:۰۳ ق.ظ

اگه سیگار میکشید، این ویدیو رو توی یوتیوب ببینید. شاید اولش جو‌گیر بشید و بخواید یهو تصمیم بگیرید که بذاریدش کنار... ولی خوب میدونیم که بیشتر مواقع این روش (بوقلمون سرد) جواب نمیده.

کلا دوتا عامل مارو پیش میبرن: خودآگاه و ناخودآگاه.


نمیدونم چی شد یهو این ویدیورو دیدم بعد یادم افتاد که یه مدت چقد واسم دغدغه بود سیگار نکشم

بعدش انگار وقتی فشار زندگی زیاد میشد سطح دغدغه‌هام فرق میکرد

به خودم میگفتم بابا همه‌چی بگاس حالا این سیگارم روش. فک  شوخی شوخی ۶-۷ سال سیگار کشیدم.

خیلی ها! ۶-۷ سال کاش میشد برگردم عقب فقط همینو عوض کنم.چقدر الان میشد شاداب‌تر و سالم‌تر باشم. 


حالا بحث اصلی:  خودآگاه و ناخودآگاه. تصمیمامون از رو عقل و خودآگاهین ولی عادتامون نه. از روی ناخودآگاهن. یه روش خیلی خوبی که واسه ترک سیگار میتونم توصیه کنم اینه که این ویدیونی کوتاهو هر روز یا حتی روزی چندبار به یه آدم سیگاری فقط نشون بدی. نه که بهش بگی سیگار نکش فقط ازش بخوای نگاه کنه.


با ناخودآگاه باید با خودِ ناخودآگاه جنگید.

تو نمیتونی با اراده اونو تسلیم کنی و جواب نمیده که نمیده.

نه تنها جواب نمیده باعث میشه عزت نفستم از دست بدی. همش دست میذاری روی یه سری کاری که توی ناخودآگاهتن (سیگار- ورزش نکردن - پرخوری - خواب و ساعت خواب - مطالعه و ...) و هی نمیشه.

معلومه که نمیشه!‌ معلومه که چند سال شاید چند‌ده سال توی ناخودآگاهت یه سری چیزا نهادینه شدن و اصن مفهومی به اسم اراده اونجوریم که شما فکر میکنی وجود نداره ینی جایی تو بدن نیست که بگی خب این ارگانِ ارادس.

باید هوشمند بود باید استراتژی داشت. این ویدیو یه مثال بود که به نظرم به دوستاتون معرفیش کنید و اثرشو روشون ببینید.


حرفم اینه که با چندبار نشدن و نتونستن تو حق نداری به خودت برچسبِ بی‌اراده بزنی. اصلا این کلمه رو باید از ادبیات حذف کرد چون هیچ مفهومی نداره! ینی‌چی اراده؟ آدام اگه بخواد کاریرو میکنه و نخواد نمیکنه. توی این خواستن ولی تو ۵درصد مواقع فکر میکنی.


جدی اینو میدونستی که ماها فقط پنج‌درصد از زندگیمون‌رو فکر میکنیم و نود‌وپنج‌درصدش روی سیستمِ اتوماتیک پیش میره؟ حالا به این سیستمِ اتوماتیک میشه گفت ناخودآگاه. هر اسمی روش بذاری حقیقتِ امرو عوض نمیکنه.


با عادت‌های قدیمی، با عادت‌های جدید بجنگ

با ناخودآگاهِ غلط با ناخودآگاهِ درست بجنگ.

یبار دیگه به تمام کارایی که میخوای تو زندگیت انجام بدی فکر کن.

کدوماشون از روی عادته و کدوماشون از روی فکر؟ 

چه نتیجه‌ای میگیری؟


==================================

پ.ن: اگه سیگار میکشید، چیو با چی دارید مبادله میکنید؟

واقعا چیو با چی دارید مبادله میکنید؟ لذتِ لحظه؟ چه لذتی؟ دفه بعدی که سیگار میکشی واقعا بهش فکر کن به بوش به دندونات به بدنت. به آدمایی که پیششون میری.

با چی مبادلش میکنی؟ با سلامتیت؟ مگه کل هدفِ زنده بودن و تلاش‌هات این نیست که یه زندگی بسازی؟ بدونِ سلامتی؟ رو تخت بیمارستان؟ سرطان؟

چرا فک میکنی سرطان مال بقیس فقط؟ چرا فکر میکنی چون همه سیگار میکشن تو هم بکشی اشکالی نداره؟ ینی یه ذره ‌هم شک نمیکنی که واسه یه عده پول تو اینه که تو سیگار بکشی؟

واقعا چیو با چی داری مبادله میکنی؟

چی تو این دنیا ارزششو داره که با سلامتیت مبادلش کنی؟


پ.ن: اگه سیگار نمیکشید، نکشید!

اگه بهت تارف شد، فقط بگو نه ممنون. نه حرف اضافی نه فازی چیزی. حتی با لبخند فقط بگو نه ممنون. حتی یه دلیل فقططط یه دلیل هم نمیشه آورد که سیگار چیز خوبی باشه.

هیچ ربطی هم به استرس نداره هیچ ربطی هم به تمرکز نداره هزاران مقاله هست.


پ.ن: واقعا سیگار چیکار میکنه؟ 

سیگار ماده‌ای به اسم دوپامین رو تولید که نه، باعث تولیدش میشه.

هزاران روشِ قشنگ واسه تولید دوپامین هست.

به دوپامین میگن نوروترنسمیترِ اعتیاد! چرا؟ چون دوپامینو دوست داریم و هرکاری که با ترشحش همراه باشه کیف میده (تصورِ کیف دادن میده) و اون کار میشه اعتیاد چون در ازای اون کار هربار پاداش میگیری (پاداش = دوپامین) 

بماند که یه عالمه کارای دیگه هم دوپامین میده کارای سالم مثل ورزش، سکس، تفریح و ... کلا اعتیاد همینه اعتیاد به عادت ربط داره این عادت‌ها میتونن خوب باشن و میتونن بد باشن.

کار -> پاداش کار ->پاداش کار->پاداش

سیگار ->دوپامین 

ورزش->دوپامین

ناراحتی یا بی‌حوصلگی یا هرررچی
نیاز به یکم حس بهتر ==> نیاز به دوپامین ===> ؟؟


  • آقای مربّع

خوش‌ساخت

شنبه, ۱۹ آبان ۱۳۹۷، ۱۱:۰۲ ق.ظ

I wanna make you proud! I said.

You should make "Yourself" proud! He said.


یه چیزای ریزی هستن که تاثیر بسزایی میذارن.

یه گلدونِ کوچیک روی میز مطالعه مثلا، باعث میشه حس بهتری به مطالعه و میزت داشته باشی.

یه چراغ‌خواب یا آباژور کوچیک بالای تختت باعث میشه گاهی قبل خواب دلت بخواد یکم کتاب بخونی.

یه ادکلنِ خنک و مردونه باعث میشه غرور خاصی داشته باشی.

یه عادت ساده که هر روز کارای فرداتو مشخص کنی، باعث میشه که شبا ساعت کوک کنی.

یه نوشتنِ ساده‌ی کارایی که میخوای انجام بدی، باعث میشه واسشون قدمی برداری. که هر روز حسابِ کارت دستت باشه.

خیلی از این کارای کوچیک‌کوچیک واسه خودم انجام میدم و هر روز فکر میکنم چه کارای جدید‌تریو میتونم امتحان کنم؟

.

.

.


اوضا به حالتِ عادی برگشت. دیشبم نخوابیدم تا صب ولی کارامو تموم کردم امروزم بعد از دوتا جلسه و چندساعت کار کردن با شخص استاد تا نصفه‌شب تونستیم کاری که دو هفته واسش تلاش کردمو انجام بدیم.

الان آماده‌ایم که فاز بعدیشو شروع کنیم! 

دو هفته دیگه تعطیلاتِ شکرگزاریه و من بلیطمم گرفتم. دعوت شدم خونه‌ی یه آدمی که تاحالا ندیدمش و قراره روز شکرگزاری‌رو با خونوادش توی آتلانتا جشن بگیریم.

دیشب که واقعا داشت بهم سخت میگذشت ولی سعی داشتم دووم بیارم تا کارام تموم شه به این فکر میکردم که این همون فشاریه که تا نباشه آدم نمیفهمه داره -کاری- میکنه. 

مثلا دوران لیسانسمو من واقعا ریدم به نظر خودم با این که خیلیا یه به‌به و چه‌چهی میکنن هیچوقت خودم راضی نبودم چون واقعا جاهایی که حقش بود بیشتر تلاش کنم میکشیدم کنار. 

خدا میدونه چقدر حسرتِ تلاش‌هایی که میتونستم بکنم و نکردم به دلمه... شاید بزرگترین حسرتِ زندگیم باشه حتی. این دیدگاه دقیقا همون‌چیزیه که باعث میشه دیگه اونقدرا هم از سختی کشیدن نترسم... حتی ازش استقبال هم میکنم.


بازم حرف دارم ولی باید برم

فعلا!



  • آقای مربّع

نایک؟

جمعه, ۱۸ آبان ۱۳۹۷، ۰۴:۲۶ ق.ظ

خیلی چیزا دارم یاد میگیرم. بخصوص تو سختیا.

مهم‌ترین چیزی که این هفته یادگرفتم اینه که -فقط شروع کن- .

بلدی تمرکز کنی؟ اگه بلد باشی میدونی، اگه هم بلد نباشی میتونی تصور کنی که وقتی روی یه کاری تمرکز میکنی اینقدر توش گم میشی که انگار کل دنیای اطرافت Blur و تار میشه. اصن یادت میره.

خیلی وقتام هممون دچار چرخه‌ی باطلیم که دقیقا همین شروع کردن روش درستِ شکوندنشه.


ناراحتی ----> کاری که داریو انجام نمیدی -----> ناراحت‌تری -----> کاری که داریو انجام نمیدی -----> ناراحت‌تر‌تری ------> کارهایی که داریو انجام نمیدی -----> ناراحت‌ترینی ------> هیچ‌کاریو انجام نمیدی ----> ....


هرجوری بهش نگاه کنی همینه. موضوع و مساله‌ای که باهاش سروکله میزنی هرچی که باشه توی این الگو جا میگیره.

وقتی صرفا بری شروع کنی اقلا نمیشینی ناراحت باشی. مثل یه فیلم دیدنه انگار حواست از دنیا پرت میشه و غرق کارت میشی. یه چرخه‌ رو فقط با غیر قابلِ پیش‌بینی بودن میشه شکست بخصوص این چرخه‌های باطلو.

یکی از راه‌های خیلی خوب واسه غیر قابل پیش‌بینی بودن همینه که شروع کنی. اگه تجربش کرده باشی میدونی چی میگم. میدونی که یه وقتایی دقیقا همین شروع کردنه غیرقابل‌پیش‌بینی‌ترین کار دنیاس و از قضا تو هم درست دست میذاری روی همون.


یه جور دیگه که بخوایم نگاهش کنیم، همه یه کاری داریم که الان واسمون مهم‌ترین کاره از نظر اولویت. هممونم تجربه کردیم که نخواستیم به هر دلیلی بریم سراغش ولی واقعا چرا؟ چرا همین الان نریم و شروع نکنیم به جوری که باید باشیم، بودن؟


نمیدونم بار چندمیه که دارم میگم، تکرار مادرِ تمامِ مهارت‌هاست پس بازم میگم: اگه الان همون‌ آدمی بودی که همیشه آرزوشو داشتی، بودی، همین الآن و این لحظتو چجوری میگذروندی؟


  • آقای مربّع

haven't

سه شنبه, ۱۵ آبان ۱۳۹۷، ۰۸:۱۲ ق.ظ

خودم که میدونم قضیه چیه.

وقتایی که مثل الان عصبانیم و دلخورم هرکی که ندونه که خودم میدونم چرا اینجوریه و چرا اوضا بهم گره خورده. هیشکی مثل خود آدم خبر نداره.

همش به کنار. اگه همه‌ی اینارو یه مسیر طولانی از شکستهایی که به موفقیت ختم میشن در نظر بگیری،

الان باید فکر کنی که اینجا چی میتونی یاد بگیری؟

- یاد گرفتم که اشتباه جرم نیست ولی تکرار اشتباه خیلی سنگین تموم میشه.

- یاد گرفتم لذت یه روز پروداکتیو و سالم با هیچ چیزی قابل مقایسه نیست.

- یاد گرفتم که چون تفریح خاصی نداری وقتی که مثلا میخوای تفریح کنی دلیل نمیشه تن به هر چیزی و هر کاری بدی.

- نتیجه گرفتم که وقتی با همه‌ی ترسات روبره‌میشی عاقلانه‌ترین راه اینه که بجنگی چون اگه فرار کنی تا ابد میتونه بترسونتت.

-  دنیا هم به آخر نرسیده ها! یه وقفه‌ی کوچیک و یه روزه داشتی.

- همین الانشم میدونی که حسابی گل کاشتی؟

- مشکلات رو و کلا مسایل رو با هم قاطی نکن.

- استراحت حق توعه.

----------------------------------------------------------

یک روز بعد!
ساعتارو کشیدن جلو و روزا زودتر تاریک میشه.

چقد بد موقع که همزمان شده با این بگاییا.

امروزم مود دانشگاه رفتن نیستم و امروزم دلم میخواست اول حالم خوب شه و بعد شروع کنم. گفتم شاید یکم زمان بدم -خودش- خوب شه ولی نمیشه که. نشد که.


حالا باید چیکار کنم؟ اینجا مث قبل نیست که بتونی زمان زیاااادیو صبر کنی. 

حالا چیزیه که شده. هم نشتیم فکر کردیم که چیکار کنیم که دوباره نشه و هم بلدیم که چیکار کنیم که -جاش خوب شه- خودمونیم خیلیم میسوزه!


یکم گذشت امروز دوساعت با خودم حرف زدم و اطراف محله راه رفتن. ساعت ۹:۳۰ شب اومدم خونه دیگه آخرین کاری که به ذهنم میرسید و البته منطقی‌ترین کار این بود که با بچه‌های سال‌بالایی(همخونه و دوستش) یکم صحبت کنم. خیلی حرف زدیم و از عمیق‌ترین ترسام گفتم.

اول از همه بهم گفتن که این خیلی نرماله و واسه همه‌ پیش میاد.

دوم بهم پیشنهاد دادن برم و با استادم صحبت‌کنم دربارش. گفتن نترس از خرا‌ب‌شدن وجهه یا چیزی فقط برو و باهاش حرف بزن چون که چیزیو از دست نمیدی.

سوم هم تو حرفاشون فهمیدم اینجور موقعا بهترین آپشن به سادگی اینه که شروع کنی دوباره کار کنی.


به استاد تکست دادم

Can I talk to you sometime tomorrow? I haven't been feeling really good lately... I need some advice.


حالا سوال اینه: وجهم خراب میشه؟ اگه میشه چقدر میشه و آیا میتونم درستش کنم؟

نکنه اعتمادشو بهم از دست بده؟ همه‌چیز میتونه به یکم صحبت ختم بشه. 

حرفه‌ای رفتار کردن!! 

چیزیه که باید یادش گرفت.

نترس چیزی نمیشه. فقط زمان میخواد تا آدم ساخته بشه.

من دارم تلاشمو میکنم، تمام زندگیمو گذاشتم! 

خیلی زود بود واسه این حرفا ... امیدوار بودم هیچوقت دیگه پیش نیاد. گاهی چه میشه کرد؟ فقط باید سرتو بالا بگیری ینی اقلا جوری باشی که بتونی سرتو بالا بگیری.

فردا مثل مرد بیدار شو و مثل مرد ادامه بده.

حتی اگه از این کشور بیرونت کردن مثل مردی که از «الان» به بعد تمام تلاششو کرده پای خودت وایسا و به چیزایی که قراره بسازی فکر کن.


اول رمز گذاشتم واسش چون چسناله بود. بعد فکر کردم روی بد زندگیمم نشون بدم.

بعد فکر کردم شاید یکی بخونه و حرفی واسم داشته باشه.

ممنون میشم اگه کمک یا راهنمایی‌ای هست بهم بگید.

  • آقای مربّع

سرباز!

يكشنبه, ۱۳ آبان ۱۳۹۷، ۰۶:۵۴ ق.ظ

کاش وقت کنم یکم بنویسم این روزای خیلی مهمو!



  • آقای مربّع